الحکایة والتمثيل عطار 》مصیبت نامه 》بخش شانزدهم

سه شنبه ۱۴۰۴/۰۶/۲۵، 11:52 AM

بود دزدی دولتی در وقت خفت

در وثاق احمد خضرویه رفت

گرچه بسیاری بگرد خانه گشت

می نیافت او هیچ از آن دیوانه گشت

خواست تا بیرون رود آن بیخبر

کرد دل برنا امیدی عزم در

شیخ داد آواز و گفت ای رادمرد

میروی بر ناامیدی باز گرد

دلو برگیر آب برکش غسل ساز

دم مزن تا روز روشن از نماز

دزد بر فرمان او در کار شد

در نماز و ذکر و استغفار شد

چون درآمد نوبت روز دگر

خواجهٔ آورد صد دینار زر

شیخ را داد و بدو گفت این تراست

شیخ گفت این خاصهٔ مهمان ماست

زر به دزد انداخت گفت این خاص تست

این جزای یک شبه اخلاص تست

دزد را شد حالتی پیدا عجب

اشک میبارید جانی پر طلب

در زمین افتاد بی کبر و منی

توبه کرد از دزدی و از ره زنی

شیخ را گفتا که من دزد سقط

کرده بودم از جهالت ره غلط

یک شبی کز بهر حق بشتافتم

آنچه در عمری نیابم یافتم

یک شبی کز بهر او کردم نماز

رستم از دزدی و گشتم بی نیاز

گر به روز و شب کنم کار خدای

نیکبختی یابم اندر دو سرای

توبه کردم تا به روز مردنم

نیست کار الا که فرمان بردنم

این بگفت و مرد دولت یار گشت

شد مرید شیخ و مرد کار گشت

تا بدانی تو که در هر دو جهان

نیست کس را بر خدا هرگز زیان

چون تو از بالا بدین شیب آمدی

چون زنان در زینت و زیب آمدی

روی عالم شیب دارد سر بسر

آسیا بر نه که شد آبت بدر

گرچو گردون عزم این میدان کنی

هرنفس صد آسیا گردان کنی

ترک دنیا گیر تا دینت بود

آن بده از دست تا اینت بود

کآنچه از دستت برون شد از عزیز

بار آنت از پشت باز افتاد نیز

person حسام الدین💚
chat
•••

پند نامه 》در بیان عاقبت اندیشی

چهارشنبه ۱۴۰۳/۰۳/۱۶، 6:32 PM

از بلا تا رسته گردی ای عزیز

باز باید داشتن دست از دو چیز


رو تو دست از نفس و دنیا باز دار

تا بلاها را نباشد با تو کار


ور به حرص و آز گردی مبتلا

با تو روی آرد ز هر سو صد بلا


آنکه نبود هیچ نقدش در میان

هر کجا باشد بود اندر امان


نفس و دنیا را رها کن ای پسر

باز رستی از بلا و از خطر


ای بسا کس کز برای نفس زار

در بلا افتاد و گشت از غم نزار


از برای نفس، مرغ نامراد

آمد و در دام صیاد اوفتاد


تا دلت آرام یابد ای پسر

بود و نابود جهان یکسان شمر


از عذاب و قهر حق ایمن مباش

در پی آزار هر مؤمن مباش


در بلا یاری مخواه از هیچ کس

زانکه نبود جز خدا فریادرس


هر که‌را رنجانده عذرش بخواه

تا نباشد خصم تو در عرصه‌گاه


گر غنا خواهد کسی از ذوالمنن

در قناعت می‌توانش یافتن

person فــــــریــــــد🩵
chat
•••

لقمه حلال و حرام

پنجشنبه ۱۴۰۰/۰۲/۰۲، 1:49 AM

میگفت :

هر بامداد که بیدار میشوم میدانم که چه کسی لقمه حلال خورده و یا حرام؟

 

پرسیدند چگونه ؟

گفت : آنکه حرام خورده باشد

مرتب صحبتهای بیهوده و لغو کرده و فحش و غیبت میگوید

 

و آنکس که حلال خورده زبان به شُکر و ذکر دارد.

 

 

عطار نیشابوری تذکرة الاولیاء 

person حسام الدین💚
chat
•••

شهادت عاشقانه 

شنبه ۱۳۹۹/۰۵/۰۴، 4:28 PM

شیخ فریدالدین عطار نیشابوری رحمه الله بدست مغول ها اسیر شد و سرمایه ای برای آزادی خود نداشت تا به آنان پرداخت نماید.


تاجری که  ارادتمند شیخ بود، با سرمایه فراوان نزد مغولان آمد و گفت: من حاضرم عطار را با این سرمایه هنگفت خریداری کرده و آزاد کنم.
عطار نپذیرفت و گفت: کسی خواهد آمد و مرا با بهایی که لایق آن هستم خریداری خواهد نمود.


پس مغولان او را نفروختند و صبر کردند تا این که پیر مردی فقیر و ارادتمند شیخ  آمد و گفت حاضر است عطار را با یک گونی کاه عوض کند.
در آن هنگام عطار گفت:به خدا قسم که بیشتر از یک گونی کاه ارزشی ندارم و همین قیمت و ارزش واقعی من بود که از آن سخن گفتم.


سرباز مغول که از نفروختن عطار به آن تاجر پشیمان بود، خشمگین شد و ضربه ای بر عطار زد و عطار، جان به جان آفرین تسلیم نمود.
چون خون از زخمش جاری شد شیخ بزرگ دانست که مرگش نزدیک است. با خون خود بر دیوار این رباعی را نوشت:

 

در کوی تو رسم سرفرازی این است

مستان تو را کمینه بازی این است

با این همه رتبه هیچ نتوانم گفت

شاید که تو را بنده نوازی این است.

person حسام الدین💚
chat
•••

توبه حضرت عطار نیشابوری رحمه الله علیه

شنبه ۱۳۹۹/۰۵/۰۴، 4:2 PM

 حکایت

گویند سبب توبه عطّار نیشابوری آن 
بود که روزی در دکانِ عطاری مشغول 
معامله بود.

درویشی به آنجا رسید و چند بار شیءٌ لله[چیزکی در راه خدا] گفت.
 وی به درویش نپرداخت. 

 درویش گفت ای خواجه تو چگونه خواهی مُرد؟ 

عطّار گفت: چنانکه تو خواهی مُرد. 

درویش گفت:  تو همچون من می‌توانی مُرد؟ 

 عطّار گفت: بلی.

 درویش کاسه‌ای چوبین داشت زیر 
سرنهاد و گفت «الله» و جان بداد. 

 عطّار را حال متغیر شد، دکان بر هم زد و در این طریق در آمد.»

 نفحات الانس_ مولانا عبدالرحمن جامی رحمه الله 

person حسام الدین💚
chat
•••