(تــزکــیــه و احــســان)
✍️ حضرت شیخ التفسیر و الحدیث علامه بزرگ مولانا محمد عمر سربازی رحمهالله:
در جلسهای نشسته بودیم که شخصی از من پرسید: «هدف از تصوف چیست؟ و چرا باید به آن روی آورد؟ و اصلا چه ضرورتی افتاده که مردم باید به تصوف روی آورند؟
در همان جلسه به او پاسخ دادم چون اولیا متوجه شدهاند که «خشوع» دارد از دست میرود. برای حفظ آن به «تصوف» ضرورت افتاد و به آن روی آوردند.»
برای او توضیح دادم که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرموداند «خشوع» اولین نعمتی است که از امت من سلب میشود.
اولیا در زمان بعد از صحابه و تابعین رضی الله عنهم احساس کردند که این نعمت رو به تنزل است و کم کم دارد ناپدید میشود.
آنان برای حفظ و به دست آوردن آن وسیلهای درست کردند که همان توجه کامل به تزکیهی نفس بود.
آنان این وسیله را از همین آیاتی که هم اکنون مورد بحث و مذاکرهی ما هستند و آیات مشابه دیگر اخذ کردند؛ چه، از آنها معلوم میگردد با تزکیهی نفس میتوان «خشوع» را به دست آورد و حس نمود.
این همان چیزی است که در اصطلاح «قرآن»، «تزکیه» و «خشیت» و در اصطلاح حدیث «احسان»نام دارد. در حدیث در تعریف آن آمده است
«أن تعبد الله كانك تراه، فإن لم تكن تراه فإنه يراك»
و بعدها صوفیان آن را «تصوف» و «عرفان» نام گذاشتند؛ «ولا مناقشة في الإصطلاحات».
📚منبع: تفسیر تبیین الفرقان جلد ۲۰ ص ۲۶۸
حضرت مفتی محمد نعیم دامت برکاتهُم، از حیدرآباد، از حضرت مفتی محمدتقی عثمانی برکاتهُم العالیه پرسیدند: "حضرت، نسبت به چه چیزی گفته میشود؟"
حضرت فرمودند: "نسبت به آن گفته میشود که شخص به کثرت ذکر و استمرار طاعت عادت کند. هر گاه این عادت در کسی به وجود آید، میتوان گفت که او نسبت را به دست آورده است. سپس هرچه ذکر و طاعت مداومتر و پرشورتر شود، نسبت قویتر میشود و هرچه این موارد کمرنگتر شود، نسبت ضعیفتر خواهد شد."
سپس سؤال کردند: "حضرت، این که نسبت بزرگان منتقل میشود، به چه معناست؟"
حضرت فرمودند: "این که نسبت بزرگان منتقل میشود، به این معناست که فردی، ذوق و روش شیخ صاحب نسبت خود را میپذیرد، به طور کامل به تعالیم او عمل میکند و گویا مظاهر تعالیم او میشود. در این صورت، گفته میشود که نسبت شیخ به او منتقل شده است."
پرسیدم: "حضرت، شنیدهام که نسبت حکیم الامت رحمت الله علیه به حضرت عارفی رحمت الله منتقل شده بود."
فرمودند: "بله، همینطور است."
سپس عرض کردم: "حضرت، به نظر ما میرسد که نسبت حضرت عارفی رحمت الله علیه به شما منتقل شده است."
حضرت تبسم کردند و فرمودند: "من چه میدانم!"
سپس افزودند: "در نزد حضرت ما، امیدواری (رجا) در اوج بود. و ایشان همیشه بر سه چیز تأکید داشتند و در مجالس آخرین دورانشان نیز همین سه موضوع را تکرار میکردند: کثرت ذکر، کثرت شکر و کثرت دعا. فقط این موارد را پیشه کنید و به آنها مشغول باشید. انشاءالله همهچیز به دست خواهد آمد.
نامه
السلام علیکم و رحمه الله وبرکاته
انشاالله که جناب حضرت مولانا صاحب خوب وصحتمند و سلامت باشند
بنده حقیر چند سوال داشتم و اون اینکه بنده حقیر با یک پیری بیعت دارم و یک سوال همیشه توی ذهنم بوده وچون خودم کسی رو زیاد نمی شناسم با کانال شما آشنا شدم انشاالله که جناب حضرت صاحب پاسخ کامل و جامع بهم بدهند با پیری که بنده حقیر بیعت دارم صدقات میگیرند و پیر بنده حقیر میگویند که بدون صدقه اصلا نمیشه که که ایشون بیعت بدهند و قانون سلسله هم طوریست که حد اقل صدقات از یک میلیون تومان نباید کمتر باشد الان سوالات که بنده حقیر دارم
۱( کسانیکه نمیتوانند صدقات بدن چی میشن وضع مالی خوبی ندارن که از جمله خودم هستم اول کاری داشتم که حقوقش به حساب ایران میشه ۵ میلیون و خودمم سرپرست خانواده ام الانم بیکارم و اینجا اوضاع از بدهم بدتر هست اصلا کاروبار نیست و اقتصاد خیلی خراب هست از طرفی مدت سه چله میشه با ایشون بیعت کردم ولی در اون موقع کار داشتم و یک پنج صد تومان صدقه میدادم بعد از سه چله پیام دادم که سه چله ام تمام شد و قصد گرفتن لطیفه قلب رو داشتم که پیر بنده فرمودند که صدقات نباید کمتر از یک میلیون باشد و صدقات باید طبق قانون پرداخت بشه الانم بنده از طرفی نمیتونم بهشون بگم که وضعم خراب هست و چیزی ندارم که صدقات بدم وتوی غذای خوردنم بعضی موقع ها میمونم و نداریم چیزی بخوریم واز طرفی میترسم که ایشون ازم ناراحت شده و یا قطع بیعت شده و باعث نابودی بنده حقیر بشه و الان نمیدونم چیکار کنم اصلا راهمو گم کردم تا اینکه با کانال جناب حضرت صاحب آشنا شدم
۲) آیا جناب حضرت صاحب (شما) هم صدقات میگیرن وبدون صدقات هیج جوری نمیشه؟
۳) اگر جامعه رو نگاه کنیم صددرصد بعضی ها اوضاعشون خیلی خراب هست و اونا اگر بخان توی طریقت پیشرفت کنن مشکل اونها چی میشه؟
۴) اگر صدقات صد درصد باید پرداخت بشه اول علت صد درصد بودن صدقات چیست دوما چرا مثلا هر کس به اندازه توان خود نباید پرداخت کند وسوما چرا بعضی پیر هایی هستند که اصلا صدقات نمیگیرن بنده یکی رو می شناسم که توی طریقت به مدت بیشتر از ده سال واز اون پرسیدم گفت اصلا بنده حقیر تا بحال به پیرم صدقه ای ندادم وتوی طریقت هم پیشرفت کرده بود
۵)آیا جناب شیخ الحدیث والتفسیر جناب حضرت مولانا محمد عمر سربازی رح در مورد صدقات چیزی گفتند اگر یک آدرسی از مکتوبات بدهید و ایا ایشون صدقات میگرفتند
سوال سومی همیشه ذهنمو درگیر میکنه که البته بنده حقیر هیچ سو قصد یا گمان بدی ندارم و در اون حد هم نیستم فقط میخام مشکل برام حل شه و بدونم چیکار کنم اصلا من موندم چیکار کنم
امیدوارم که جناب حضرت صاحب از بنده حقیر ناراحت نشوند وبرای بنده حقیر هم دعا کنن که گنهگاران مثل بنده حقیر رو هم خدا از دریای عشق معرفتش بهرمند گرداند
با التماس دعا از افغانستان
جواب
علیکم السلام و رحمة الله و برکاته
امیدوارم حال مبارک خوب باشد
عزیزم آنچه نوشته بودید برای بنده شنیدنش جدید بود
عزیزم اینکه شخصی خودش به شیخ و استادش هدیه می دهد و یا هر کس دیگر بحث جدایی است
اما آنچه که وی خود می طلبد و یا تعیین می کند امری شنیع بوده و ربطی به تصوف و اصلاح و تزکیه ندارد
بنده نسبت به ایشان شناختی ندارم اما عملکرد ایشان درست نیست
در هر صورت حسن ظن داشته باشید و بدون بدگویی وی با فردی دیگر ارتباط برقرار نمایید زیرا آنچه معلوم است هدف تزکیه و اصلاح نیست و بلکه جمع نمودن دنیاست
موفق باشید
شمس الحق فقهی
یکشنبه ۷ بهمن ۱۴۰۳
✨ سلسله تعلیمات جلسات ذکر نقشبندی ✨ توسط: جناب مولانا شمس الحق فقهی نقشبندی حفظه الله و رعاه | D O W N L O A D Download |
✨ سلسله تعلیمات ملفوظات حکیم الامت مولانا اشرفعلی تهانوی رحمه الله ✨ توسط: جناب مولانا شمس الحق فقهی نقشبندی حفظه الله | D O W N L O A D Download |
✨ سلسله تعلیمات ملفوظات حکیم الامت مولانا اشرفعلی تهانوی رحمه الله ✨ توسط: جناب مولانا شمس الحق فقهی نقشبندی حفظه الله | D O W N L O A D Download |
✍ امام عبدالوهاب شعرانی رحمه الله
استادم علی مرصفی رحمه الله می گفت : آنکه از صحبت شیخ و مرشدش از روی تکبر و مجادله نمودن دور گردد در واقع تنها از شیخ خود جدا نگردیده
چون این جدایی از شیخ بمنزله یک قیچی است که او را از گروه اولیاء جدا نموده و محروم از برکات تمام بزرگان عصر خویش است
📗 تطهیر اهل الزوایا من خبائث الطوایا : ۲۰۳
❇️ اندر حکایت آنکه از صحبت مرشد برهد و در خود چیزی پندارد
مریدی را از آنِ جنید، رُضِیعنه، صورت بست [ از ارتباط با مرشد] که: «من به درجت کمال رسیدم و تنهابودن، مرا از صحبت [ مرشد] بهتر».
به گوشهای اندر شد و سر از صحبت [ مرشد خویش ]درکشید. چون شب اندر آمدی، اشتری بیاوردندی و وی را گفتندی که: «ترا به بهشت میباید شدن». وی بر آن نشستی و میرفتی تا جایگاهی پدید آمدی خرّم، و گروهی خوبصورت، و طعامهای خوش و آبهای روان. تا سحرگاه وی را آنجا بداشتندی. آنگاه به خواب اندرشدی.
چون بیدار شدی، خود را بر در صومعۀ خود دیدی. تا رعونت[ نادانی و کم عقلی] آدمیّت اندر وی تعبیه[ آراسته] کرد و نِخوَت[ غرور و بزرگ منشی] جوانی [ و کم تجربگی] اندر دل وی، تأثیر خود ظاهر کرد. زبان دعوی بِگُشاد[ که من بزرگم و به درجه کمال و تشخیص درست و بد رسیدم] و میگفت: «مرا چنین میباشد [ راهم و صلاحم را خود بهتر می دانم]»
تا خبر به جنید بردند، وی [ از روی دلسوزی ] برخاست و به در صومعۀ وی آمد.
وی را یافت زَهْوی[ بزرگ منشی و غرور] اندر سرافکنده و تکبّری فروگستریده. حال از وی بپرسید. وی جمله با جنید بگفت. جنید، رضیاللهعنه [ از حالت وی فهمید گرفتار تصرف شیاطین گردیده لذا ]، گفت:
«چون امشب بدانجای برسی، سه بار بگوی: لاحولَ و لاقوّةَ الّا بالله العلیّ العظیم.»
چون شب اندر آمد، وی را میبردند و وی بر جنید به دل انکار میکرد [که کارم درست است و شیخ بی سود نگران و دلسوز است]. چون زمانی برآمد، مرید سه بار کلمۀ «لاحول» بگفت. آن جمله [ که بظاهر احوال و در ظاهر مکاشفات بود ] بخروشیدند و برفتند.
وی یافت خود را اندر میان مَزبلهای[ جای کثافت حیوانات و زباله دان] نشسته و لختی استخوانهای مردار بر گرد وی نهاده و آن اطعمه [ همه نجاست است] و آن یاران و خدمت کنندگان سگ اند .
بر خطای خود واقف شد و تعلّق به توبه کرد و به صحبت پیوست.
📗 رساله مرید و مراد : ۴۶
❇️ فرمانبرداری مرشد
✍ امام عبدالوهاب شعرانی رحمه الله
بر مرید لازم است که با تمام وجود متوجه مرشد خویش که با وی عهد نموده باشد
به هر آنچه مرشدش می گوید عمل نماید
اگر به این اصل مهم توجه ننماید و شیخ دیگری را در تربیت خویش شریک نماید هیچگاه در طریقت چیزی حاصل نمی کند ولو اینکه این شیخ جدید از بزرگترین اولیای زمان باشد
از مرشدم علی خواص رحمه الله شنیدم که فرمود : کسی که به مرشد خویش برای یک لحظه هم که شده پشت نماید در واقع به عنایات الهی پشت نموده ، بطور مثال اگر مریدی باشد که چهل سال خدمت مرشد را نموده باشد و در این مدت یک لحظه هم به او پشت نکرده باشد و اینک او را رها کرده و جایی دیگر رفته باشد ، آنچه از علوم معارف از دست داده به مراتب بیشتر از آنچه است که در طول چهل سال حاصل نموده
📗 الاجوبه المرضیه عن ائمه الفقهاء و الصوفیه : ۱۱۸
❇️ توحید کشفی
✍ امام عبدالوهاب شعرانی رحمه الله
بارها از مرشدم حضرت علی خواص رحمه الله شنیدم که می فرمود : آنکه عنایت الهی شامل وی گردد خود را در آنچه از اعمال نیک انجام داده بیگانه دانسته و همه را عنایت و محض توفیق او تعالی می داند
هرگاه این توحید کشفی برایش ارزانی شد از ریاء در عمل و از عجب و تکبر و بزرگ بینی نجات حاصل می کند
و هر آنکس اعمال نیک را از عمل و سعی و تلاش خود بداند و جویای اخلاص باشد هیچگاه به درجه اخلاص نمی رسد
📗 الاجوبه المرضیه عن ائمه الفقهاء و الصوفیه : ۱۲۲
❇️ اهمیت کثرت ذکر برای مرید
✍ امام عبدالوهاب شعرانی رحمه الله
از استادم علی مرصفی رحمه الله شنیدم که می فرمود : مشایخ طریقت دنبال راهکاری بودند تا مرید به سرعت به مقامات عالیه از علوم و معارف بدون کثرت ذکر برسد اما نسخه ای نیافتند و ناتوان شدند
زیرا از خصوصیت های کثرت ذکر کشف حجاب هایی است که ممانعت می کنند از رسیدن به بارگاه قرب الهی
پس هرگاه این پرده های حجاب با کثرت ذکر رفع شد به آن مقام قرب الهی می رسد
و به همین کثرت ذکر از مقامی به مقامی بالاتر عروج می کند به خلاف آنکه راهکاری جز کثرت ذکر می طلبد و فقط به طولانی شدن مدت محرومیت و حجابی که بدان گرفتار است می افزاید
📗 الاجوبه المرضیه عن ائمه الفقهاء و الصوفیه : ۱۲۳
❇️ حضرت شیخ التفسیر والحدیث علامه مولانا محمد عمر سربازی رحمه الله میفرمایند:
رمز موفقیت مریدان و طلاب در این است که مرشد و اساتید خود را ترک نکنند و با آنان رابطه داشته باشند، گرچه خودشان کامل باشند، اما به هر حال رابطهی خود را از آنان قطع نکنند و رفت و آمد داشته باشند.
📗 مجالس قطب الارشاد
❇️حکم تعدد مشایخ برای مرید
✍ شیخ الاسلام عبدالله بن علوی حداد حضرمی رحمه الله متوفای ۱۰۴۴ هجری قمری
📌سوال : حکم تعدد مشایخ برای مرید چیست ؟
▪️جواب :هرگاه شیخ از این امر منع نماید لازمی است که مرید فرمانبرداری نماید و اگر سرپیچی کند جز هلاکت و تباهی مرید ارمغانی ندارد
زیرا صلاح و ترقی در سلوک برای مرید منوط بر اتباع شیخ است
📗 النفائس العلویه في المسائل الصوفیه : ۱۰۷
❇️ آیا صوفیان ( متبع شریعت و سنت ) از فرقه های اسلامی اند ؟
✍ امام فخر رازی رحمه الله
بسیاری از علما که فرقه های اسلامی را در کتب خویش بیان نمودند از گروه صوفیه نام نبردند و این اشتباه بزرگی است زیرا منش صوفیان معرفت الهی و تزکیه و اصلاح باطن است و این طریقه و منش بسیار خوبی است و ...
📗 اعتقادات فرق المسلمین و المشرکین : ۷۲
❇️ معیار حقانیت مشایخ تصوف وابسته به علمای شریعت است
✍ امام عبدالوهاب شعرانی رحمه الله
بتحقیق فتوا دادند بعضی از علماء که جایز نیست اقتداء به هیچ یک از مشایخ طریقت که بعد از سال پانصد هجری بر مسند بیعت دادن نشستند مگر بعد از عرضه نمودن احوال آنان بر ائمه شریعت (یعنی نشانه حقانیت آنان وابسته به تأیید علمای شریعت است) زیرا بسیاری از این مشایخ طریقت اهل جهالت اند و از سویی ادعاهای دروغین (از بیان احوال و ...) دارند و عموم مردم ( با شنیدن آن احوال و شعبده بازی ها ) آنان را تصدیق نموده و فریب می خورند زیرا عامه مردم استعداد علمی در شناخت حق از باطل را ندارند
و در قبل ( ابتدای کتاب) اجماع اهل طریقت را نقل نمودم که جایز نیست نشستن بر مسند بیعت گرفتن از مردم برای فرد کم سواد مگر اینکه بهره کافی از قرآن و حدیث داشته باشد به گونه ای که توانایی تفسیر قرآن و شرح احادیث با بیان آراء سلف و خلف را داشته باشد و کسی که از این معیار علمی عاجز باشد بدون شک مدعی و دروغگویی بیش نیست و فساد او برای ملّت بیشتر از اصلاح او برای جامعه است
📗 الاجوبه المرضیه عن ائمه الفقهاء و الصوفیه : ۱۴۹
📌 نکته : این فتوای علماء در مورد مشایخ ۵۰۰ هجری قمری به بعد صادر گردیده و اینک در سال ۱۴۴۶ قرار داریم و بدرستی تغییر احوال از آن زمان تا بحال به مراتب بدتر شده و مدعیان دروغین تصوف نیز بیشتر شده اند
از همین رو می طلبد بدون تایید علماء و حوزه های علمیه عموم مردم از بیعت و تعلق با هر فردی که مدعی تصوف است اجتناب نمایند تا دین و ایمان آنان در خطر نیفتد
السلام علیکم و رحمت الله و برکاته
میشه در مورد کشف و یا الهام گرفتن تصوف شرح بیشتری بدین؟
جواب:
وعلیکم السلام. اولا بدانیم که تصوف چیز جدید یا جدا از دین و شریعت مقدسه نیست. تصوف اصطلاحی است که در زمان تابعین کرام عام شد. ولی مفهوم و حقیقتش در دل قرآن و سنت موجود هست. تصوف همان تزکیه ای هست که در قرآن پاک آمده و همان احسان هست که در حدیث صحیح و مشهور به جدیث جبریل آمده است.
پس تصوف ، بدعت یا نو آوری در دین نیست. تصوف همون تزکیه و احسان و اصلاح نفس هست.
البته عده ای بوده و هستند که برای منافع خود یا بخاطر جهل ، بدعاتی را داخل تصوف و تزکیه کرده و می کنند که ساحت تصوف از این بدعات پاکه ؛ مانند خود دین و مذهب که چه بدعاتی را افراد زیادی در طول تاریخ وارد دین و شرع مقدس کرده اند . پس همانطور که وجود بدعت در دین دلیل خرابی دین نیست ، همینطور وجود بدعت در تصوف که یک سوم دین و مغز دین هست ، دلیل خرابی تصوف نیست.
برای فهم بهتر و کامل تر این قضیه ، کتاب کم نظیر حضرت امام ندوی رحمه الله بنام " ربانیة لا رهبانية " که بنام نگرشی نو به عرفان و تصوف ترجمه شده ، توصیه میشه.
کشف و الهام هم چیزی هست که در نتیجه صفای درون نصیب عده ای میشه. البته دو نوع صفای درون داریم : صفای درونی که نتیجه و ثمره عمل به شریعت و ذکر الله و تقوا و نور ایمان هست ؛ که این همین نوع کشف در تصوف مطرح هست. البته باز هم حجت شرعی نیست و مقصود هم نیست. مقصود در تصوف بقول حضرت تهانوی قدس سره ، تنها انجام امور خوب اختیاری و ترک امور بد اختیاری هست. ما بقی خواب و رویا و حالات و کشفیات همه غیر الله هستند و مقصود نیستند. محمود و خوبند نه مقصود و مطلوب.
و صفای نوع دوم صفایی است که در نتیجه ریاضت و جفا کشی و تمرینات نفسی شاق حاصل میشه و ربطی به ایمان و دین هم نداره. چنانچه می بینیم مرتاضان و جوگی های هندی ، با انجام ریاضت های زیاد ، به این صفا دست پیدا می کنند . ولی چون این صفا مقرون به اتباع انبیاء کرام و شریعت مطهره و تزکیه نفس نیست ، ارزشی ندارد. برای همین اصل نزد صوفیه کرام ، عمل بر شریعت و استقامت بر بندگی هست. کشف و کرامت مقصود و نشان کمال نیست. بزرگترین کرامت ، اتباع شریعت است لا غیر
نفس بذاتها ، نجسه و لذا تزکیه میخواد ؛ یعنی از اساس پاک بشه. تزکیه تنها با شریعت حاصل میشه. اما تصفیه نفس با ریاضت هم حاصل میشه مثل کارهای مرتاضان. تصفیه به معنای غبار روبی مختصر هست. نفس با غبار روبی درست نمیشه. لذا تصفیه نفس با ریاضت بدون تزکیه مثل اینه که یک چیز نجس رو از بیرون طلا اندود کنند. ظاهرش طلایی شده ولی باطن هم چنان نجسه.
بر عکس تزکیه که نجاست را از درون از بین می برد.
📝محمّد عرفان غفر له
کانال رسمی مولانا شمس الحق فقهی دامت برکاتهم (با رویکرد اصلاح و تزکیه):
نامه
سلام علیکم و رحمه الله و برکاته!
استاد عزیز و گرامی در این مورد بیعت مطابق دستور شما چند مرتبه استخاره کردم اما قبل از بیعت کردن شبهاتی در ذهن من هست که می خواهم ابتدا پاسخ آن ها برایم روشن بشود.
همان طور که همه ما می دانیم در صده های قبل اخلاق و رفتار مردم جامعه تا به حد الان نادرست نبود وبرای همین استفاده کردن از تصوف و ذکر شاید می توانست برای آنها بسیار مفید باشد اما در عصر حاضر که ما در آن قرار داریم طبیعت این انسان ها با طبیعت مردم صده های قبل بسیار فرق کرده
اخلاق الان مردم جامعه ما حتی شبیه اخلاق ده شصت و هفتاد هم نیست بلکه بسیار بدتر شده حرص و طمع و کینه جوئی، تکبر و غرور و مکر و نیرنگ و فریب کاری و دو رویی ... به کثرت در مردم این روزگار دیده میشه روابط خیشاوندی در حال نابود شدن هستند ومردم این دور و زمان برای رسیدن به اهداف شان هر کاری می کنند و خوب و بد بودن آن را در نظر نمی گیرند، حالا با این وجود آیا برای اصلاح مردم این زمان همان نسخه صد سال یا هفتاد سال قبل کفایت می کنه در حالی شرایط زندگی تغییر کرده و رفتار مردم عوض شده؟!
اگر ما همانند صد سال قبل برخورد کنیم آیا مردم نمی گوید که شما عقب افتاده هستید و مثل صد سال قبل فکر می کنید و الان دنیا عوض شده
... از جزیره کیش
جواب
بسم الله الرحمن الرحیم
عزیزم ... علیکم السلام و رحمة الله و برکاته
شما از عملکرد صوفیه و دستورالعمل مشایخ در ادوار تاریخی اطلاع ندارید
عزیزم در هر عصر نحوه تربیت مشایخ متفاوت بوده
امام شاه ولی الله دهلوی رحمه الله می نویسند بعد از دوران طلایی صحابه رضوان الله علیهم مردم متوجه دگرگونی احوال شدند و از همین رو پشمینه پوشی و گوشه نشینی را انتخاب کردند و به ریاضت ها و اذکار شاقه مشغول شدند و بعلت همین ریاضت ها هم اصلاح بوجود آمد و هم کثرت کرامات از آنان صادر گردید
بعدها مشایخ دیدند این عملکرد در حد توان مردم نیست و در پی روش های ساده تر شدند و فردی چون شاه بهاءالدین نقشبند رحمه الله می فرماید روزهای پیاپی را اکثر به حالت سجده سپری نمودم و دعا می کردم الهی راهی را نشان ده که هم آسان باشد هم رساننده به مقصد و خداوند متعال این طریقه را برایم الهام نمود
بعدها در زمان امام ربانی مجدد الف ثانی رحمه الله ایشان نیز مطابق شرایط خاص زمان اصلاحاتی را در سلسله بوجود آوردند و از همین رو سلسله مشهور به نقشبندیه مجددیه گردید و مجرد اذکار و مراقبات در زمان ایشان و صحبت اندک تزکیه نفس را بوجود آورد
بعد دوران ایشان در کنار آن اصلاحات مجالست و محافل صحبت و بیان مسائل اخلاقی بصورت تفصیلی بنا بر نیاز اهل سلوک پررنگ تر شد
عارفان چون اهل طبابت در هر عصر مطابق شرایط زمان نحوه کار را تغییر می دهند
از همین رو باید گفت گرچه کتاب قانون ابن سینا در طب مفید است اما در عصر حاضر کامل نیست از همین رو مثلا کتاب احیاءعلوم الدین امام غزالی بسیار سودمند است ولی برای شرایط فعلی کامل نیست
بهمین خاطر حضرت مفتی محمد شفیع عثمانی رحمه الله می فرمایند به کتب امام غزالی جهت اصلاح اکتفا ننما و امام غزالی زمانت را پیدا کن
نکته بعدی این است که اکثر مردم با شنیدن نام تصوف فورا در ذهن آنان خطور می کند بیعت نمایم و اذکاری را بگیرم
در حالی که هدف از تصوف فقط ذکر نیست بلکه مجالست و هم صحبت بودن و تعلق اصلاحی است
با اجمال فوق بقول مولانا محمد منظور نعمانی رحمه الله در کتاب دین شریعت می نویسند تجربه هزار ساله امت بر این است که بهترین راه اصلاح و تزکیه در ادوار تاریخی تصوف و عرفان است
لذا تصوف کنایه از عزلت و پشمینه پوشی و غار نشینی نیست و این دیدگاه بدور از اهداف عالیه تصوف است بلکه تصوف کنایه از اتباع شریعت و سنت در هر عمل و قول و حرکت و ... و تعلق با الله متعال و دوری از اخلاق ناپسند و مزین شدن به اخلاق نیک است که با ارتباط اصلاحی حاصل می گردد
بهترین امکانات و رفاه دنیوی استفاده گردد بهترین لباس پوشیده شود از غذاهای لذیذ بهره ببریم و فقط از محدوده شرعی خارج نگردیم و غلام دنیا نباشیم و از اسراف و فخر فروشی و ... دوری کنیم با این سبک زندگی کدام آدم عاقل می تواند خرده گیرد
آری زبان بعضی از خلق و طبایع ناسالم آن که در طبع آنان ضمیر اعتراض نهادینه شده در هر صورت اعتراض وجود دارد و نبايد بدان اهمیت داد
اگر از دنیا و رفاه آن بهره گیرند متهم به دنیاپرست اند و اگر ساده زندگی کنند متحجر و عقب مانده اند
پدربزرگ این حقیر مولانا قاضی جلال الدین فقهی نقشبندی رحمه الله در کتاب زنبیل جلالی می نویسد
آدمی اگر پيامبر هم باشد از زبان مردم آسوده نيست!
زيرا :
اگر بسيار كار كند، میگويند احمق است!
اگر كم كار كند، میگويند تنبل است!
اگر بخشش كند، میگويند افراط ميكند!
اگر جمعگرا باشد، میگويند بخيل است!
اگر ساكت و خاموش باشد، میگويند لال است!
اگر زبانآوری كند، میگويند ورّاج و پرگوست!
اگر روزه برآرد و شبها نماز بخواند میگويند رياكار است!
و اگر نكند میگويند كافر است و بیدين!
لذا نبايد بر حمد و ثنای مردم اعتنا كرد
و جز از خداوند نبايد از كسی ترسید:
درین دوره سالم ندیدم کسی
که غیبت نگویند از وی بسی
اگر پهلوانی و مرد دلیر
بگویـند دانش ندارد فقـیر
از این نگذرد رتبه و پایه ات
بخوانند بی عقل و بی مایه ات
خموش ار نشینی به صفِّ نعال
بگویند بیچاره گنگ است و لال
بگویند اگر خوب گویی سخن
فضول است وپرحرف، این قحبه زن
اگر روزه داری و شب زنده دار
ریـا کـارخوانندت و مفت خوار
خدایا بده بهر ما توشه ای
کـه تنهـا نـشـیـنـیـم در گوشه ای
نترسیم ازکس به جزذات پاک
پـشیـزی نخـواهیـم عمّن سواک
کسان هر چه خواهند غیبت کنند
نگویـنـد مـدح ومـذمـت کننـد
تو خشنود باش ای خدا از جلال
که خشنـودی خلق دارد زوال
شمس الحق فقهی
شنبه ۱۴ مهر ۱۴۰۳
📝السلام علیکم ورحمة الله وبركاته
امیدوارم اوقات مبارک داشته باشید واز گزند روزگار در امان الهی باشیدبنده از افغانستان شما را زحمت دادم .
من در سلسله نقشبندیه با کسی بیعت نمودم .
حال میلان قلبی طرف سلسله چشتیه است .
ودر دو راه قرار گرفتم نمی دانم چه کنم
از سلسله نقشبندیه برایم فایده های بیشتر احساس می کنم مگر استقامت بر ذکر برایم توفيق نمی شود چه کار کنم.
✍وعلیکم السلام و رحمة الله وبرکاته.
اگر شیخ شما دارای عقیده ای صحیح و مطابق اهل سنت و جماعت است و از بدعات پرهیز دارد پس در بیعت شکنی ایشان هیچ خیری نیست.
سلسله ها مقصود به ذات نیستند بلکه مقصود خداوند متعال است فیاض حقيقی اوست ما و شما بهانه ایم
بنابراین بر مسلک شیخ خود ثابت قدم باشید و دو دلی را از خود دور سازید.
شیخ ما علامه سربازی رحمه الله می فرمودند:همانگونه که تلاعب بالمذاهب نحوست دارد و ناجایز است، تلاعب بالشیوخ نیز درست نيست.
https://t.me/boost/ehiaalssonan
کانال رسمی مولانا شمس الحق فقهی دامت برکاتهم (با رویکرد اصلاح و تزکیه):
نامه
مولانا شمس الحق نقشبندی سلام علیکم
بنده از بلوچستان خدمت شما نامه می نویسم
بنده چند سال در نقشبندی مجددی بیعت دارم و یک سوال داشتم
بنده کتابهای امام غزالی را بسیار دوست دارم و می خوانم و گرچه فارسی قدیمی است و در خواندن مشکل دارم اما بخاطر محبت با تصوف زیاد می خوانم
سوال من این است در کتاب ایشان وقتی می بینم در مورد زندگی زاهدانه نوشته چرا مشایخ ما زندگی با زرق و برق دارند بهمین خاطر الان مدتی است از ذکر افتادم
و ...
از بلوچستان
جواب
عزیزم علیکم و رحمة الله و برکاته
جواب شما را اگر بخواهم با تطبیق دادن آیات و روایات بنویسم در این نامه کوتاه نمی گنجد از همین رو به مناسب حال شما و استدلال تان از مشایخ سلف از دیدگاه اهل عرفان مطالبی عرض می شود
امام غزالی رحمهالله بدون شک یک نابغه بزرگ در عرفان و تصوف بودند
عرفاء طبیبان معنوی جامعه اند و مطابق شرایط جامعه در هر عصر در پی اصلاح و تزکیه سالکین هستند و نیز شرایط هر زمان متفاوت است
گرچه کتب امام غزالی رحمه الله بسیار مفید است اما بقول حضرت مفتی محمد شفیع عثمانی رحمه الله نمی توان آن تجویزهای ایشان را در عصر حاضر توصیه نمود زیرا مطابق شرایط آن زمان نگاشته شده و می فرمایند غزالی زمان خودت را پیدا کن و به دستورات وی جامه عمل بپوشان
بعنوان مثال عرض می کنم ، همانگونه که کتاب قانون ابن سینا یک شاهکار علمی و طبی در درمان است اما در این زمانه گرچه می توان از آن کتاب بهره گرفت اما نیاز کامل را برطرف نمی کند و پیشرفت های جدید عرصه پزشکی اند که برطرف کننده امراض و درمان کننده اند
روزی شيخ عبدالقادر گیلانی رحمه الله دید در خانقاه هر روز گوشت و ... به مریدان داده می شود و ناراحت شد و فرمود اصحاب صفه در زمان پیامبر صلیاللهعلیهوسلم غذای ساده می خوردند و شما سفره تان رنگین است ، از این به بعد غذا را نان جو کنید
بعد مدتی دید خانقاه خلوت است و علت را جویا شد فرمودند بسیاری مریض و ناتوان شدند و توان آمدن و چله نشینی ندارند
شيخ رحمه الله فرمود اشتباه از من بود که خود را به یاران پیامبر صلیاللهعلیهوسلم قیاس کردیم ، از این به بعد همان روال غذا در قبل را بپزید
عزیزم همین گونه قیاس من و شما به دوران امام غزالی رحمهالله نیز اشتباه است
در این زمان عمل بر رخصت بهتر از عزیمت است و سالکین همینکه اتباع شریعت و سنت و دوری از بدعت کنند و به اذکار و اوراد پایبند باشند بدون شک در سلوک و عرفان و در دارین موفق و سربلند اند
استفاده از رفاه و آسایش دنیوی تا آن زمان که بنده غلام دنیا نگردد و دچار غفلت نشود هیچ مانع شرعی و عرفانی ندارد
از دنیا و اسباب آسایش آن بهره گیرد و شکر نعمت را بجا آورد
در واقع اگر مال دنیا بدون غفلت باشد نعمت و اگر با غفلت باشد. نکبت است
بقول مولانا رحمه الله
چیست دنیا از خدا غافل بُدَن
نه قماش و نقده و میزان و زن
حتی بسیاری از مشایخ در قرون قبل نیز اهل ثروت و رفاه بودند همچون خواجه عبیدالله احرار رحمه الله و ابوسعید ابوالخیر رحمه الله
که حتی از نظر ثروت در زمانه و منطقه خویش همانند نداشتند
عزیزم اینکه به مشایخ و علمای دیار خود بدبین شدید بسیار خطرناک است و سلب شدن توفیقات است و اولین آن همین عدم توفیق ذکر است که توبه نمایید و دیدگاه خود را اصلاح نمایید
در پایان به مناسب سلسله نقشبندیه مجددیه که در آن سلوک می کنید، مختصری از یک مکتوب امام ربانی مجدد الف ثانی رحمه الله که سلسله من و شما بدیشان منسوب است را نقل می کنم ، به امید آنکه درمان تشویشات ذهنی شما گردد .
یکی از مریدان شیخ میر نعمان رحمه الله که از خلفای امام بودند در مورد مرشد خود به امام ربانی رحمه الله بصورت اعتراض نامه ای می نویسد و امام رحمه الله در جواب می نویسند :
آنکه بعضی از یاران آنجایی نوشته اند که خدمت میر (شیخ میر نعمان) در این ایام به احوال طالبان کم می پردازد و گرفتاری به عمارت دارند ...
بدانند که انکار این طائفه سمّ قاتل است و اعتراض بر افعال و اقوالِ بزرگواران زهر افعی که به موت ابدی رساند و هلاک سرمدی گرداند فکیف این انکار و این اعتراض که عاید به پير گردد و سبب ایذاء پير شود
منکر این طائفه از دولت ایشان محروم است و معترض ایشان همه وقت خائب و خاسر، تا زمانی که جمیع حرکات و سکنات پیر در نظر مرید مستحسن و زیبا نه درآید ، از کمالات پير بهره نیابد و اگر یابد استدراج بود که عاقبت آن خرابی و رسوایی است .
مرید با وجود کمال محبت و اخلاص که به پير دارد اگر در خود برابر سر مو گنجایش اعتراض بر پير یابد جز خرابی خود هیچ نداند و از کمالات پير بی نصیب بُود و اگر فرضاً مرید را در فعلی از افعال پير شبهه پیدا شود و دفع نشود باید که آن را استفسار بر نهجی نماید که از شائبه اعتراض پاک بُود و از مظنّه انکار مبرّا و در این وقت چون مُحق و مبطل ممتزج اند
اگر احیانا از پير امری خلاف شریعت ظاهر شود باید که مرید در آن امر تقلید پير نکند و به حسن ظن مهما امکن آن را محملی طلبد و وجه صحت خواهد
و اگر وجه صحت پیدا نشود ، باید که در دفع آن ابتلا به حضرت حق سبحانه تعالی ملتجی و متضرع شود و به گریه و زاری سلامتی پير خواهد
و اگرمرید در حقِّ پير، شبهه در ارتکاب امر مباح پیدا شود آن شبهه را اعتبار نکند ، هرگاه ملاک الأمر جل سلطانه در اتیانِ مباح منع نفرموده باشد و اعتراض ننموده ، دیگری را چه رسد که از نزد خود اعتراض کند
بسیارست که در بعض جاها ، ترک اَولی ، اَولی باشد از اتیان اَولی ؛ در حدیث نبوی آمده علیه و علی آله الصلوة والسلام " ان الله کما یحب ان یوتی بالعزیمه یحب ان یوتی بالرخصه" ( خداوند همانگونه که دوست دارد بنده به عزیمت عمل کند نیز دوست دارد به رخصت عمل کند)
عزیزم امیدوارم متوجه اشتباه خود شده باشید و آن را اصلاح نمایید
در خانه گر کس است یک جمله بس است
موفق باشید
شمس الحق فقهی
سهشنبه ۱۳ شهریور ۱۴۰۳
کتابی در باب: زندگی نامه و نظریات علمی شیخ الاسلام ابن تیمیه علیه الرحمة از تالیفات مولانا شمس الحق فقهی نقشبندی دامت برکاتهم | Download |
نامه
خدمت جناب مولانا شمس الحق فقهی السلام علیکم
بنده ... هستم ، چندی هست بخاطر بعضی مشغله ها متأسفانه توفیق کمتری در اذکار دارم اما بطور کل ترک نشده
سعی می کنم حداقل صبح و شب نیم ساعت را به اذکار مشغول باشم و کتاب دلائل الخیرات و مناجات نورانی شما را پایبندم
جناب مولانا منزلی داشتم و بخاطر اینکه فرزندان کمی بزرگ شدند یک ساختمان سه واحدی بزرگتر را مشغول ساختم که در طبقه همکف برای خودم باشد و طبقه های بالایی جهت فرزندان البته فرزند بزرگ تازه عقد شده و هنوز نیاز به خانه ندارد
بسیاری از دوستان و مردم مرا مورد ملامت قرار می دهند که شما تبلیغی هستی و هم صوفی چرا خود را مشغول به دنیا و ساخت آن نمودی و در حدیث آمده بدترین مال آن هست که جهت گل و آب و ساخت منزل استفاده شود
این سخنان مرا بسیار آزرده خاطر نموده و گاهی با خود می اندیشم فرزندان هنوز نیازمند خانه نیستند و شاید کارم درست نباشد و اگر چنین است لطفا راهنمایی نمایید که اگر کارم خلاف شرع و تصوف و عرفان است ساخت منزل را ترک نمایم
برای بنده و خانواده التماس دعا دارم خصوصا مادم که دیروقت است با مریضی های متفاوت گرفتار است
... تربت جام
جواب
بسم الله الرحمن الرحیم
عزیزم ... علیکم السلام و رحمة الله و برکاته
خداوند متعال توفیق بیشتر عنایت کند ، عزیزم دیروقت است از زیارت شما محروم هستم و باید تعلق ظاهری را حفظ نمایید و به حلقات و جلسه ها بیشتر اهمیت دهید
الحمدالله که اذکار و اعمال بطور کل قطع نشده ، توشه آخرت همین اعمال و اذکار هستند که باید بیشتر اهمیت داده شود که بعد مرگ روشنای قبر و مدد کننده مشکلات بعد مرگ هستند
آنچه در مورد ساخت منزل نوشتید مبارک است و ان شاءالله به سلامتی به پایان برسد
عزیزم متأسفانه برداشت های نادرست و شخصی از روایات دینی بدون درنظر گرفتن مفاهیم و مقاصد آن ، هم تحریف معنوی روایات بوده و هم یک تنگ نظری که چهره زیبای اسلام را می خواهد مخدوش کند
عزیزم آنچه که در روایت فوق الذکر وارد شده صحیح است اما منظور از این روایت چنین نیست که کسی منزل درست ننماید و اگر مطلق آن در نظر گرفته شود شامل هر نوع ساخت و ساز می شود که گویا نباید هیچ کس منزل برای خود درست کند و اگر چنین نباشد پس منزل مورد نیاز اشکال ندارد
بعد از این مقدمه باید دانست که نیاز هر شخص متفاوت است و همچنین حدّ خاص و کلی در شریعت تعیین نگردیده که از چه مقدار و مساحت بیشتر نباید ساخت زیرا نیاز هر شخص متفاوت است
اینکه منزل شما کوچک است و برای نیاز منزل بزرگتر می سازید هم جواز دارد و هم یک سعادت و نعمت الهی است که باید شکر آن را بجا آورید چنانچه در روایتی آمده أَرْبَعٌ مِنَ اَلسعَادَةِ: الْمَرْأَةُ الصَّالِحَةُ، وَالْمَسْكَنُ الوَاسِعُ، وَاَلجَارََُُّ الصَّالِحُ، وَالْمَرْكَبُ اَلهَنِيءُ، وَأَرْبَغ مِنَ اَلشًقَاوَةِ: اَلْجَارُ السُّوءُ، وَالْمَرْأَةُ اَلسُّوءُ، وَالْمَسْكَنُ اَلضيقُ، وَالْمَرْكَبُ السُّوءُ
در این روایت منزل بزرگ به خوشبختی دنیوی و منزل تنگ تعبیر به عدم خوشبختی تعبیر گردیده ، اما در مورد روایتی که ذکر کردید باید گفت ساخت بنایی مورد نکوهش است که فارغ از نیاز و یا جهت تفاخر و ... باشد چنانچه در روایتی از أبوداوود آمده كل بناءٍ وبالٌ على صاحبه إلا ما لا ، إلا ما لا “
هر بناء و ساخت منزل وبال برای صاحب خود است مگر بنائی که چاره ای جز آن نیست و نیاز به ساخت آن است و نیاز شخص را تکمیل می کند
لذا بنایی را تکمیل نمایید و ضرورت خود و فرزندان را درنظر گیرید و از اسراف و امور غیر ضروری پرهیز نمایید
دینداری و هدف از تصوف ، زندگی محقر نیست و رفاه و آسایش و منزل و ماشین خوب داشتن هم دنیا پرستی نیست
بلکه آنچه مورد نکوهش است غفلت می باشد
مولانا رحمه الله این مطلب را زیبا تفسیر می فرماید
چیست دنیا ؟ از خدا غافل بُدَن
نی قماش و نقره و میزان و زن
خداوند متعال مادر را شفای کامل عنایت کند و خدمت ایشان را سعادت دنیا و آخرت بدانید و کوتاهی ننمایید
موفق باشید
شمس الحق فقهی
شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۲
هنگامی که اسم کوه ون را میشنویم گوشه های از زندگی بزرگ مرد عصر حضرت قطب الإرشاد علّامه محقق مولانا مُحَمَّد عُمَر سربازی رحمه الله تعالی در اذهان تداعی میشود آن ساده زیستی و بی تکلف بودن و عدم کوچک ترین تعلق با دنیای دون
شخصیتی که در تاریخ بلوچستان کم نظیر بوده اند، مجدد زمان، بدعت شکن دوران، منادی توحید، خدمات ارزنده و قابل توجه ای که برای اسلام ومسلمانان این خطه انجام دادند هرگز از یاد نمی رود
گرچه ایشان پیش ما نیست ولی الحمدلله شاگردان مخلص وجان فدایانی تربیت کرده اند که هر یکی گوشه ای از فعالیتهای ایشان را ادامه میدهند، یکی تصنیف، دیگری تفسیر وحدیث ،دیگری تعلیم، یکی عرفان وتزکیه ودیگری نیز تبلیغ و...
خطه ای که روزی منشأ کفر و شرک بود،چنان درخت تنومند توحید و علم و عرفانی کاشت که هنوز توسط شاگردان عزیزش آبیاری شده و تشنگان علم و عرفان را سیراب می کند،
بله کوه ون یادگار عمر جان شهید رحمه الله تعالی با آن همه سادگی و عدم امکانات و در دل کوه به برکت مجاهدت های حضرت استاد رحمع الله تعالی چنان نام و آوازه ای دارد که هرشخص آرزوی دیدن این مکان معنوی را دارد
معنویتی دارد که با اولین دیدار حال و هوای عجیب و شوق برانگیزی در وجود انسان ایجاد می کند ، در آنجا احساس سبکی و شوق و شور خاصی متوجه انسان میشود آرزو می کنی ای کاش زودتر از این به این مکان معنوی و روحانی می آمدم تا از حضرت شیخ التفسیر فیض میبردم،
لهجه مردی که دارد بوی دوست
امتی را می کِشد تا کوی دوست
وقتی اسم کوه ون به گوش میرسد جاده پر پیچ و خم آن در ذهن میآید ساختمان های ساده مسجد و حوزه، کوه های کوه ون، معنویت و علم و عرفان و خاطرات دیگر لحظه ای در ذهن زنده میشوند دلت میخواهد هرچه زودتر بار سفر بدانجا ببندی تا خستگی و پریشانی و غم را از خود بتکانی و جان تازه ای بگیری،
برای اولین بار که روستا پادیک راببینی تو رابه تعجب وا می دارد که این روستای کوچک چه شخصیت های علمی، انقلابی و عرفانی را پرورش داده و تحویل جامعه داده است،
آری این نتایج اخلاص و تقوای حضرت شیخ الحدیث رحمه الله تعالی اند که هنوز نیز یکی از بزرگترین دانشگاه انسان سازی بلوچستان است
فضیلت وبرکت علم و عرفان است که این روستای دور افتاده را چنین فضل وشهره و محبوبیتی داده که نام و آوازه اش زبان زد عام وخاص است
مصداق بارز همّة الرجال لقع الجبال را در پادیک مشاهد میکنی همان جایی که تا قبل از آمدن حضرت قطب الإرشاد رحمه الله تعالی بزرگترین مرکز شرک و بدعت ذکری ها بود ولی با همت فولادین پیر فرزانه وبدعت شکن دوران مبدل به یکی از مراکزبزرگ نشر دین و توحید و علم و عرفان شد و قریب به شصت سال است که بسیاری تشنگان علم و معرفت را سیراب نموده و همچنان پیش میرود، جا دارد که کوه های کوه ون به خود ببالند ودر خود نگنجند چرا که چنین منبع علم وعرفانی در دل خود دارند...
صبح امید برتافت از خاوران خدارا
طوفان غم نوردید ایام شاد ما را
صد سال گذر باید تاچون عمری آید
دریای تصـوّف را شــیخ دگــری آیـد
از الله تعالی خواهانیم حوزه علمیه ایشان و تمام حوزههای اهل سُنّت را از مصائب و فتنه های انس و جن حفاظت بفرماید والله تعالی ایشان را در بالاترین درجات بهشت برین جای دهد.
✍ معاویه نعمانی
✍️محمد سعید مجددی غفر له
قطب ربانی امام عبدالوهاب شعرانی رحمه الله میفرمودند: شنیدم سرورم شیخ على مرصفی رضی الله تعالی عنه میگفت: وصف تلقین شیخ به مرید، در حکم دانهای است که آن را در زمینی خشک بکارند و منتظر باشند بارانی ببارد و آن را آبیاری کند و میوه و استمداد و نتیجه دادن و روییدن برگش، همگی در گرو آن است که نیک یا بد آبیاری شود. همه چیز به آبیاری بستگی دارد نه به کاشتن آن.
استاد و پیر تنها میتواند بذر را بکارد و رویاندن آن با خداست
و چه بسیار اتفاق افتاده پیری دانهای را در دل مرید کاشته و خود مرده است، به دلیل سست بودن همت و یا عدم دوام ذکر بر دل و زبانش، به شیخ دیگری نیاز افتاده است تا آن بذر در آن مرید نتیجه بدهد،
عارفان گفتهاند دوام ذکر، پس از تلقین شیخ، مانند باران پیوسته است پس از کاشتن بذر، و از آن باران است که گشایش در کارش پدید میآید و آثارش پدیدار میشود.
📚الأنوار القدسية في معرفة قواعد الصوفية [ص۴۱] اثر قطب ربانی امام فقیه و محدث عبدالوهّاب بن أحمد شعرانی شافعی شاذلی مغربی مصری ۹۷۳ ھ.ق قاهره
قطب الارشاد فقیه النفس حضرت مولانا مفتی رشیداحمد گنگوهی قدس الله سره العزیز در مکتوبی به خلیفه خویش ،فخر المحدثین حضرت مولانا خلیل احمد سهارنپوری قدس الله سره العزیز این چنین مرقوم فرموده اند:
"حامداً ومصلیاً؛ از بنده رشید احمد عفي عنه .
برادرم مولوی خلیل احمد صاحب دام برکاتهم . بعد سلام مسنون مطالعه فرمایند. نامه سامی رسید . به جوابش دیر شد که فرصت نداشتم معاف فرمایند . درباب شغل(ذکر و ورد)نگارش فرموده اند. مُکرّما ! اصل ذکر ، یادداشت را گویند که بدون حرف و صوت ، یادِ چیزی ملازم (همراه) قلب گردد؛ چنانچه دوست ، دوست را در حال غیبوبت (دوری) یاد می آرد و در اصلِ فطرت، همین ذکر مالک حقیقی تعالی شأنه که اصل محبوب است ، به دل آدمی نهاده اند. مگر بشر در این عالم به زید و عمرو (منظور غیر الله است) مشغول شد و آن محبوب را فراموش ساخت. مشایخ برای إعاده (باز گردانیدن) آن ذکر ، حیله ها (راهکارها) انگیخته اند(به کار برده اند).
پس آنچه اولا ذکر زبانی تلقین می فرمایند یا به لطائف ، حرکت ذکر پیدا می فرمایند ،مقصود از آن همان یادداشت است که این (یعنی این ذکر زبانی یا ذکر قلبی )وسیله آن (یادداشت) گردد."
📚تذکرة الخليل ص۹۱
صوفیه و انکار حقایق اشیاء
✍خُویدم
بعون الله وبا مشوره ودستور پیر بزرگوارم حضرت شیخ مولانا احمد عبدالحق حفظه الله تعالی، مشغول نوشتن توضیحاتی بر شرح عقاید نسفی هستم، در یکی از حاشیه های قدیمی، قول انکار حقایق اشیاء به صوفیان کرام نسبت داده شده است که نادرستی این نسبت واضح است در این موضوع چند سطری را نقل میکنم؛
بیشتر ناآشنایان با مباحث عرفاني، وقتي ميشنوند به نظر عرفاء يك وجود، هستي را فرا گرفته و آن هم وجود خداوند متعال است، ميپندارند اين سخن به معناي انكار وجود اشیاء و كثرات است، و ازاین رو عرفان را به انكار بديهيات متهم ميکنند، و حتي برخي دوست داران عرفان نیز با تمسك به بخشي از عبارات عرفاء كه به ظاهر موهم همين معناست بر اين باور شدهاند كه از منظر عرفاني عالم يك سر هيچ و پوچ است و جز خواب و خيال و سراب نيست.
علت اين كج فهميهای مخالفان عرفان یا موافقان مزبور، آن است كه ایشان نتوانستهاند مدعاي عرفا را به درستی درك کنند؛ زيرا آنچه در عرفان اسلامي نفي و انكار شده، وجود حقيقي موجودات است.
به نظر عرفا تنها يك وجود لايتناهي همه سطوحِ واقعيت را به معناي متن فراگرفته است، از منظر عرفاني همه كثرات واقعيت خود را به نحو تقييدي، و نه تعليلي، از متن وجود حق و از متن واقع ميگيرند، و به تحقق وجود حق متحققاند.
در اصطلاح عرفاني، از اين نوع وجود و تحقق، با عنوان وجود مجازي، بالعرض، وهمي و خيالي تعبير ميشود، و همين تعابير ـ كه نزد اهل آن بهگونهای بسيار دقيق نحوه تحقق كثرات را گزارش ميكند موجب این توهم باطل ميشود كه به نظر عرفاء، عالم سرابي بيش نبوده كه انسان آن را در عالم توهم و خيال خود ميسازد.
بدین ترتیب روشن میشود که ایشان وهم و خيال وجودي را با وهم و خيال معرفتي و شناختي خلط کردهاند.
باز تأكيد ميكنيم که از منظر عرفان اسلامي، ما و شما و جهان و دنيا و آخرت و زمين و آسمان و فرد و اجتماع و مرگ و زندگي و كوهها و درياها و ستارگان و كهكشانها و... همه و همه واقعيت دارند؛ زيرا هريك از اينها با آنكه از وجود بهره ذاتي ندارند و وجود نيستند، شئون و احوال وجود بوده، به واقعيت او واقعياند.
وحدة الوجود در کلام امام ربّانی
از آنجا که این اشکال بیشتر متوجه عرفای وحدت الوجودی است،نیاز است این نظریه توضیح داده شود خصوصا در کلام امام ربانی مجدد الف ثانی چراکه ایشان به صراحت از دید باطنی خویش پرده برمیدارد و میگوید که اختلاف دیگران با صوفیه، علمی و از راه استدلال است و اختلاف من با ایشان عینی و از راه مشاهده: «خلاف علما با مشایخ در امور اختلافیه کمسألة التوحید و غیرها از راه نظر و استدلال است و خلاف این فقیر با ایشانان در این امور از راه کشف و شهود»
شیخ احمد قدس الله سره در علم کلام، صاحب رأی و نظر و در عرفان و تصوّف از اولیای بزرگ طریقت است. وی برخلاف بیشتر مخالفانِ یک بعدی شیخ ابنعربی، وجوه متعددی دارد؛ حافظ، فقیه، محدث و دلبسته شریعت است؛ در عین حال قشرینگر و ظاهربین نیست.
هم در علوم عقلی و نقلی مرجع است و هم در علوم باطنی و سلوک، صاحب مسلک. هم به پای استدلال میرود و هم به بال شهود و مکاشفه میپرد؛ برای همین نقد و سخن او درباره شیخ اکبر منصفانه و مهم است.
او رعایت حقوق شیخ ابنعربی را بر خویش و دیگران واجب میداند و همواره، حتی زمان نقد و نکوهش، از الفاظ و عبارات محترمانهای همچون حضرت، شیخ بزرگ و شیخ اکبر استفاده میکند و میگوید: او نخستین کسی است که دم از علم توحید زد و وجود را از ماسوی نفی کرد. او خود را متواضعانه و فروتنانه واپس ماندهای میخواند که از معارف و علوم شیخ ابنعربی حظ ها و بهرهها گرفته است.
مهمترین و مشهورترین اثر امام شیخ احمد سرهندی که حاوی نظرات اصلی اوست کتاب «مکتوبات» است، شامل علوم دینی، مسائل فقهی، کلام، فلسفه، عرفان، علم اصول و حدیث و نیز نامههایی خطاب به شخصیتهای درباری و دیوانی است که در جهت تقریب مبانی شریعت و اصلاح امور دینی به آنان نگاشته شده است.
شیخ احمد سرهندی در ابتدا خود، وحدت وجودی بوده چنانکه خود اشاره میکنند؛
«معتقَد فقیر از خوردی بار مشرب اهل توحید بود. والد فقیر قُدِّسِ سِرُّهُ به ظاهر همین مشرب بوده اند و بر سبیل دوام به همین طریق اشتغال داشته اند... فقیر را از این مشرب، از روی علم، حظ وافر بود و لذت عظیم داشت...». (مکتوبات، دفتر اول نامه ۳۱)
شیخ احمد سرهندی اعتقاد داشت که سالکان در راه معنوی و سفر باطنی خود به جایی میرسند که از شدت محبت، هرچه جز دوست، از نظر ایشان پنهان میشود و از وحدت وجود یا عینیّت مظهر و ظاهر و معیّت ذاتی با حقتعالی دم میزنند؛ اما اگر در این مرحله گرفتار نشوند و به سیر صعودی خویش ادامه دهند، درمییابند که آنچه میدیدند، درست نبوده و مظهر، عینِ ظاهر نشده است.
او برای واضحترشدن این معنا مثال جالبی میآورد و چنین میگوید که در هنگام روز ستارگان در آسمان موجودند ولی از نظرها مخفیاند و ما بهعلت شدّت نور خورشید و ضعف چشمان خویش، از دیدنشان محروم هستیم؛ اما اگر کسی در شب ستارگان را دیده باشد، به عینالیقین از وجودشان آگاه است و تابش نور خورشید در روز سبب انکارش نمیشود. حال اگر کسی نور چشمانش با نور خورشید مناسبتی بیابد و توانمندتر گردد، میتواند ستارگان را در روز هم نظاره کند؛ احوال سالکانی که از شدت عشق، محبّت و عظمت مشاهدة محبوب از دیدن موجودات دیگر درمیمانند و جز محبوب هیچ در نظرشان نمیآید، اینچنین است (همان: 1/161). او قول و ادعای وحدت وجود را نتیجة سکر و مستی میداند و به شرط تقلیدنکردن سالک از اقوال توحیدی بزرگان، اینگونه سخنان را تا گذشتن از این مرحله و رسیدن به مرتبة بالاتر بلااشکال میداند و بهسبب خطای کشفی، ملامت و طعن را از اینگونه معارف به دور میبیند.
تا این هنگام که امام ربانی، داخل در طریقه نقشبندیه نشده بودند از روی علم، اعتقاد به نظریه وحدت الوجود داشته اند اما بعد از داخل شدن در این طریقه، این حال نیز بر ایشان غلبه میکند؛ وتا مدت ها دراین حال می مانند واشعاری را در این زمینه برای شیخ خود نوشته اند؛
🔹«ای دریغا کین شریعت ملت ایمانی است
🔹ملت ما کافری و ملت ترسایی است
🔹کفر و ایمان زلف و روی آن پری زیبایی است
🔹کفر و ایمان هر دو اندر راه ما یکتایی است.»
و در این حال تا مدت مدید کشید و از شهور به سنین انجامید.» شیخ احمد بعد از مدت ها از این حال بیرون آمده ونظریه وحدت الشهود را ارائه کرده اند.
در همین نامه، سرمنشا نظریه وحدت الوجود را سه چیز میدانند؛ این اقوال یا از کثرت مراقبات بر توحید است یا تکرار مکرر علم توحید- که هردو اینها علم است و ارتباطی به حال ندارد ـ و یا از حال و غلبه محبت است،«منشأ این احکام غلبه محبت است که به واسطه استیلاء حب محبوب، غیرمحبوب از نظر محب برمیخیزد و جز محبوب هیچ نیست» شیخ احمد این غلبه محبت و احکام ناشی از آن را در وحدت وجود مخالف عقل و شرع میداند اما آن را از سوی کسانی حرام میداند که بخواهند با تکلف، این معانی را به شرع نسبت دهند- از دیدگاه او کسانی چون اخوان الصفا- اما کسانی چون شیخ ابنعربی و یارانش به این دلیل که خطای کشفی شان حکم خطای اجتهادی دارد، «ملامت و عتاب از آن مرفوع است بلکه یک درجه از درجات صواب در حق او متحقق است» (مکتوبات، دفتر اول نامه ۳۱)
امام ربانی در مکتوبی میفرمایند: شیخ محی الدین ابن عربی و متابعان او می فرمایند که : اسماء و صفات واجبی جل و علا عین ذات واجب اند تعالی و تقدس، و همچنین عین یکدیگر اند. مثلا علم و قدرت چنان چه عین ذات اند تعالی عین یکدیگر اند نیز. پس در آن موطن به هیچ اسم و رسم تعدد و تکثر نباشد و تمایز و تباین نبود.
غایة ما فی الباب؛ آن اسماء و صفات، و شیون و اعتبارات، در حضرت علم تمایز و تباین پیدا کرده اند، اجمالا و تفصیلا. اگر تمییز اجمالی است، معبر به تعین اول است، و اگر تفصیلی است، مسمی به تعین ثانی.تعیّن اول را وحدت می نامند، و آن را حقیقت محمدی می دانند. و تعین ثانی را واحِدیت می گویند، و حقایق سایر ممکنات می انگارند. و این حقایق ممکنات را اعیان ثابته می دانند.
و این دو تعین علمی که وحدت و واحدیت اند، در مرتبه وجوب اثبات می نمایند. می گویند این اعیان بویی از وجود خارجی نیافته اند، و در خارج غیر از احدیت مجرده، هیچ موجودی نیست و این کثرت که در خارج می نماید، عکس آن اعیان ثابته است، که در مرآت ظاهر وجود که جز او در خارج موجودی نیست منعکس گشته است، و وجود تخیلی پیدا کرده. در رنگ آنکه در مرآت(آیینه) صورت شخصی منعکس گردد، و وجود تخیلی در مرآت پیدا کند، این عکس را، وجودی جز در تخیل ثابت نیست. و در مرآت، امری حلول نکرده است، و در روی آن مرآت، چیزی منقش نگشته. اگر انتقاش است، در تخیل است که در روی مرآت متوهم شده.(دفتر دوم، نامه اول).
خلاصه اعتقادات شیخ اکبر ابنعربی در موضوع وحدة الوجود طبق گفته امام ربانی اینست؛
الف) اسماء و صفات واجبی جل و علاء عین ذات واجباند و همچنین عین یکدیگرند مثلاً علم و قدرت هم عین ذاتاند هم عین یکدیگر. بین اسماء و صفات و نیز بین خود صفات در موطن اول که موطن حق است هیچ گونه تفکیک و تمیزی وجود ندارد.
ب) اسماء و صفات در علم حضرتِ حق تمایز و تباین پیدا کردهاند. این تمایز هم بُعد اجمالی داشته هم تفصیلی. بُعد اجمالی تعین اول است که آن را تعین وحدت و حقیقت محمدی میگویند و بعد تفصیلی، تعین دوم یا عالم احدیت است که آن را اعیان ثابته میگویند. اعیان ثابته، حقایق سایر ممکنات اند.
این دو تعیّن، تنها وجودِ ذهنی و عقلی دارند و در خارج وجود عینی ندارند؛ فقط احدیّت محض است که در خارج موجود است و کثرات عکس آن اعیانثابته (که در علم الهی تمایز پیدا کرده بودند) است که در عالم خارج، وجود تخیلی یافتهاند؛ همانند پدیدارشدن چهره در آینه؛ چراکه چهره نه در آینه حلول کرده و نه بر آینه نقش بسته، بلکه فقط در تخیل موجود شده است. لهذا نسبت حلول به صوفیه وحدت الوجودی خطا است. زیرا حلول در جايي معنا دارد كه دو وجود مطرح باشد و يكي در ديگري حلول کند، يا اتحاد در صورتي معنا مييابد كه دو وجود با يكديگر يگانه شوند؛ در حالی که عارفان معتقدند در كل هستي فقط يك وجود هست و مابقي شئون اويند و هيچ حظّي از اصل وجود ندارند. هرچند امام ربانی مجدد الف ثانی با نظریه وحدت الوجود، مخالف هستند ولی هنگامی که طاعنان نسبت اتحاد وحلول به شیخ اکبر میدهند به دفاع از شیخ ابنعربی برمیخیزد و معنای سخن شیخ اکبر را شرح میدهد و او را از اتهام اتحاد وحلول مبرّی میکند.
از همين روست كه عارف شبستري رحمه الله مي فرمایند:
🔹حلول و اتحاد اينجا محال است
🔹كه در وحدت، دویي عين ضلال است
گروهی ميپندارند عرفا معتقدند همه چيز خداست. زمين و آسمان و درخت و برّ و بحر و هرچه هست خداست. در حالي كه عرفا نه تنها براي مخلوقات بهرهاي از الوهيت و خداوندي و ربوبيت ذاتي قايل نيستند بلكه اساساً غير حقتعالي را بهره مند از وجود نیز نمیدانند؛ يعني عكس آنچه را که عرفا ميگويند، به ايشان نسبت ميدهند. عارفان مسلمان، شأن خَلق را بسيار بسيار ضعيف ميشمارند، تا جايي كه براي هیچیک از مخلوقات هيچ حظي از حقيقت وجود قايل نیستند و تحقق خارجي آنها را در حد حالات و شئون حقيقت وجود ميدانند. بر همين اساس ميتوان گفت بينونتي كه عرفان براي حق و خلق قايل است، در هيچ برداشت ديگري وجود ندارد؛ زیرا عارفان مسلمان، وجود را مساوي حقتعالي ميدانند. از سوی ديگر، خلق را شأن وجود ميشمارند نه خودِ آن.
اشکال؛ شاید بگویید این موجودات که میبینیم عکس آن اعیان ثابته ی موجود درعلم الهی هستند وعلم الهی چیزی جدا از ذات الهی نیست،در نتیجه وجودِ اصلی نداریم پس چرا مکلف به عبادتیم ( یعنی مبنای شرایع بر کثرت است و تغایر احکام به کثرت مربوط است و دعوت انبیاء عَلَیهِمُ الصَّلَوَاتُ وَ التَّسلِیمَات و تنعیم و تعذیب اخروی، همه به کثرت تعلّق دارد واینها منافی وحدت الوجود هستند) ؟ جواب؛ حضرت امام ربانی جواب میدهند؛ این متخیل و متوهم، چون صُنع خداوندی است جل سلطانه، که اتقان تمام دارد، به رفعِ وهم و تخیل، مرتفع نگردد، و ثواب و عذاب ابدی بر آن مترتب باشد.
امام ربانی بعد از تشریح عقیده وحدت الوجود، به نقد این اندیشه میپردازد میفرمایند؛«این بزرگواران هرچند از تشریک وجود، تنزّه نموده اند، و از اثنینیّت گریخته، اما غیر وجود را وجود یافته اند، و نقایص را کمالات گفته اند».(دفتر دوم مکتوب اول).
نظریه امام ربانی در موضوع حقایق اشیاء
امام ربانی شیخ احمد سرهندی نیز چون شیخ اکبر معتقد است تمیزات بیچونیِ صفات و وسعت بیکیفیِ اسماء در خانه علم، تفصیل و تمیز پیدا کرده و منعکس گشتهاند با این تفاوت که شیخ احمد معتقد است هر اسم و صفت متمیزه، خود مقابلی دارد در مرتبه عدم، مثلاً علم، مقابلی دارد که عدمِ علم است (جهل) و قدرت مقابلی دارد که عدم قدرت است (ضعف) از دیدگاه متفاوت شیخ احمد، نه تنها صفات واجبی در علم حق تفصیل پیدا کردهاند بلکه «آن عدمات متقابله نیز در علم واجبی جل شأنه تفصیل و تمیز پیدا کردهاند و مرایای اسماء و صفات حقایق ممکناتند، آن عدمات در رنگ اصول و مواد آن ماهیاتاند و آن عکوس همچون صور حاله در آن مواد، پس حقایق ممکنات نزد شیخ محیالدین همان اسماء و صفات متمیزهاند در مرتبه علم و نزد فقیر(امام ربانی) حقایق ممکنات، عدماتاند که نقایض اسماء و صفاتاند(نه خود اسما وصفات)».
پس نزد امام ربانی اسماء و صفاتِ واجب با مقابلان خود (عدمات) که در عالم امکانند متمزج میشوند و ماهیات به وجود میآیند. بدینترتیب، ماهیات وجهی وجوبی و وجهی عدمی دارند. حال هرگاه خداوند بخواهد ماهیتی از این ماهیات را به وجودِ ظلی، که پرتویی از حضرت وجود است متصف گردانده و موجود کند، پرتویی از خود را بر این ماهیتِ متمزج افکنده و مبدأ آثار خارجی میگرداند. بنابراین از دیدگاه شیخ سرهندی تمامی موجودات عالم امکان، ظل و سایه حضرت وجودند.
اشکال؛ چون نیک بنگریم تفاوتی میان نظریه شیخ اکبر و شیخ احمد نمیبینیم. شیخ اکبر و پیروانش وجود را خیال و توهم انگاشته و وحدت را یکسره به حق میدهند و آنچه در کثرت جریان دارد را ظهورات و تجلیات آن وجودِ واجبِ واحد میگیرند و شیخ احمد نیز وجود را ظلِ وجود واجب گرفته و موجودات را پرتو آن ذات. میبینیم واژهها تغییر کردهاند و به جای مفاهیمی چون ظهور و تجلی، ظل و پرتو نشستهاند؟
جواب؛ امام ربانی خود به این معنا و اقف بوده بنابراین از سوی مستشکلی اشکال میکند که: «اگر گویند شیخ محیالدین و تابعان او نیز عالم را ظل حق میدانند تعالی، پس فرق چه بود؟ در نفی وجود اصلی از ظلّ، فقیر و ایشانان شریک اند و در اثبات وجود ظلی نیز متفق، لیکن این فقیر وجود ظلی را در خارج اثبات می نماید و ایشانان، وجود ظلی را در وهم و تخیل می انگارند و در خارج جز احدیّت مجرده را موجود نمی دانند.(دفتر دوم، مکتوب اول)
در نامه ای نیز اشاره فرموده اند: لیکن نزد فقیر، ظل شیء، عین شیء نیست، بلکه شبحی است و مثال آن شیء و حمل یکی بر دیگری ممتنع است. پس نزد فقیر، ممکن، عین واجب نباشد، و حمل در میان ممکن و واجب ثابت نبود، چه حقیقت ممکن، عدم است، و عکسی که از اسماء و صفات است در آن عدم منعکس گشته است. شبح و مثال آن اسماء و صفات است، نه عین آنها. پس همه اوست گفتن، درست نباشد؛ بلکه همه از اوست... پس ناچار او تعالی نور آسمانها و زمین باشد و ماورای او سبحانه، همه ظلمت بود. کَیْفَ وَ الْعَدَمُ فَوْقُ جَمِیْعِ الظُّلُمَاتِ(- ماورای او سبحانه چگونه تاریکی نبود و حالانکه حقیقت همه آنها عدم است و عدم اعلای همه تاریکی هاست.).
شیخ سرهندی قدس سره دیدگاه خود را انتخاب طریقهای میانه، میان علمای ظاهر که وجودِ ممکن را وجود اصلی میدانند و شیخ ابنعربی و اتباعش- که وجود خارجی را انکار میکنند – میداند:« علمای ظواهر و ایشانان رضی الله تعالی عنهم دو طرف اقتصاد را اختیار فرموده اند و حق متوسط، نصیب این فقیر بوده که به آن موفق گشته. اگر ایشانان نیز این خارج را، ظل آن خارج می یافتند، از وجود خارجی عالم انکار نمی نمودند و بر وهم و تخیل اقتصار نمی فرمودند و انکار از وجود خارجی صفات واجب الوجود نیز نمی کردند. و اگر علما نیز از این سرّ آگاه می گشتند(- که در اثبات وجود اصلی برای ممکن، تشریک ممکن است به واجب تعالی در کمالات و فضایل که از وجود ناشی گشته اند. تعالی الله عن ذلک علوا کبیرا.)، هرگز ممکن را وجود اصلی اثبات نمی کردند. و به وجود ظلی اکتفاء می نمودند.»
و آن چه فقیر در بعضی مکتوبات نوشته است که اطلاق وجود بر ممکن به طریق حقیقت است، نه به طریق مجاز، منافی این تحقیق نیست، زیرا که ممکن در خارج به وجود ظلی به طریق حقیقت موجود است، نه بر سبیل توهم و تخیل، کَمَا زَعَمُوْا(- چنان چه شیخ (ابن عربی) و متابعان او گمان برده اند.).
حال که آرای عارفان در این موضوع واضح گردید بر گردیم بر سر بحث اصلی؛ امام ربانی در نامه ای صراحتاً فرق بین نظریه صوفیه وسوفسطائیه(منکرین حقایق اشیاء) را در موضوع حقایق اشیاء بیان میدارند خود ایشان سوال طرح نموده سپس جواب می دهند:«جواب: صوفیّه هرچند عالم را معدوم خارجی می دانند ، اما در خارج وجود وهمی آنرا اثبات می نمایند و وجودات خارجی می گویند و از کثرت وهمیّه خارجیّه، انکار نمی کنند. مَعَ ذلِکَ می گویند که این وجود وهمی که در خارج نمود پیدا کرده است، نه از قسم آن وجودات وهمیّه است که به ارتفاع وهم مرتفع گردد و ثبات و استقرار ندارد، بلکه این وجود وهمی و این نمودِ خیالی، چونکه به صنع حق است سُبحَانَه و انتقاشِ قدرت کامله اوست تَعَالی از زوال محفوظ است و از خلل مصون. و معامله این نشأة و آن نشأة به آن مربوط است.
سوفسطائی که عالم را اوهام و خیالات می داند ، ارتفاع اشیاء را به ارتفاع وهم و خیال می انگارد و می گوید که وجود اشیاء تابع اعتقاد ماست. نفس امر، تحقُّقی ندارد. اگر آسمان را زمین اعتقاد کنیم، زمین است و زمین به اعتقاد ما آسمان. و شیرین را اگر تلخ دانیم، تلخ است و تلخ به اعتقاد ما شیرین. بالجمله این بی خردان انکار ایجاد صانع مختار جَلَّ سُلطَانَه می نمایند و اشیاء را به او تعالی مستند نمی دارند. ضَلُّوا فَاَضَلُّوا (دفتر دوم مکتوب ۴۴).»
میبینیم که هدف انکار حقایق اشیاء از جانب سوفسطائیه، انکار ذات باری تعالی است اما از جانب صوفیه، اثبات باری تعالی است. دانستیم که شیخ با نظریه وحدت وجود میباشد بهشدت مخالف بود ولی صاحبان این نظریه را از حلول واتحاد مبری میدانست ونوعی وجود برای اشیاء در این نظریه اثبات مینمود وروشن ساختند که مراد عرفا از عینیت حق تعالی با اشیاء، غیر از تصور عوامانه از عینیت وحتی مغایر با انواع مختلف عینیت مطرح در فلسفه است و در عین حال خود، نیز آرایی وحدتگرایانه داشت، وجود حقیقی را از آن حق میدانست و بقیه موجودات را ظل او، همچنان که دیدیم چون تبیین این ظلال را به مدد مثال صور در مرآت یا آیینه انجام میداد و کثرت را آیینهای عدمی مقابل وحدت میگرفت، بدین شکل به ورطه حلول و اتحاد و الحاد و انکار نمیافتاد.
بسم الله الرحمن الرحیم
صدسال گذرباید تاچون عمری آید
دریای تصوف را شیخ دگری آید
✍بیست وچهارم صفر
روزی است كه اهل سنت ايران از فقدان شخصیت بزرگش حضرت قطب الارشاد مولانا محمدعمر سربازی به ماتم نشست شخصيتي كه پس از ۱۵ سال هنوز حادثهٔ رحلتش دلها را به لرزه و موهای بدن را سیخ می کند.
🔹 آثار و تاليفات آن ابر مرد هنوز در رشته های مهم و مختلف دينی اعم از توحید و رد بدعات، تفسير تبیین الفرقان که در زبان کشوری بي بديل و محققانه است
🔹و همچنان در موضوع حديث پیامبر صلی الله علیه وسلم و فقه امام همام ابوحنیفه «رحمةالله علیه» و ديوان شعر و طب سنتی نگاه پژوهشگران دينی و ملی را در محافل علمی به خود معطوف داشته است.
🔹به سال ۱۳۵۵ هق برابر با ۱۳۱۵ ه ش ابر مردی از سلالهٔ اهل بيت پيامبر صلی الله علیه وسلم در روستای انزا از خانواده ای متدين چشم به جهان گشود.
🔹وی در اثر تربيت والدين چنان به رشد و بالندگی رسید كه با آنكه هنوز كودكی بيش نبود اما بر پهنهٔ جبينش آثار ذكر و عبادت، شجاعت و حماسه آفريني جلوه میكرد.
🔹او ابتدا قرآن مجيد و برخي از كتب مقدماتی را در روستایش به اتمام رساند و سپس رهسپار پاكستان ديار علم و دانش گردید
🔹حضرت مولانا محمدعمرسربازی «رحمةالله علیه» آنجا در محضر رجال علم و متخصصين علوم و فنون آن زمان با جديت تمام به فراگيری ميراث پيامبر «صلی الله علیه وسلم» پرداخت و پس از سپری نمودن چند سال غربت با اندوخته هايی از علم و معرفت عازم بلوچستان شد.
🔹حال او در زمانی به بلوچستان قدم میگذارد كه از هر سوی فتنه های شرك و قبرپرستی زبانه كشيده و جهالت و فقر سواد مردم بلوچ را از پای درآورده است.
🔹او با عزمی استوار چون كوه، پای پياده بدون هيچ امكانات با توكل به ذات واحد كوهها و دشتها و بيابانهاي اين خطه را می پيمايد و ملت كوچ نشين و پراكندهٔ بلوچ را با روح قرآن آشنا ميگرداند.
🔹آری! قدوم مبارك حضرت مولانا محمد عمر سربازی «رحمة الله علیه» در این سرزمین فرشته نجاتي بود كه به موقع آمد و بفضل وياري خداوند توانست آتش فشان فعال شرك و قبر پرستی و آيين ذكريت را مهار نماید.
🔹او در اين اقدام مجاهدانه و بی سابقه با مشكلاتی عديده دست و پنجه نرم می كند طوری که گاهی از سوی دشمنان به ترور تهديد می شود و گاهی از سوی مخالفان سنگباران می شود و گاهی از سوی جاهلان هتك حرمت می گردد اما با این حال همچون جد گراميش «صلی الله علیه وسلم» سرمويی از موقفش باز نمی ايستد
🔹اين مقطع ازعمر مبارك وی كه5سال به طول می انجامد، برای وی ميدان طايفی قرار می گیرد كه ناگزير ازآن بايد رد می شد.
🔹بالاخره اين مجاهدت و تلاشهای آن بزرگمرد به ثمر نشست و به سال 1380هـ ق بر آن سنگ تمام نهاد و مدرسهٔ دینی منبع العلوم را تاسيس نمود كه تا به امروز به عنوان یک پايگاه ايمانی و مركز علمی به نقاط مختلف جامعه، علم و دانش و بيداری دينی به ارمغان می آورد.
🔹آری! بی گمان او معلمی مهربان و پدری با تدبير و خيرانديش بود که نظام اوقاتی با برنامه و حساب شده داشت به گونه ای که هم به تدريس كتب مختلف الفنون حوزه می پرداخت
🔹و هم توام با مطالعه و تحقیق به تفسير قرآن همت می گماشت به قضايا و اختلافات مردم به خوبی رسيدگي می نمود
🔹و از طرفي در بخش افتاء فعاليتهای محققانه داشت و دست به تاليف و تصنیف نیز میزد بدون اينكه در مديريت مدرسه خللی واقع شود و يا تضييع حقوق اهل بيتش را به همراه داشته باشد.
سرانجام آن مشعل هدايت، آن بلبلی كه سحرگاهان باسوز و گداز نغمه می سراييد آن شمع فروزانی كه برای قومش جانانه می سوخت سحرگاه چنين روزی درحالت سجده ،«۲۴/صفر/۱۴۲۸ق برابر با ۲۳/اسفند /۱۳۸۵ش» درسن ۷۲سالگی جهان فانی را برای همیشه بدرود گفت، وامتی را ماتم زده کرد.
▪️ إنا لله و إنا إلیه راجعون▪️
مردان خدا چه باصفا می میرند
جان داده ودرراه خدا میمیرند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صبح چنین روزی بود که خبری ناگوار همچون صاعقه ای بر جامعه اهلسنت فرود آمد ، عروج ملکوتی مردی از تبار نیکی ، علامه ی صاحب کمال ، مفسری بزرگ ، شیخ الحدیثی محقق ، مفتی مدقق ، خطیبی توانا ، عارفی بلندپرواز .
سالیان جوانی خویش را در کوه هایی فاقد از امکانات در راستای اشاعت دین سپری نمود ، مردمی مرتد شده بودند و منکر نماز و شریعت و غرق منجلاب شرک و خرافات ، او سالیان سال را با پای پیاده و تنها به دعوت و تبلیغ سپری نمود و بارها دچار ناملایمات شد و قصد جانش را کردند اما او دست از تلاش برنداشت و بعد از مجاهدت ها، روحی جدید در کالبد مردم دمید ،
گم گشتگان تاریکی راهشان را در نور کلامش یافتند ، رهزنان عابد و زاهد ، غافلان ذاکر و دعوتگر شدند ، سنگ بنای مسجد و مدرسه را بنا نمود آن هم در دل کوه های صعب العبور و سر به فلک کشیده ، دیگران در کارش حیران بودند اما غافل از اینکه
لهجه مردی که دارد بوی دوست / ملّتی را می کشاند تا کوی دوست
طلاب و مریدان از اقصی نقاط کشور بسویش آمدند ، جاده ای وجود نداشت، برق نبود ، کمبود آب و نامی از امکانات رفاهی نبود ، اما با وجود همه این کاستی ها مردی مخلص و نیکو سرشت وجود داشت که همگان را مجذوب خود نموده بود ، نگاهش شور عاشقانه داشت ، کلامش بوی محبوب می داد و نشان از راه دوست ، هر قدمش بر شاهراه سنت بود و شریعت خط قرمز و طریقت منش او بود،
اگر یک روز در آن محفل نورانی نمی بود همه جا سوت و کور بود و همگان جای خالی اش را احساس می کردند ، آری او شمع بزم عاشقان بود که پروانه وار گردش می چرخیدند.
عمرش را در یک کلبه بسیار کوچک سنگی سپری نمود اما دیدگاهش وسیع هچون جهانی بود ، و براستی چه زیبا گفتند که انسانهای بزرگ در کلبه های کوچک و انسان های کوچک در خانه های بزرگ یافت می شوند.
آری او پشت به ظواهر دنیا نموده بود ، می توانست بهترین امکانات را داشته باشد و دوست دارانی داشت که همه چیز را فدایش می کردند اما او نمی خواست .
با عملش سخن می گفت و کردارش الگوی همگان شده بود .
او دلبسته مکانی دیگر بود ، او ظاهر و پوست را نمی نگریست بلکه درون و مغز و حقیقت را می دید ، با گرفتن نام الله بغض گلویش را می فشرد و با گرفتن نام محبوب مدنی اشک از چشمانش سرازیر می شد ، چنان به صالحین امت و علمای دیوبند عشق می ورزید که با ذکر یادشان بی تاب می شد ، آری او از دیار خاکی صفتان نبود
مرغ باغ ملکوتم نِیَم از عالم خاک / دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم
عمرش به کهولت رسیده بود اما عشق به قرآن و حدیث به او انرژی می داد و توانایش می کرد و ساعت ها مشغول تدریس بود.
روزها سپری می شد تا اینکه پیک اجل از راه رسید و در سجده نماز شب با حالتی عاشقانه روحش پرواز نمود ، او رفت و صد داغ حسرت بر دلها گذاشت ، آری دیگر مولانایی نبود...
صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را / تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید
صبحگاه شادی به اشک و گریه مبدّل شد و همه خود را یتیم می پنداشتند و جمعیتی که حاضر نبودند نالان بسوی مرکز علمی و یادگار بجا مانده اش سرازیر شدند و تا آخرین عهد و پیمان را با شیخ سرباز مولانا محمد عمر سربازی رحمه الله ببندند و بگویند مولانا راهت را ادامه می دهیم...
شمس الحق فقهی
سهشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۹
۲۴ صفر ۱۴۴۲
سوال:
آیا در میان چهار سلسله تصوف امتیاز یکی بر دیگری وجود دارد؟
اینکه امام مهدی رحمه الله هنگام ظهور از یک سلسله پیروی می کنند، صحت دارد؟
جواب:
هدف تمامی سلسله ها اتباع شریعت و سنت و کثرت ذکر و اصلاح نفس است.
در هر سلسله که این موراد بیشتر یافت شود آن سلسله در همان زمان نسبت به آن افراد بهترین و افضل ترین سلسله بشمار می آید.
اینکه امام مهدی برای ترویج و تکمیل یک سلسله می آیند از مکشوفات بعض مشایخ به اثبات رسیده و بعضی نیز بر پایه علمی آن را تردید نمودند و بهترین عملکرد برای افرادی چون من و شما سکوت در این مساله است.
اما بطور کل بدانید ایراد اینگونه سخنان بر مبنای کشف و فراست صورت می گیرد و در کشف و فراست احتمال خطا وجود دارد.
و آگاه باشید که بیان این مطالب اگر به گونه ای باشد که دیگر سلسله ها را تحقیر نماید امری نادرست بوده و سبب محرومیت می گردد.
شمس الحق فقهي
شنبه ۱ شهریور ۱۳۹۹
امام ابو حنیفه رحمه الله تعالی
♦️ عالم و فقیه حنفی علامه حصکفی رح صاحب کتاب ( الدر المختار) گفت که ابوعلی دقاق رحمه الله فرموده است: من تصوف و طریقت را از ابی القاسم نصر آبادی فرا گرفتم و ابو القاسم هم از معروف کرخی و او هم از داود الطائی و او هم علم وطریقت را از امام ابوحنیفه فرا گرفته وتمامی این علماء وائمه بر فضل و عظمت علم و تقوای امام اعظم ابوحنیفه اقرار کرده اند.
کتاب ( الدر المختار ) ج 1 ص 43 همراه با حاشیه ابن عابدین.)
امام شافعی رحمه الله تعالی
امام شافعی رحمه الله فرمود: با صوفیه مصاحبت و دوستی کردم و از سه کلمه استفاده کردم.
اینکه گفتند وقت، شمشیر تیز و برانی است که اگر او را نبری، او تو را میبرد. به این معنا که اگر از وقت و عمرت استفاده درست نکنی وقت از دستت خارج شده و زندگیت بی معنا و بدون استفاده خواهد بود.
اینکه گفتند: نفست را اگر در راه عبادت و بندگی حق مشغول نکنی نفست تو را به گناه وبی امری خدا مشغول میکند.
اینکه گفتند: عدم و نیستی خود عصمت و پاکی است به این معنا که عدم قدرت بر انجام دادن گناه خود عصمت و دوری است از گناه وعصیان.
کتاب ( تأیید الحقیقه العلیه) للامام جلال الدین سیوطی ص – 15 )
و همچنین فرمودند: در دنیا سه چیز را دوست دارم :
ترک تکلف وتعارف متعارف بین مردم
معاشرت ودوستی با مردم با نرمی و عطوفت
اقتداء و تأسی به راه و روش اهل تصوف.
کتاب کشف الخفاء و مزیل الالباس امام عجلونی ج – 1 ص- 341
امام مالک رحمه الله تعالی
امام مالک فرمودند: هرکس فقه و علوم را فرا گیرد اما در مسیر تزکیه و تصوف نباشد عاقبت کارش فسق و فجور است و هرکس را تصوف و تزکیه را پیش گیرد اما از فقه و علم شرعی به دور باشد عاقبت کارش بی دینی و اباحه گری است و هر کس این دو امر ( علم و تصوف) را در خود جمع کند به حقیقت میرسد و اهل نجات است.
حاشیه علامه عدوی بر شرح امام زرقانی فقه مالکی ج 3 ص 95 و شرح عین العلم وزین الحلم امام ملا علی قاری ج 1 ص 33
امام احمد ابن حنبل رحمه الله تعالی
امام احمد ابن حنبل رحمه الله قبل از مصاحبت و دوستی با اهل تصوف به فرزند خود عبدالله ( رحمه الله ) چنین فرمود: ای پسر بر تو لازم است خواندن حدیث و دوری از مجالست و همصحبتی با این قوم و طائفه که خود را صوفیه مینامند زیرا اینان نسبت به احکام دین خود جاهل و نادان هستند اما هنگامیکه با عارف خداشناس شیخ ابی حمزه بغدادی ( رحمه الله ) دوستی و مصاحبت پیدا کرد و اساس و عقیده صحیح اهل تصوف آگاه شد به فرزندش عبد الله ( رحمه الله ) فرمود: ای فرزند با این قوم دوستی و مصاحبت داشته باش زیرا اینها با کثرت علم و مراقبت احوال و خشیت از خداوند و زهد وتقوا و بزرگی همت از ما سبقت گرفتهاند.
♦️ امام احمد ( رحمه الله ) هرگاه در مسئله ای متردد و متوقف میشد با وجود آن بزرگی و عظمت علمی رو به ابیحمزه بغدادی میکرد ومیفرمود رأی و نظر شما در این مسئله چیست ای صوفی؟ و هنگامی که ابیحمزه بغدادی نظرش را بیان میکرد امام احمد قبول میکردند و به ایشان اعتماد داشتند.
♦️ علامه بزرگ شیخ محمد سفارینی حنبلی ( رحمه الله ) از ابراهیم بن عبدالله علانی نقل میکند که امام احمد ( رحمه الله ) در مورد صوفیه فرمودند: هیچ قوم وطائفهای را سراغ ندارم که شریفتر و افضل باشد از این قوم ( صوفیه) ، عرض کردند که ای امام این قوم گاهگاهی فریاد میکشند و به حالت سماع و اهتزاز و وجد میافتند نظر شما چیست ؟ فرمودند: اینها را بگذارید که با خدای خویش ساعتی شاد و خوشحال باشند.
تنویر القلوب ص 405 شیخ محمد امین کردی
غذاء الالباب شرح منظومه ج 1 ص 120
امام تاج الدین السبکی رحمه الله تعالی
♦️ امام تاج الدین سبکی رحمه الله در کتابش ( معید النعم و مبید النقم ) تحت عنوان صوفیه بیان میدارد:
♦️ صوفیه رحمت و رضای خدا بر آنها باد و خداوند جملگی ما را همراه ایشان در بهشت محشور فرماید اقوال و نظرات پراکندهای در مورد آنها بیان شده که اکثر آنها ناشی از جهل و عدم علم به حقیقت و عقیده صحیح صوفیه است و این بدان علت است که متشبهین و مقلدین صوفیه کسانی که خود را در لباس و هیأت صوفیه در آوردهاند و از اصل تصوف و اهداف آن جاهل و بیعلم هستند.
♦️ حقیقت تصوف و صوفیه همان عبادت و بندگی خدا به اخلاص و فروتنی واعراض و پشت کردن به دنیا و شهوات آن است زیرا صوفیه اکثر و اغلب اوقات خود را در عبادت و بندگی خالصانه خداوند و کسب فضائل اعمال صرف کردهاند.
♦️ امام تاج الدین سبکی ( رحمه الله ) بعد از تعریف و تأیید صوفیه چنین بیان میدارد:
قوم صوفیه به حقیقت همان اهل الله و خواص بندگان خداوند هستند که خدا به ما و ایشان رحمت عنایت فرماید که بحق از یاد و ذکر سیره و احوال ایشان با خدایشان رحمت و برکت نازل میشود و به دعای ایشان خداوند نعمتهای خویش از قبیل غفران و باران و سایر نعمتها را بر بندگان خود عطا میفرماید؛ خداوند از ما و ایشان راضی و خوشنود باشد.
کتاب معید النعم ومبید النقم تاج الدین سبکی (۱۱۹)
امام فخر الدین رازی رحمه الله تعالی
علامه بزرگ و مفسر مشهور امام فخر الدین رازی ( رحمه الله ) در کتاب خود بنام : ( اعتقاد المسلمین و المشرکین ) در باب هشتم در احوال و عقیده صوفیه چنین بیان میدارد :
اکثر کسانی که در مورد تفکر و احوال و عقیده فرقهها وطایفهها کتابهایی نوشتهاند احوال و آراء قوم صوفیه را فراموش کردهاند که این خود خطایی آشکار است زیرا حاصل و لُبّ قول صوفیه این است که راه و روش رسیدن و شناخت خداوند همان تصفیه و تزکیه روح و روان و خالی کردن قلب است از علاقههای مادی و جسمی که این عقیده در ذات خود راه و روش درست و صحیح است و بیان میدارد که صوفیه قومی هستند که وقت خود را به ذکر و عبادت خداوند و خالی کردن نفس از علاقههای مادی و تجملات دنیوی میگذرانند.
♦️ مذهب صوفیه در حقیقت همان خشنود شدن به ذکر خداوند و بیرون کردن هم و غم دنیوی و اِعراض از محبت دنیا و بندگی خالصانه خداوند است که مادیات و شهوات و محبت غیر خدا آنها را از یاد خداوند غافل نکند.
♦️ صوفیه در رفتار و کردار متخلق هستند به اخلاق نیکو و ادب و احترام با خدا و نرم خویی و محبت با خلق خدا که به حقیقت این قوم بهترین وافضل مردم هستند در میان سایر انسانها.
کتاب اعتقادات بین فرقههای مسلمین و مشرکین ص 72 و 73
امام شاطبی رحمه الله تعالی
♦️ مجله مسلم عشیره محمدیه مطلبی تحت عنوان : امام شاطبی صوفی سلفی نویسنده ابی تقی خلیل ابن احمد از کتاب ( اعتصام ) امام شاطبی نقل میکند و بیان میدارد که کتاب اعتصام از مهمترین کتابهایی است که فرقه سلفیه تابع آن و آن را بعنوان اساس و پایه فکری مسلک خود قبول دارند و شخصیت امام ابی اسحاق شاطبی ( رحمه الله ) در بین ایشان به عنوان قدوه و امام صاحب رأی میباشد.
♦️ امام شاطبی ( رحمه الله ) در کتاب اعتصام خود فصلی را بنام تصوف و عرفان اسلامی بیان کرده و ثابت کرده که تصوف از مهمترین پایههای اسلام است که از هر نوع بدعت افراط و تفریط بدور بوده و با کلامی واضح و قوی بیان میدارد که اکثریت مردم چنین میپندارند و گمان میکنند که قوم صوفیه در تبعیت از قرآن و سنت و شیوه سلف صالح متساهل و جاهلند که این کلامی دروغ و تهمتی نارواست به این قوم زیرا صوفیه و مشایخ آن نسبت به انجام فرائض و سنن و تبعیت از فرمایش خدا و رسولش اهل رعایت و عمل بودهاند و تبعیت از این دو منبع معصوم ( کتاب وسنت ) اساس کار و عقیده ایشان میباشد.
♦️ اساس تصوف اسلامی همان مبارزه با بدعت و نوآوری در امور دین مبین اسلام بوده است. در زمان حیات مبارک پیامبر ( ص ) هیچ امر و رسمی، افضل وشریفتر از صحبت و مجالست در مجلس پیامبر ( ص ) نبوده است سپس بعد سپری شدن اولین عصر و قرنِ سعادت که همان عصر اصحاب بوده، در قرن دومِ سعادت، اصطلاح و کلمه تابعین شکل گرفت برای کسانی که همصحبت یاران پیامبر ( ص ) بودهاند و این اصطلاح و کلمه در میان مردم، شریفتر وافضل کلمات و القاب شد.
♦️ بعد سپری شدن قرن دومِ سعادت و وارد شدن به قرن سوم و آخرین قرنِ سعادت، تبع تابعین از نظر شخصیت و صحت کلام و عقیده در بین سایر قرون گذشته، پایینتر بوده اما کماکان از ارزش واعتبار خاصی برخوردار بودند.
♦️ در اواخر قرن سوم اختلافات و انواع عقیدهها وفرقهها بوجود آمدند آن عده از مردم که بکار طاعت و بندگی خدا بصورت مخلصانه و عارفانه مشغول شدند بنام اهل زهد و اهل ورع مشهور شدند.
♦️ در تمام فرقهها این عقیده بصورت مشترک وجود داشت و به این معتقد بودند که اهل زهد و ورع، مراتب عالیه اخلاق و رفتار در میان ایشان وجود دارد و فرقه اهل نجات ایشانند.
♦️در اینجا بود که خواص و متخصصین اهل سنت و جماعت که اساس کار و عقیده آنها عمل به قرآن و سنت پیامبر ( ص ) بود، در احوال و رفتار، تابع امر خدا و پیامبر ( ص ) و در خوف و خشیت از خداوند و دوری از غفلت و عبادت خالصانه بنام اهل تصوف مشهور شدند.
مجله مسلم عشیره محمدیه چاپ در ماه ذی القعده 1373 هـ ق
ابن خلدون رحمه الله تعالی
علامه ابن خلدون رحمه الله در مقدمه کتابش ( تاریخ ابن خلدون ) در مورد تصوف و صوفیه چنین مینویسد :
♦️علم و راه و روش صوفیه در زمره آن علوم است که در زمان پیامبر و به این رسم و اصطلاح نبوده اما اصلِ اساسیِ آن که عمل کردن است به کتاب و سنت پیامبر ( ص ) و شیوه سلف صالح، بصورت کامل محسوس و معلوم بوده است.
♦️ طریق و راه و روش صوفیه، راه حق و حقیقت است و معتکف شدن به طاعت و بندگی خداوند و قطع تجملات و دلبستگیهای دنیوی است و وصل شدن به محبت خدا و زهد است و تقوا که این راه را جمهور واکثر علمای امت قبول دارند و دوری از لذائذ و شهوت جاه ومقام.
♦️ از آداب آن منفرد شدن در عبادتِ در خلوت وجلوت، که این صفات در میان اصحاب وسلف صالح موجود و محسوس بوده و بعد از قرن دوم و رو آوردن مسلمانان به تجملات دنیوی کسانی که به عبادت و انجام سنن و راه وروش پیامبر ( ص ) واصحاب کرامش مشغول شدند مشهور و موسوم شدند به صوفیه و اهل تصوف.
مقدمه ابن خلدون ص 328
علامه شریف جرجانی رحمه الله تعالی
علامه شریف جرجانی رحمه الله در کتابش : ( التعریفات ص 52 ) چنین بیان میدارد:
♦️ تصوف، مذهب جدیت و تلاش است پس تصوف را با هزل و یاوهگویی اختلاط نکنید!
تصوف یعنی:
تصفیه قلب از مادیات
دوری از اخلاق ناموزون
از بین بردن صفات حیوانی
مبارزه با هوای نفسانی و وارد شدن به صفات رحمانی
تعلق و دوستی با علوم حقیقی و استعمال آن در عبادت و طاعت
نصیحت تمامی مردم به پاکی و وفای به عهد و پیمان الهی
و تبعیت از شریعت پیامبر ( ص ) .
امام محمد غزالی رحمه الله تعالی
امام محمد غزالی رحمه الله در کتابش ( المنقذ من الضلال ) چنین میفرماید:
بعد از اینکه از علوم شریعت، فارغ شدم کتاب ( اربعین ) را نوشتم و علوم فلسفه قدیم را در کتاب ( مقاصد الفلاسفه ) جمع آوری کردم و کتاب( التهافت ) را نیز تألیف نمودم . امام محمد در مورد صوفیه و تصوف چنین بیان میدارد: وقتی که از نوشتن این کتابها فارغ شدم شروع کردم به مطالعه کتابهای تصوف و عرفان و پی بردم که روش و شیوه آنها با علم و عمل شروع میشود و حاصل کار آنها قطع رذایل اخلاقی و پاک شدن از اخلاق و صفات مذموم است تا با این کار به خالی شدن قلب از غیر خدا و حلاوت و شیرینی ذکر خداوند نائل آیند.
در این هنگام بود که دانستم آگاه شدن به عقیده و سیره آنها آسانتر از وارد شدن و سلوک کردن به شیوه عملی آنهاست پس شروع کردم به مطالعه کتابهای عرفانی همچون قوت القلوب ابوطالب مکی ( رحمه الله ) و کتابهای حارث محاسبی و رسالههایی متفرقه از شیخ جنید بغدادی و شبلی و ابویزید بسطامی رحمهم الله جمیعا و تعدادی دیگر از کتابها و نظرات این قوم و استفاده کردم از کلام و آراء ایشان مانند کسی که بخواهد در مکتب یا مذهبی تحقیق کند.
پس به این نتیجه رسیدم تنها راه رسیدن به حقیقت کلام و نظرات ایشان ممکن و میسر نمیشود مگر به وسیله ذوق و میل قلبی و مبادله صفات و حالات عرفانی ایشان.
بعد از این بود که به این حقیقت پی بردم که ایشان ( صوفیه ) صاحبان حال و کمال هستند نه اصحاب قیل قال، پس پی بردم که صوفیه سالکان حقیقی، خداجو و رهروان به سوی خداوند متعال هستند و به حق که سیره و شیوه آنها بهترین، کاملترین و درستترین راه است برای وصول و رسیدن بندگان به خدا و به حق که اخلاق کریمه ایشان بالاترین وکاملترین اخلاق است بلکه اگر عقل تمام عاقلان و حکمت تمام حکیمان و علم تمام عالمان بشریت اگر بخواهد اخلاقی و مرتبهای بالاتر از اخلاق صوفیه را بیان کند در این باب غیر از عجز و ناتوانی چیز دیگری کسب نمیکند زیرا تمام اخلاق و رفتار ایشان چه ظاهری و چه باطنی، برگرفته از نور و چراغ نبوت و رسالت است وبزرگتر ونورانیتر از نور نبوت و رسالت در زمین نوری وجود ندارد که به عالم و مخلوقات نورافشانی کند!
با تمام این اوصاف برایم روشن شد که فرقه و طائفه ناجی و رستگار به حقیقت ایشانند! نظر محقق چیست در مورد مکتب و مذهبی که اول شرط آن پاک کردن قلب و درون است به تمامی و کمال از غیر خدا ، و ستون و کلید آن در وقت تکبیره الاحرام نماز است که تمام وجود سالک را استغراق از عظمت و جلال الهی در بر میگیرد و آخرین درجه آن فانی شدن در صفات اعلای پروردگار است .
کتاب المنقذ من الضلال امام غزالی تحقیق دکتر عبد الحلیم محمود ص 145
بزرگان و بانیان تبلیغ غالباً از مشایخ بزرگ صوفیه بودند و در کنار مسأله مهم دعوت، به سلوک پرداخته و تعلّق با بزرگان و اهل خانقاهها داشتند و به متعلّقین توصیه نموده و خود نیز بیعت میدادند
لذا همراه با ملفوظات ایشان پیرامون اهمیّت ذکر در دعوت و تبلیغ، لازم است مختصری از تاریخچهی عَملی عرفان و تصوّف ایشان ذکر گردد.
مختصری از شرح حال مولانا الیاس رحمه الله و تعلّق و توصیههای ایشان در باب تصوّف
حضرت مولانا الیاس رحمه الله یکی از مشایخ سلسله چشتیه بوده که در آن سلسله به نحو احسن سلوک نمودهاند.
ایشان در سلوک و طریقت بسیار آگاه از غرض و غایت آن بودند.
سلوک و طریقت در نگاه ایشان بسیار ضروری ، همچنین آسان میباشد و در همین مضمون میفرمایند: هر چیزی که در دین ضروری است به همان اندازه سهل و آسان است از آنجایی که تصحیح نیّت و اخلاص، امری ضروری در شریعت اسلام و به منزلهی روح امور دینی میباشد سهل و آسان نیز هست ، سلوک و طریقت پیامد اخلاص است و حاصل نمودن سلوک امری است آسان.
پس از گذر تقریباً ده سال مرشدِ مولانا الیاس حضرت گنگوهی رحمه الله وفات میکنند. بر اثر این سانحه
ملفوظات حکیم الامت
مولانا اشرف علی تهانوی رحمه الله
شريعت پنج بخش دارد:
عقائد
يعني با دل و زبان اعتراف كردن به اينكه هر آنچه الله متعال و پيامبر اكرم صلي الله عليه و سلم در مورد چيزي گفته اند حق است.
عبادات
مانند نماز، روزه، زكات، حج و ...
معاملات
يعني احكام خريد و فروش، اجاره، کشاورزی و ...
شريعت در بخش معاملات روش كشت كردن و يا تجارت كردن را نميآموزد بلكه اين را ميآموزد كه بر كسي ظلم نكنيد، معاملاتي را كه سبب جنگ و جدال ميشود انجام ندهيد خلاصه اينكه شريعت جواز و عدم جواز را بيان ميكند.
معاشرت
يعني آداب نشست و برخاست، آداب ملاقات، آداب مهماني، آداب رفتن به منزل ديگران، روش برخورد با زن و فرزند، خويشاوندان، بيگانگان، زیردستان و ديگران.
تصوف
كه در اصطلاح شريعت به آن اصلاح نفس ميگويند.
امروزه مردم فكر ميكنند كه بخاطر تصوف بايد زن و فرزند و ديگر امور دنيوي و زندگانی را ترک كرد.
اين كاملا اشتباه است اين نظريه صوفيان جاهلي است كه از حقيقت تصوف خبر ندارند.
خلاصه اينكه دين پنج بخش دارد و مجموعة آن پنج بخش، دين نام دارد اگر يكي از آن بخشها در وجود فردي نباشد دينش ناقص است همانگونه كه فردي كه يک دست نداشته باشد ناقص است.
منبع : شریعت و طریقت:28
حکیم الامت، مجدد الملت، حضرت مولانا اشرف علی تهانوی رحمه الله
هنگامي كه سالک مرشد كاملي را پيدا ميكند و تصميم ميگيرد با او ارتباط برقرار نمايد، نخست اين نكته را بفهمد كه هدف از بيعت چيست؟
زيرا مردم از بيعت و ارتباط با مرشد اهداف مختلفي در نظر دارند. عدهاي ميخواهند صاحب كرامت شوند و از طريق كشف اموري براي شان آشكار شود كه ديگران آنها را نميدانند.
درحالیکه براي خود مرشد كشف و كرامت لازم نيست به اين معنا كه بتواند كارهاي خارق العاده انجام داده و يا امور پوشيده برايش منكشف شوند. بنابر اين وقتي براي مرشد اين امور ضروري نيستند پس مريد بيچاره چرا چنين هوسهايي در سر ميپروراند.
دانلود کتاب: جام شریعت و سندان عشق
به قلم: حضرت مولانا شمس الحق فقهی دامت برکاتهم العالیه
کتابی جامع در ارتباط با تصوف و عرفان و مسائل مربوط به سالکین و احوال مشایخ کرام و...
جام شریعت و سندان عشق | Download |
![]() | ![]() |
![]() | ![]() |
مکتوبات
🌿مکتوب۶۴۳🌿
🖌️در جواب ... دکالی در بیان هدف اصلی از بیعت.
(سه ماه پیش بیعت کرده ام . خوشبختانه قلب و روح شروع به کار کردند ولی کارشان موقت است. خواهشمند است راهنمایی کنید.)
☘️فرزند عزیزم دکّالی! و علیکم السلام و رحمة الله و برکاته ، اما بعد:
نامه شما رسید و از مضمون آن باخبر شدم . عزیزم هدف اصلی از بیعت ، کار کردن لطایف و ظهور کشف و کرامات نیست. بلکه هدف اصلی رضای "الله" جل شانه و اتباع سنت سَنیّه "خاتم الرسل" صلی الله علیه وآله وسلم است و این دو چیز به کثرت و ادامه ذکر میسر می گردد نه به کار کردت لطایف.
وظیفه شما ادامه ذکر باشد ؛ لطایف کار کنند یا نکنند شما به آنها کاری نداشته باشید . ممکن است که کار می کنند و شما از آن آگاه نمی شوید ؛ زیرا کار کردن آنها سه صورت دارد : یکی همین حرکت و اضطراب غیر طبعی آنهاست. این ادناترین کار کردن آنهاست. دوم اینکه کار آنها بدون حرکت فقط به جانب خوف و رجا و نیاز می باشد که احساس نمی شود. سوم : حرکت آنها نوری به جانب اصول خود که فوق العرش است ، می باشد و اصلا معلوم نمی شود .《و تری الجبالَ تَحسَبُها جامِدَةً و هي تَمُرُّ مَرَّ السّحابِ》[النمل:٨٨]
و فرموده اند :" لطایف هم کنند طیران ، شوند واصل به اصل خود".
شما در فکر این چیزها نباشید ؛ فقط ادامه و کثرت ذکر را لازم گیرید . خداوند کریم شما را موفق گرداند . شما را به خدا می سپارم و التماس دعا دارم.
۳جمادی الاول _۱۴۱۹ ھ.ق.
----------------------
📕مکتوبات حضرت قطب الارشاد علامه بزرگ مولانا محمّدعمر سربازی رحمه الله ؛ جلد۴/ص۲۹.
سوال
استاد در مورد شیخ های کسنزانی قادری نقشبندی ایا راه این ها درسته یانه؟
اگه اشتباه، از کجا قدرت های عجیب دارند، چاقو تو شکم خودشون میکنن هیچیشون نمیشه و...؟
میشه قدرت طی الارض کسب کرد؟
جواب:
عزیزم به موارد زیر دقت فرمایید.
١. کرامت اَمر خارق العاده را گویند که از انسان متّبع شریعت و سنّت صورت گیرد
حال اگر همین اَمر از دست اهل بدعت صورت گیرد استدراج نامیده می شود
٢. گذشته از اهل اسلام مرتاض های هند و بودائی ها و دیگر ناباوران، بوسیله ریاضت، امور عجیب و غریب را انجام می دهند.