شهادت مظلومانه سید جوانان بهشت حضرت امام حسین رضی الله عنه

شنبه ۱۴۰۴/۰۴/۱۴، 1:53 AM

┈•••❈﴿محمد ابراهیم تیموری﴾❈•••┈:

┅◈❀((فضائل ومسائل ماه مُحَرَّم-۱۰-))❀◈┅

شهادت حضرت حسین رضی الله عنه:

هنگامی که حضرت حسین رضی الله عنه به اصرار شدید اهالی شهر کوفه اراده نمود تا رخت سفر بربندد حضرت عبد الله بن عمر رضی الله عنهما، حضرت عبد الله بن عباس رضی الله عنهما، و حضرت محمد بن حنیفه رحمه الله برادر حضرت حسین رضی الله عنه ایشان را خیرخواهانه از سفر منع کردند. (سیر اعلام النبلاء از ذهبی: ۲۰۳/۳ و مُصنَّف ابن ابی شیبه: حدیث ۳۸۵۱۹) اما چونکه حضرت حسین رضی الله عنه عزم مصمَّم گرفته بود مشورت ایشان را نپذیرفت و روانۀ سفر شد.

در دوران سفر حضرت حسین رضی الله عنه پسرکاکای خود حضرت مُسْلِم بن عقیل رحمه الله را بطور قاصد به کوفه فرستاد تا احوال آنجا را مشاهده نموده ایشان را مطلع بسازد تا اگر احوال درست بود سفر را ادامه بدهد. زمانی که مُسْلِم بن عقیل به کوفه رسید دوازده هزار اهالی کوفه بر دست وی بیعت کردند.

(الاصابه: ۷۸/۲ تحت الحسین بن علی)

مُسْلِم بن عقیل با مشاهدۀ این حال به حضرت حسین رضی الله عنه پیام فرستاد که شرایط سازگار است، تشریف بیاورید. حضرت حسین رضی الله عنه بسوی کوفه حرکت نمود و در بین راه بود که اطلاع یافت که عبید الله بن زیاد، حضرت مُسْلِم بن عقیل را قتل کرده است. با شنیدن این خبر همراهان حضرت حسین رضی الله عنه از رفتن بجائی بدون قصاص خون مُسْلِم انکار کردند.

(فوائد نافعه از مولانا محمد نافع: ۲۳۱/۲)

چنانچه قافلۀ حضرت حسین رضی الله عنه روانه شد و چون کمی پیشتر از قادسیه رسیدند حُر بن یزید با یک هزار لشکر نمودار شد. حُر بن یزید حکم یافته بود تا حضرت حسین رضی الله عنه را همراه با لشکر ایشان دستگیر نموده نزد ابن زیاد ببرد. حضرت حسین رضی الله عنه با مشاهدۀ این منظر حُر را متوجه ساخت که شما بودید که توسط نامه های فراوان خویش ما را خواسته بودید و حالا چرا خلاف عهد خویش می کنید؟ حضرت حسین رضی الله عنه همۀ آن نامه ها را به او نشان داد. حُر بن یزید با لهجۀ تهدیدآمیز گفت: از جنگ دست بردار ورنه کشته می شوی. حضرت حسین رضی الله عنه با شنیدن این سخن فرمود:

سَاَمْضِی وَمَا بِالْمَوْتِ عَارٌ عَلَی الْفَتٰی اِذَا مَا نَوٰی حَقّاً وَجَاهَدَ مُسْلِماً. (من می روم و برای مردی که نیتش حق و جهاد در راه اسلام است مرگ عار نیست).

حضرت حسین رضی الله عنه قاصد دیگری را هم فرستاد که ابن زیاد او را نیز به قتل رسانید. چون این خبر به گوش حضرت حسین رضی الله عنه رسید اشک از چشمان ایشان سرازیر شد.

(تاریخ ابن خلدون: ۵۲۴/۲ تا ۵۲۶ و البدایة و النهایة: ۵۷۰/۴)

حضرت حسین رضی الله عنه سرانجام مسافت طویلی را پیموده در تاریخ ۲ مُحرَّم سال ۶۰ هـ ق به میدان کربلا رسید. از آن جانب ابن زیاد لشکری را به سپهسالاری عمر بن سعد به میدان جنگ فرستاد. هنگامی که او با حضرت حسین رضی الله عنه ملاقات کرد حضرت حسین سه پیشنهاد به او داد که از بین آنها یکی را از طرف من انتخاب کنید:

(۱) - یا بگذارید تا به جانب یکی از مرزهای قلمرو اسلامی بروم و به دفاع از مرزهای اسلامی بپردازم،

(۲) - یا بگذارید تا به مدینۀ منوَّره برگردم،

(۳) - و یا بگذارید تا با یزید روبرو در این مورد صحبت کنم.

(فوائد نافعه: ۲۳۲/۲ خلاصه)

عمر بن سعد این پیشنهاد را قبول کرد و آن را نوشته به ابن زیاد فرستاد. ابن زیاد در مقابل نوشت که من فقط یک چیز را قبول دارم و آن اینکه حسین بن علی با لشکر خود در اطاعت من درآیند. (فوائد نافعه: ۲۲۳/۲)

چون حضرت حسین رضی الله عنه از این امر مطلع شد در بین همراهان خود بیانی پرجوش و خروش نمود. همۀ همراهان ایشان وفاداری کامل خویش را اعلان نمودند. آن شب را همگی در حضور پروردگار خود به آه و زاری گذرانیدند در حالی که سواران مسلح دشمن سراسر شب گرداگرد خیمه ها می گردیدند. سرانجام چون بامداد ده محرم طلوع کرد حضرت حسین رضی الله عنه صفوف یاران خود را که هفتاد و دو تن می شد جهت نبرد آماده کرد. عمر بن سعد با لشکریانش حمله آورد و جنگ به اینگونه آغاز یافت. از یک طرف مرگ و از طرف دیگر شهادت هر دو لشکر را درهم گرفت. سرانجام لشکر دغاکاران غلبه یافت و در نتیجه خیمۀ حضرت حسین رضی الله عنه را آتش زدند. دشمنان از غایت سفاکی از ریختن خون اطفال هم صرف نظر نکردند و بی رحمانه کودکان را نیز ته تیغ کردند. چشم فَلَک آن منظر را نیز مشاهده کرد که زرعه بن شریک با شمشیر بر شانۀ چپ نواسۀ رسول زد و آنحضرت چون از ضعف کمی عقب رفت، سَنَان بن ابی عمرو بن اَنَس نَخَعِی ناگهان آنحضرت را چنان با نیزه زد که ایشان بر زمین افتاد. سپس آن بدبخت پیش رفته نور چشمان خاتون بهشت را ذبح کرد و سر مبارک ایشان را از تن جدا کرد.

هفتاد و دو همراه حضرت حسین رضی الله عنه در این معرکه شهید شدند و هشتاد و هشت تن از دشمن کشته. ظلم بالای ظلم آنکه دشمنان سر حضرت حسین رضی الله عنه را از بدن جدا ساخته نزد ابن زیاد بردند و آن بدبخت با نهایت گستاخی لبان نواسۀ رسول را با کارد پاره کرد و به جسد ایشان توهین نمود. او به یزید خط نوشت که من سر حسین را قلم کرده ام.

(البدایة والنهایة: ۵۷۴/۴ تا ۶۰۲ و تاریخ ابن خلدون: ۵۲۹/۲ تا ۵۴۸)

با غروب آفتاب روز دهم محرَّم، تاریخ انسانی این واقعۀ دردناک را به چشم دید و زمین رنگین به خون تا ابد در سینۀ خود نوشت که «سردار جوانان بهشت و چشم و چراغ خاندان نبوُّت، درخت اسلام را با خون خود سیراب ساخته داستانی جاویدان چون مشعل راه برای نسل های آیندۀ اسلام از خود برجا نهاد».

┈•••❈﴿ راه فلاح ﴾❈•••┈

person فــــــریــــــد🩵
chat
•••

برگی از تاریخ

چهارشنبه ۱۳۹۹/۰۵/۲۲، 9:28 AM

✍: امید محمدی

با تاریخ جنگ و ستیز ندارم اگر تاریخ بگوید آب به مدت ۱۰ روز کم و بیش بر حضرت حسین بسته شد اختلافی نیست، به جای اینکه به اختلافات تاریخی دامن بزنیم، بیاییم تاریخ را بررسی کنیم، با مطالعه‌ی تاریخ پرده از حقایق برداشته می شود که تنها شهادت حضرت حسین مظلومانه نبوده است بلکه چند قدم به عقب بازگردیم و نگاهی به تاریخ ۱۸ ذی‌الحجه بیاندازیم. در این تاریخ نام شهید مظلومی به نام حضرت عثمان می‌درخشد. 
آری، همان حضرت عثمان ذی النورین، داماد مصطفی صلی الله علیه و سلم، ناشر قرآن و خلیفه‌ی سوم مسلمین، همان عثمان که تمام هزینه‌های ازدواج حضرت علی رضی الله عنه را برعهده گرفت.
سخنوران و سیره نگاران شأن و سیرت، وقایع قبل و بعد از اسلام حضرت عثمان را بیشتر بیان می‌کنند، اما عوام از مظلومیت و شهادت حضرت عثمان کمتر آگاه هستند.
تاریخ قلمت بشکند اگر نگویی چهل روز آب بر روی حضرت عثمان بسته شد، آب همان چاهی را که خود حضرت عثمان برای مردم خریده و به اختیار آنها گذاشته بود، حضرت عثمان در محاصره باغیها قرار گرفت از شدت تشنگی فریاد زد کسی هست به من آب بدهد؟ وقتی حضرت علی متوجه شد مشکیزهٔ آب را برداشته و به سوی خانه حضرت عثمان به راه افتاد.
باران تیرهایی که در کربلا بر علی اصغر سرازیر شد ذکر می‌شود، اما از تیرهایی که مشکیزهٔ حضرت علی را مورد هدف قرار دادند سخن به میان نمی آید، وقتی حضرت علی از رسانیدن آب به حضرت عثمان عاجز ماندند عمامهٔ خود را به سمت خانهٔ حضرت عثمان در هوا پرتاب کرد تا حضرت عثمان رضی الله عنه ببیند و فردای قیامت در بارگاه الهی شکایت نکند که تشنه بودم و هیچ یک از مخلوقات تو به من آب نداد. 
در کربلا ساقی حضرت حسین عباس بود و در مدینه ساقی حضرت عثمان، حضرت علی بود. حضرت عثمان به مدت ۴۰ روز در یک خانه زندانی شده بود، همان عثمان که زمین مسجد نبوی را خریداری نموده بود، امروز همان عثمان اجازه‌ی ملاقات با کسی را ندارند، چهل روز گذشت و هیچ کس به او آب و نان نداد، همان عثمان که شتران فربه را به خدمت پیامبر خدا صلی الله علیه عرضه می‌کرد، امروز ریش مبارک حضرت عثمان را می کشند و مورد اهانت قرار می‌گیرد، امروز بر حضرت عثمان ظلم و ستم میشود کسی که در غزوهٔ احد از پیامبر خدا محافظت می نمود، امروز دست عثمان قطع می گردد همان دستی که با پیامبر خدا بیعت نمود، خون حضرت عثمان بر صفحات قرآن چکید تا قرآن هم در روز رستاخیز بر شهادت حضرت عثمان گواه باشد، اوباشان بر حضرت عثمان یورش برده و وی را مورد ضرب و شتم قرار دادند به حدی که پهلوهای آنحضرت را در شکستند و در نهایت این صحابی جلیل القدر به دستان گروه باغی و اوباش به شهادت رسید.

https://t.me/mulanafeghhi

person حسام الدین💚
chat
•••

شهادت عاشقانه 

شنبه ۱۳۹۹/۰۵/۰۴، 4:28 PM

شیخ فریدالدین عطار نیشابوری رحمه الله بدست مغول ها اسیر شد و سرمایه ای برای آزادی خود نداشت تا به آنان پرداخت نماید.


تاجری که  ارادتمند شیخ بود، با سرمایه فراوان نزد مغولان آمد و گفت: من حاضرم عطار را با این سرمایه هنگفت خریداری کرده و آزاد کنم.
عطار نپذیرفت و گفت: کسی خواهد آمد و مرا با بهایی که لایق آن هستم خریداری خواهد نمود.


پس مغولان او را نفروختند و صبر کردند تا این که پیر مردی فقیر و ارادتمند شیخ  آمد و گفت حاضر است عطار را با یک گونی کاه عوض کند.
در آن هنگام عطار گفت:به خدا قسم که بیشتر از یک گونی کاه ارزشی ندارم و همین قیمت و ارزش واقعی من بود که از آن سخن گفتم.


سرباز مغول که از نفروختن عطار به آن تاجر پشیمان بود، خشمگین شد و ضربه ای بر عطار زد و عطار، جان به جان آفرین تسلیم نمود.
چون خون از زخمش جاری شد شیخ بزرگ دانست که مرگش نزدیک است. با خون خود بر دیوار این رباعی را نوشت:

 

در کوی تو رسم سرفرازی این است

مستان تو را کمینه بازی این است

با این همه رتبه هیچ نتوانم گفت

شاید که تو را بنده نوازی این است.

person حسام الدین💚
chat
•••