(تــزکــیــه و احــســان)
عید قربان در سایههای غزه
هنوز بوی خاکِ منا به مشام میرسد، اما این بار، قربانگاه را در خیابانهای غزه میبینم؛ جایی که آسمان به جای بارانِ رحمت، آتش میبارد و زمین، مُصلّای شهدا شده است. غزه، امروز «مَنای بیخیمه» است؛ جایی که قربانی، نه گوسفند که کودکانِ نگاهت را به آسمان میبُرد...
اینجا، هر سنگ روایتگرِ ابراهیمی دیگر است:
پدری که فرزندش ــ اسماعیل زمان ــ را بر خاکِ سوخته میبوسد و به جای کارد، خنجرِ راکتها بر گلوی معصومیتاش نشسته است. خاک، مناجاتِ خون میخواند:
*«خدایا! این قربانی را از ما بپذیر... نه برای آزمون، که برای اثباتِ عشق».*
غزه، مسجدالاقصی را در سینه دارد و عید قربان در رگهایش جاریست.
ایستادهاند...
همانگونه که ابراهیم بر تپههای منا ایستاد.
میبُرزند...
نه با تیغ که با جانهای برکف.
و قربانیشان را به آسمان میفرستند:
خونی که بر دیوارهای ویران، «اللهاکبر» مینویسد، و دودی که از خاکسترِ خانهها برمیخیزد، چون هلالِ عیدِ مقاومت در افق میدرخشد.
غزه! تو خودِ قربانیِ زندهای...
قربانگاهت را به آتش میکشند، اما هر صبح، از خاکسترِ خویش برمیخیزی و فریاد میزنی:
*«هان ای دنیا! قربانی در راه حق، هرگز نمیرد...
که خونش بذری است در قلب تاریخ،
و ویرانیاش، محرابِ پیروزیِ فردا».*
عیدِ تو اما، عجیب است:
میزِ سفرهات ترکشباران است،
قربانیات را دشمن میدُرد،
و عطرِ نانِ گرم، با بوی باروت درمیآمیزد.
اما همین جاست که معنا مییابد:
قربانی کردنِ "آسایش" در راه "عزت"...
و این، بزرگترین اَضحیهی انسان است.
پس ای اهلِ غزه!
در این عیدِ خون و شکوه،
سجادههایتان از سنگِ خرابهها گستردهتر باد،
دعاهایتان چون موشکها به قلبِ ظلم برسد،
و قربانیتان، فاتحهی بتهای دروغینِ جهان شود.
*«یا رب! خونِ این شهیدان را قبول کن،
و غزه را منایِ رستاخیزِ امت قرار ده».*
---
🕊️ *اللهم انصر اخواننا فی غزه و ارحم شهداءهم*
✍️ م.ت
کانال رسمی مولانا شمس الحق فقهی دامت برکاتهم (با رویکرد اصلاح و تزکیه):
«از اُخدود تا غزه»
•میدانم قلبت در فشاری جانکاه است، وقتی غزه را میبینی که در آتش می سوزد و شاهدِ مردمی هستی که با سلاح دشمن و با سکوت و خیانت حُکام کشورهای اسلامی کشته میشوند. اما این را بدان که در این غم و اندوه، مأجور و مشمول پاداشی؛ چرا که در آیین ما، احساس نیز عبادت است.
اما لحظهای درنگ کن... و سنت الهیِ «تدافع» را بهدرستی دریاب. آنچه امروز به چشمِ فاجعه میبینی، در حقیقت تولدِ دوبارهی امت است.
اگر مردم غزه گاهی لب به شکایت گشودند، اگر صبرشان شکست و اعتراضی کردند، به خدا قسم که معذورند!
این خون، خونِ فرزندانشان است که بر خاک میریزد. این پارههای گوشت، تکههایی از جانشان است که در آتش میسوزد!
•در معیارهای زمینی، پیروزی را با آمارِ کشتهها میسنجند؛ اما در ترازوی آسمان، پیروزی یعنی پایداری بر حق.
•اگر ماجرای «اصحاب الاخدود» را بنگری، شاید بگویی: همه سوختند، همه باختند، حتی روایتگری نماند که روایتشان کند. اما خداوند آنان را یاد کرد و از دل آن آتش، پیروزی آفرید.
•و امروز، همان حکایت است: حق و باطل، بیهیچ پرده و شبههای، رویاروی یکدیگرند. با این تفاوت که در غزه، برخلاف اصحاب الاخدود، مقاومتی مسلحانه وجود دارد که هیبت ارتشی را درهم کوبید که جهان، شکستناپذیرش میپنداشت.
•آنان که امروز زبان به طعن مردم غزه گشودهاند، اگر در روزگار اصحاب اُخدود میزیستند، بیتردید کنار پادشاه میایستادند و مؤمنان را به خاطر سازشناپذیریشان ملامت میکردند! اینان بزدلانیاند که نه از مرگ دشمن، بلکه از زندگی حماسی مؤمنان میهراسند؛ همچون گناهکاری که از دیدن پاکدامنی، در رنج میافتد، زیرا آینهای در برابر پستی خویش میبیند.
•مشکل آنان، با مجاهدان غزه نیست؛ مشکل آنان با خودشان است؛ با ضعفشان، با حقارتی که دارند و نمیخواهند ببینند.
در آستانهٔ ابراهیم زمان
پیش از آنکه طلوع، پردهٔ شب را بشکافد، آسمان منا نفسهایش را در سینه حبس کرده است. باد، بوی خاک تازه و اشتیاق را با خود میآورد؛ اشتیاقی که از دل هزاران خیمهٔ سفید، چون نیایشی خاموش به آسمان میرسد. امروز، روز تیغ تسلیم است… تیغی که بر گلوی «من» مینشیند تا «او» زنده بماند.
قربانگاه، صحنهٔ نمایش عظیمی است که در آن، خون به جای رنگ، عشق را به تصویر میکشد. هر قطره، روایتی است از ابراهیمی که هنوز در رگهای زمان جاریست؛ از اسماعیلی که در جان هر عاشقِ مُسلِم، فدا شدن را زمزمه میکند. اینجا، قربانی فقط گوسفند و گاو و شتر نیست؛ نفسهای تیره، آرزوهای بند کشیده و «خود»ی است که باید در پای معبود ذبح شود.
عطر بارانِ گوشت و خون، با بوی خاک مقدس آمیخته میشود و زمین، این قربانهای سرخ را چون دعوتنامهای به آسمان میفرستد. دستهایی که کارد برمیدارند، پیش از آن، بر سجادههای سحرگاهان میلرزیدند؛ امروز اما محکماند… زیرا میدانند این بریدن، پیوند است: پیوند بندهای با خدایش، در اوج تنهاییِ ایمان.
ای عید قربان! تو یادآور آنی که «قربانی» در راه حق، شکستن قفس نیست… پرواز به سوی اوست. خون، سرآغاز رویش است؛ رویش رحمتی که از آسمان فرود میآید و دلها را چون کشتزاری بارور میسازد. امروز، فریاد «اللهاکبر» از هر کوچه و برزن، پردههای غرور را میدرّد و همبستگی را در نان و گوشتِ تقسیمشده جاری میکند.
سجادهات را پهن کن…
در این روز روشن، خدا را سپاس بگو که بار دیگر، درس ابراهیم را زنده کردی؛ درسِ رهایی از هر بُتِ پنهان و آشکار. عیدت مبارک! که قربانیات نشانهٔ عشقی جاودان باد و زندگیت، مزرعی از رحمتِ بیپایان.
---
🌙 *تقبل الله منا و منکم*
✍️ م.ت
فجرِ قربان
سپیده، پردهی شب را شکافت… بوی عید آمد. بوی خاکِ نمناکِ سحرگاه و نَفَسهای گرمی که با نامِ خدا برمیخاست. آسمان، آبیِ رخوتزدهی خود را به تماشای زمین گشوده بود؛ زمینی که آماده میشد تا درسِ بزرگِ ایثار و تسلیم را یک بار دیگر، در سایهی یادِ ابراهیم خلیل و اسماعیل ذبیح، زمزمه کند.
کوهها ایستاده بودند، خاموش و وقارگرفته، گویی یادآورِ آن صبرِ سنگیِ پدر و پسر در منا. باد، نوای اذان را از مأذنهها میدزدید و در کوچهپسکوچههای شهر میپراکند. دلها میتپید؛ تپشی میانِ شوقِ دیدار و لرزشِ تقدیس.
قربانی… واژهای که بر زبانِ آسمان نقش بسته بود. نه کشتن که گذشتن بود. نه خون که عروجِ ایمان بود. هر گوسفند و گاوی که سر بر خاک نهاد، روایتی تازه بود از آن "فداکاری" که تاریخ را دگرگون کرد. چاقو، بر گلویِ حیوان نمیرَست، بر بندِ بندِ تعلقاتِ آدمی میرَست. گویی فریاد میزد: «بگذر از آنچه دوست میداری، در راه آنکه دوستتر میداری!»
دودِ قربانگاهها، مانندِ دعا به آسمان میپیچید. هر پارهگوشتی که میانِ مستمندان تقسیم میشد، پیمانی نو میبست؛ پیمانِ برادری، پیمانِ همدلی، پیمانِ انسانیّت. اینجا، مراسمی ظاهری نبود؛ آیینهای بود رو به ژرفایِ جانها. آیینهای که میپرسید:
> «تو، چه اسارتهایی را برای آزادیِ روحت قربانی کردهای؟ چه "اسماعیلِ درون" را به فرمانِ حقیقت، تسلیم شدهای؟»
عید قربان، تنها جشنِ ذبح گوسفندان نیست؛ جشنِ رهاییِ آدمی از قیدِ خواستههای خودکامهی خویش است. یادگارِ لحظهای است که فرمانِ حق بر هوای نفس چیره گشت و درسِ جاویدانِ «اِنَّ صَلَاتِی و نُسُکِی وَ مَحْیَایَ وَ مَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ» در دفترِ بشریت نقش بست.
عیدتان مبارک!
که قربانیتان پذیرفته، و دلهایتان از تعلقات، آزاد باد.
✍️ م.ت
عرفه؛ روزی که آسمان بر همه دیاران باز است**
اینجا، زیر سقف آسمانِ بیمرز، روز عرفه فقط از آنِ صحرای عرفات نیست. روزی است که زمین در هر کجایش میتواند "عرفاتِ دل" باشد. روزی که پنجرههای رحمت، نه بر کوهها که بر قلبهای مشتاق گشوده میشود.
در سکوت خلوتگاهمان، گویی نسیم عرفات را میشنویم؛ بادی که از فراسوی کوههای آرزو میوزد و بر چهرههای معصومِ انتظارمان اشکهای امید میشاند. ما هم، در شهرها و خانههای دور، دستهایمان را چون حاجیان به سوی آسمان برمیداریم. دعاهایمان، پرندگانی بیقرارند که بیپرواز بر فراز مکه، به آستانه رحمت میرسند.
عرفه، یادآور آن است که معبود، نزدیکتر از رگِ جان است. در اشکهای نیمهشبمان، در زمزمههای سحریمان، در دلتنگیهای عصرگاهانمان، همان رحمتی جاری است که بر خیمههای عرفات فرود میآید. ما هم بر خاک سجادههایمان، "لبیک" میگوییم. ما هم در ژرفای نگاهمان، اشتیاقِ دیدار داریم. ما هم با دلهای شکسته، به درگاه بینیازی میکوبیم و میدانیم:
دعای عارف، هر کجا که باشد، در حرم امنِ اجابت مینگرد.
این روز، تذکارِ بیپایانیِ لطف اوست. چه آنان که بر شنهای داغِ عرفات ایستادهاند، چه آنان که بر فرشهای ساده خانهها، رو به قبله گریستهاند – همه در یک میهمانیِ رحمت شریکند. عرفه، جغرافیا نمیشناسد؛ عرفه، حالِ دل میخواهد.
---
### و در پایان...
ای یارانِ همدعا و همنوا!
چون دستهای معصومتان را به آسمان برمیدارید و اشکهای نابِ عشقتان چون مروارید بر سجاده میغلتد، ما را نیز در حلقهی انسِ خود جا دهید. نامِ این دورماندگانِ مشتاق را نیز در لابهلای مناجاتهای پرشورِ عصر عرفهتان زمزمه کنید.
دعایِ شما، بالهای نوریست که بر جانهای بیقرارمان سایه میافکند.
التماسِ دعا، از اعماقِ جان.
✍️ م.ت
جبران روز عرفه، غیر ممکن است...
✅ امام نووی رَحِمهُ اللّٰهُ تَعَالَى می فرماید: این روز [یعنی روز عرفه] بهترین روز سال برای دعاست و شایسته است ڪه شخص در حد توان، خود را فارغ نماید و مشغول ذڪر و دعا و قرائت قرآن شود و با انواع دعاها دعا ڪند و با انواع اذڪار ذڪر بگوید و برای خودش و والدینش و مشایخ و دوستان و عزیزانش و هر ڪس در حقش نیکی ای ڪرده است و همه مسلمین دعا ڪند و به شدت از ڪوتاهی در اعمال این روز بپرهیزد زیرا این فرصت اگر از دستش برود جبران آن غیر ممکن است، بر خلاف دیگر چیزها.
⬅️ امام اوزاعی رَحِمهُ اللّٰهُ تَعَالَى می فرماید: افرادی از اهل علم و تقوی را دریافتم ڪه خواستهها و دعاهایشان را برای روز عرفه پنهان می ڪردند تا در آن روز از خداوند متعال درخواست ڪنند.
و برخی از سلف را دیدم ڪه می فرمودند: پنجاه سال است ڪه خواستههای بزرگم را در روز عرفه از خدا می طلبم، و بخدا سوگند پاسخ تمام دعاهایم را در همان سال مانند سپیده دمِ صبحگاهان مشاهده ڪردهام.
📚 منابــع :
✍ الاذڪار امام نووی شافعی
✍ لَطَائِفُ المَعَارِف الامام ابن رجب البغدادی الدمشقی الحنبلی
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
💫سؤال:
اگر کسی صاحب نصاب نیست اما غیر از منزل مسکونی منزلی دیگری دارد که از کرایه آن در مصارف زندگی خود خرچ میکند و دیگر منبع عایدی ندارد آیا قربانی بالایش واجب است ؟
این خانه در حوایج اصلی اش داخل است؟
الجواب باسم ملهم الصواب:
بر مال حاصل از کرایه مکانات زائده بر منزل مسکونی ، زکات لازم نمی شود ؛ چرا که نمو و رشد مال از جمله شروط زکات هست و مکانات ، دارای رشد نیستند ؛ لذا زکات واجب نمیشود ؛
البته در صورتی که فرد ، با خرید و فروش خانه تجارت می کند و خانه می خرد و می فروشد ، در این صورت ، بر قیمت حاصله از این مکانات مانند مال تجارتی ، زکات لازم می گردد.
حال ، بر فردی که زکات بر وی واجب نیست ، قربانی نیز واجب نخواهد بود.
قربانی بر کسی واجب است که در وقت عید قربان ، صاحب نصاب بوده و بر وی زکات فرض باشد. ( به حواله کتاب امداد الفتاوی ؛ جلد۳ ، ص۵۴۲)
فقط والله أعلم بالصواب ؛ حرره محمّدعرفان غفر له
غره ذی الحجة