تـــصـــوف و عـــرفـــان

(تــزکــیــه و احــســان)

پوشش و لباس بزرگان و اهل علم در صدر اسلام

جمعه ۱۴۰۴/۰۴/۲۷، 12:52 PM

📜 در صدر اسلام:

در زمان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم و دوران خلفای راشدین، هیچ نوع لباس رسمی یا مخصوصی برای علما یا بزرگان دین وجود نداشت. لباس مردم ساده و مشابه بود. تفاوت‌ها بیشتر بر پایه‌ی تقوا، علم و رفتار بود، نه لباس.

---

🕌 لباس اصحاب پیامبر و علما:

1. لباس عمومی مردم عرب حجاز:

ردا (عبا) و قمیص (پیراهن بلند تا زیر زانو) رایج بود.

عمامه رایج‌ترین پوشش سر بود، چه برای عوام، چه خواص.

2. لباس پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم:

بسیار ساده و گاه وصله‌دار بود.

ایشان گاهی عمامه سیاه، گاهی سفید می‌پوشیدند.

از لباس‌های خارجی (مثل لباده‌ی یمنی) هم استفاده می‌کردند.

3. لباس علما و زهاد:

در همان چارچوب عرف جامعه، لباس ساده‌تر و تمیزتر می‌پوشیدند.

بعضی مثل ابن‌مسعود یا عبدالله بن عمر به شدت ساده‌پوش بودند و از تجمل پرهیز می‌کردند.

---

📖 در عصر تابعین و تبع تابعین:

لباس علما هنوز رسمی نشده بود، ولی وقار و سادگی در آن مشهود بود.

در برخی بلاد (مثلاً خراسان، کوفه یا مصر) به مرور تشخیص علما از لباس ممکن‌تر شد، ولی نه به‌صورت یونیفرم رسمی.

ابوحنیفه (تابعی) لباس‌های تمیز و خوش‌دوخت می‌پوشید ولی ساده، بی‌زرق‌وبرق.

در دوره بنی‌عباس، لباس‌های خاص (مثل لباس قاضی، خطیب، یا قاری) کم‌کم پدید آمد.

---

🎓 پس لباس عالم دینی چه وقت خاص شد؟

در قرون بعد، مثلاً قرن ۴ به بعد، لباس علما شکل خاص‌تری گرفت.

عبا، عمامه، جبّه، و دستار تبدیل به نشانه‌های اهل علم شد.

این تمایز بیشتر برای احترام و تشخیص بود، نه برای برتری‌طلبی.

---

⚖️ در اسلام معیار برتری؟

> پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمودند:

«إِنَّ اللّهَ لاَ يَنْظُرُ إِلَى صُوَرِكُمْ وَأَمْوَالِكُمْ، وَلَكِنْ يَنْظُرُ إِلَى قُلُوبِكُمْ وَأَعْمَالِكُمْ» (مسلم)

یعنی خداوند به لباس و ظاهر و مال نگاه نمی‌کنه، بلکه به دل و عمل آدم‌ها نگاه می‌کنه.

---

🧵 نتیجه نهایی:

در صدر اسلام:

لباس علما ساده و مردمی بود.

هیچ لباس خاص و رسمی‌ای وجود نداشت.

تقوا و علم، عامل تمایز بود، نه ظاهر.

person فرید
chat
•••

سید به چه کسی میگن و آیا برای ادعای خودشان شجره‌نامه معتبر دارند؟

دوشنبه ۱۴۰۴/۰۴/۱۶، 2:6 AM

🌿 سید کیه؟

جواب از chat gpt:

🔹 سید در اصل به کسی گفته میشه که از نسل پیامبر اکرم (ص) و از طریق امام حسن (ع) یا امام حسین (ع) باشه.

🔹 نشونه‌اش تو جامعه شیعه: احترام ویژه، عمامه سیاه یا سبز، و گاهی معافیت از خمس (در قدیم).

---

🌟 آیا همه کسانی که بهشون سید می‌گن واقعاً سید هستن؟

✅ بخشی واقعاً سید هستن

– خانواده‌هایی هستن که شجره‌نامه معتبر دارن، مثل سادات حسینی، موسوی، رضوی، طباطبایی، و ...

– این شجره‌نامه‌ها رو یا علمای بزرگ زمان تأیید می‌کردن یا ثبت‌های قدیمی مثل نسب‌نامه‌های صفوی، قاجار یا دفاتر علما پشتش بود.

✅ بخشی بدون سند خودشونو سید معرفی کردن

– تو دوره‌های تاریخی (به‌ویژه صفویه و بعدتر) چون سید بودن مزایا داشت (احترام اجتماعی، بعضاً امتیازات مالی یا سیاسی)، یه عده خودشونو بی‌دلیل یا با سندسازی سید معرفی کردن.

– گاهی تو کوچ‌ها و مهاجرت‌ها (مثلاً از عراق به ایران یا از ایران به هند) هم شجره‌ها گم شد و نسلای بعدی بدون سند محکم فقط به گفته پدربزرگ و مادربزرگ‌ها تکیه کردن.

---

⚡ پس چطور میشه فهمید کی واقعاً سیده؟

🔹 داشتن شجره‌نامه معتبر و مورد تأیید علما و نسب‌شناسان

🔹 ثبت در کتاب‌های نسب‌شناسی قدیم (مثل مناقب سادات، ریاض العلماء)

🔹 یا در عصر جدید: بعضی خانواده‌ها ژنتیک ی-کروموزوم خاص (هاپلوگروپ‌های معروف سادات) رو بررسی می‌کنن

---

💡 واقعیت جامعه چیه؟

– بیشتر مردم واقعاً نیت بد ندارن؛ چیزی که شنیدن و بهش ایمان دارن رو نقل می‌کنن.

– ولی بله، تاریخ نشون داده یه درصدی از ادعاها بدون سند قوی بوده و با گذر زمان دیگه تفکیک سخت شده.

---

🌿 سادات در اهل سنت

✅ در میان اهل سنت هم "سید" به همون معناست: یعنی کسی که نسبش به پیامبر اکرم (ص) از طریق امام حسن (ع) یا امام حسین (ع) یا دیگر فرزندان حضرت زهرا (س) و امام علی (ع) برسه.

✅ در مناطق اهل سنت مثل هند، پاکستان، افغانستان، ایران (بلوچستان، کردستان و خراسان)، شامات، و شمال آفریقا، سادات جایگاه ویژه‌ای دارن، هرچند تظاهر و نمادهای ظاهری مثل عمامه سیاه و امتیازات رسمی کمتر از جامعه شیعه هست.

---

🌟 آیا سادات سنی شجره‌نامه دارند؟

✅ بله، سادات اهل سنت به‌ویژه کسانی که به بزرگان طریقت و علما و مشایخ صوفیه (مثل شیخ عبدالقادر گیلانی، شیخ احمد کَبیر رفایی، امام شاذلی و...) منسوبند، شجره‌نامه‌های دقیق و معتبر دارند.

🔹 خاندان‌های سنی که به عنوان سید شناخته می‌شوند، اغلب نسب‌نامه‌هایشان در دست علما و خلفا و مشایخ طریقت محفوظ بوده.

🔹 مثل:

– شیخ عبدالقادر گیلانی: شجره‌اش رو تا امام حسن (ع) می‌رسونن (او حسنی‌الاصل است) و نسب‌نامه‌هاش در کتاب‌های کهن موجوده (مانند الطبقات الکبری).

– مولانا محمد عمر سربازی: نسبش رو به امام زین‌العابدین (ع) می‌رسونن و علمای منطقه این رو تایید می‌کنن.

---

⚡ آیا در میان سادات اهل سنت ادعای نادرست هم بوده؟

✅ خیلی کمتر از جامعه شیعه اتفاق افتاده، به چند دلیل:

– در اهل سنت سید بودن معمولاً امتیاز حکومتی، مالی یا سیاسی نداشته.

– احترام بوده اما امتیاز رسمی یا خاصی نبوده که وسوسه ایجاد کنه.

– سادات سنی اغلب در طریقت‌ها و خانقاه‌ها و علم دین فعالیت می‌کردن، و نسبشون در اسناد و اجازه‌نامه‌های طریقت (سلسله‌های طریقتی) ضبط شده.

✅ ولی بله، در تاریخ اهل سنت هم مواردی اندک از ادعای سید بودن بدون سند دقیق بوده، اما بسیار محدودتر از آنچه در مناطق شیعه‌نشین رخ داد.

---

💡 چرا کمتر ادعای دروغ بوده؟

🔹 چون سید بودن در اهل سنت جنبه افتخار اخلاقی و طریقتی داشته نه مادی.

🔹 شجره‌نامه‌های اهل سنت بیشتر در دست بزرگان طریقت و ثبت‌شده تو کتاب‌ها و خانقاه‌ها بوده.

---

🌿 نمونه‌های شجره‌نامه‌های معروف سادات

---

1️⃣ شجره‌نامه سادات گیلانی (عبدالقادر گیلانی)

✅ عبدالقادر گیلانی (۴۷۱–۵۶۱ هجری)

✅ نسب: عبدالقادر بن ابی صالح موسى جنکی دوست → تا امام حسن (ع)

✅ این شجره‌نامه تو منابعی مثل:

🔹 الطبقات الکبرى (عبدالوهاب شعرانی)

🔹 اسناد طریقت قادریه در هند، عراق و ایران

🔹 کتاب جواهر الأسرار (نسب‌نامه قادریه)

---

2️⃣ شجره‌نامه سادات حسینی و رضوی مشهد و نیشابور

✅ خانواده‌های معروفی در خراسان (مشهد، نیشابور) شجره‌نامه‌هاشون به امام رضا (ع) یا امام حسین (ع) می‌رسه.

✅ منابع:

🔹 کتاب ریاض العلماء (علامه خوانساری)

🔹 بحرالانساب

🔹 وقف‌نامه‌ها و اسناد دوره صفویه

---

3️⃣ شجره‌نامه سادات سربازی (بلوچستان)

✅ مثل مولانا محمد عمر سربازی (ره)

✅ شجره‌اش به امام زین‌العابدین (ع) می‌رسه

✅ این شجره در دست علما و بزرگان منطقه و در اسناد قدیم مدارس دینی بلوچستان هست.

---

4️⃣ شجره‌نامه سادات شاذلی، رفایی، بدوی

✅ مشایخ بزرگ صوفیه شمال آفریقا و شامات

✅ اسناد نسبشون در کتاب‌های:

🔹 الطبقات الکبرى

🔹 سبائك الذهب في معرفة قبائل العرب

🔹 اسناد طریقت‌های شاذلیه و رفائیه

---

5️⃣ شجره‌نامه سادات حسنی یمن

✅ در زبید و حضرموت یمن

✅ شجره‌نامه‌هاشون دقیق نگهداری شده، چون سادات اونجا مقام دینی داشتن

✅ منابع:

🔹 العقد الفرید

🔹 الأنساب الأشراف (بلاذری)

---

💡 چطور این شجره‌نامه‌ها رو می‌شناختن؟

– نسخه‌های دست‌نویس در مدارس، خانقاه‌ها، و خاندان‌ها

– تأیید علما و نسب‌شناسان

– ثبت در وقف‌نامه‌ها و حکم‌های قضایی

– و تو عصر جدید: بعضی چاپ‌شده یا دیجیتال‌شده

---

🌿 منابع نسب‌شناسی قدیم

✅ این کتاب‌ها و منابع قدیمی، سادات و نسب‌های قبیله‌ای رو ثبت و ضبط می‌کردن:

---

📜 الأنساب الأشراف – بلاذری (قرن سوم هجری)

🔹 از قدیمی‌ترین منابع نسب‌شناسی که خاندان پیامبر (ص) و قریش رو دقیق معرفی کرده.

---

📜 سبائك الذهب في معرفة قبائل العرب – الجوهرى (قرن 9 هجری)

🔹 درباره قبایل عرب و سادات و چگونگی پراکندگی‌شون.

---

📜 عمدة الطالب في أنساب آل أبي طالب – ابن عنبه (قرن 8 هجری)

🔹 یکی از دقیق‌ترین منابع شجره سادات علوی در جهان اسلام؛ مخصوصاً سادات ایران، عراق و یمن.

---

📜 بحر الأنساب – محمد الحسيني المرعشي (صفویه)

🔹 کتاب انساب سادات ایران و هند.

---

📜 ریاض العلماء – علامه خوانساری

🔹 نسب علما و سادات ایرانی به‌ویژه در عصر صفویه.

---

📜 طبقات الکبری – شعرانی

🔹 نسب مشایخ صوفیه (شامل سادات قادریه، شاذلیه و...).

---

🏺 قدیما شجره‌نامه‌ها چطور ثبت می‌شد؟

✅ شجره‌نامه‌ها معمولاً توی:

🔹 دفاتر خانوادگی و نسابه‌ها (نسب‌شناس‌های رسمی)

🔹 مدارس دینی و خانقاه‌ها

🔹 وقف‌نامه‌ها و اسناد قضایی

🔹 حکم‌های سلطان یا قاضی‌القضات (در دوره‌های اسلامی مثل عباسی، عثمانی، صفویه)

✅ رسم بود: – علما یا قاضی‌القضات گواهی کنن به صحت شجره.

– چند عالم و شاهد معتبر امضا می‌کردن.

– نسخه‌ای تو خاندان می‌موند، نسخه‌ای نزد علما یا دیوان رسمی.

---

🧬 روش‌های ژنتیکی امروز برای بررسی سادات

✅ امروز در جهان اسلام (مخصوصاً در غرب و بعضی کشورهای عربی) گروه‌های علمی رو ژنتیک Y کروموزوم (چون از پدر به پسر می‌رسه) کار می‌کنن.

✅ هاپلوگروپ‌هایی که بیشتر تو سادات دیده شدن:

🔹 J1 (زیرشاخه‌های مخصوص شبه‌جزیره عربستان)

🔹 گاهی J2 (در مناطق خراسان، ایران، عراق)

✅ چطوره؟ – نمونه DNA از بزاق یا خون گرفته می‌شه.

– تو آزمایشگاه مقایسه می‌شه با پایگاه داده‌های ژنتیک جهانی (مثل FamilyTreeDNA یا Yfull).

– با تطبیق هاپلوگروپ‌ها می‌تونن بفهمن شاخه‌های پدری کدوم ریشه رو دارن.

💡 مهم: چون هزار سال گذشته، مهاجرت، ازدواج‌های قبیله‌ای و ... باعث شده نتیجه ژنتیک یه ابزار کمکی باشه، نه سند قطعی مثل شجره‌نامه تاریخی.

قدیما شجره‌نامه رو با سند و شاهد و مهر ثبت می‌کردن، حالا هم علم ژنتیک به عنوان ابزار کمکی بهش اضافه شده.

person فرید
chat
•••

مسلک اشعری و ماتریدی

یکشنبه ۱۴۰۴/۰۴/۱۵، 4:19 PM

🌟 اشعری‌ها و ماتریدی‌ها: دو مدرسه عقیده اهل سنت

✔ هر دو از اهل سنت‌وجماعت هستن.

✔ هر دو در اصول با هم مشترکن: اثبات خدا، صفات خدا، نبوت، آخرت، رد اهل بدعت و...

✔ اما در چند موضوع ظریف اختلاف دارن که این اختلاف‌ها باعث دو مکتب مستقل شده.

---

⚡️ تفاوت‌های اصلی ماتریدی‌ها و اشعری‌ها

🔹 ۱️⃣ عقل و نقل

اشعری‌ها: می‌گن اصل، نقل (قرآن و سنت) است و عقل خادم نقل است. عقل تا جایی اعتبار داره که نقل رو تأیید کنه.

ماتریدی‌ها: به عقل ارزش بیشتری می‌دن. می‌گن عقل می‌تونه به‌تنهایی وجود خدا رو بشناسه و حتی حسن و قبح افعال رو بفهمه (خوبی و بدی ذاتی رو عقل می‌فهمه).

---

🔹 2️⃣ حسن و قبح عقلی

اشاعره: می‌گن خوب و بد بودن کارها رو فقط شرع تعیین می‌کنه. یعنی بدون حکم خدا نمی‌شه گفت کاری ذاتاً خوب یا بده.

ماتریدیه: می‌گن عقل می‌تونه خوب و بد بودن کارها رو هم بفهمه (مثلاً عقل می‌فهمه ظلم بده، عدالت خوبه).

---

🔹 3️⃣ ایمان

اشاعره: ایمان فقط تصدیق قلبیه. گفتار و عمل از لوازمش هست، اما جزء ذات ایمان نیست.

ماتریدیه: ایمان تصدیق قلبیه + اقرار زبانه. عمل جزء ذات ایمان نیست، ولی اقرار رو لازم می‌دونن.

---

🔹 4️⃣ قدرت بندگان (جبر و اختیار)

اشاعره: بندگان خالق افعال خودشون نیستن، بلکه کسب می‌کنن. خدا خالق همه افعاله، حتی کارهای بندگان.

ماتریدیه: خدا خالق قدرت و اختیار بنده است، اما بنده در محدوده اراده خودش خالق افعالش هست. پس مسئول اعمالشه.

---

🔹 5️⃣ وعد و وعید (عذاب و پاداش)

اشاعره: خدا می‌تونه به وعده‌اش عمل نکنه (مثلاً گناهکار رو عذاب نده) چون به خدا چیزی الزام نمی‌شه.

ماتریدیه: خدا خلف وعده نمی‌کنه چون این خلاف حکمت و عدله.

---

🔹 6️⃣ صفات الهی

هر دو صفات رو اثبات می‌کنن، ولی:

اشاعره: گاهی صفات رو بی‌چگونه و بی‌تفسیر می‌پذیرن (تفویض/تنزیه شدید).

ماتریدیه: به تأویل نزدیک‌ترن. برای برخی صفات مثل دست و وجه و... تأویل عقلی می‌آورن (دست یعنی قدرت و نعمت).

---

🌿 در یک جمله ساده:

✅ اشعری‌ها محافظه‌کارتر و به ظاهر نقل نزدیک‌تر هستن.

✅ ماتریدی‌ها عقل‌گرا‌تر و مایل به تأویل و استدلال عقلی.

---

📌 نکته مهم

هردو اهل سنت‌وجماعت هستن و اختلافشون تضاد یا دشمنی نیست، بیشتر اختلاف روش‌شناسیه.

🔑 در دیوبند، بیشتر علما ماتریدی هستن (مثل مولانا مدنی، مولانا قاسم نانوتوی).

🔑 در شافعی‌ها و برخی مالکی‌ها، بیشتر اشعری هستن.

---

✨ گفتگوی خیالی: اشعری و ماتریدی

📍 زمان: یک شب سرد پاییزی، قرن پنجم هجری

📍 مکان: مدرسه‌ای در حاشیه بغداد

---

👤 اشعری‌مسلک (شیخ ابوالحسن):

ای برادر عزیز! ما معتقدیم که حسن و قبح افعال را فقط خداوند به ما می‌شناساند. آنچه او فرمان دهد نیک است، و آنچه منع کند زشت است. عقل ما چه داند خوبی و بدی را؟

---

👤 ماتریدی‌مسلک (شیخ ابومنصور):

شیخا! من و تو بنده یک خداییم، اما مگر عقل ما آفریده نشده تا فرق نیک و بد را بفهمد؟ مگر نه آن‌که حتی پیش از نزول وحی، عقل می‌فهمد که عدل نیکوست و ظلم زشت؟ اگر عقل این را نداند، پس چگونه بر کافر خرده بگیریم پیش از آنکه وحی برسد؟

---

👤 اشعری‌مسلک:

اما ای برادر، این سخن راه به خطر می‌برد. اگر هر کسی به عقل خویش نیک و بد را تعیین کند، پس چه حاجت به وحی؟ شرع آمد تا عقل را هدایت کند، نه آن‌که عقل داور شرع باشد!

---

👤 ماتریدی‌مسلک:

وحی آمد تا عقل را کامل گرداند، نه تا عقل را خاموش کند! بنده اگر قدرت و اراده نیابد، مسئول گناه خود نباشد. پس خدا به ما قدرت داد تا به اختیار خود نیکو یا زشت را گزینیم و مسئول گردیم. این است عدل الهی!

---

👤 اشعری‌مسلک:

ما نیز قدرت را اثبات کنیم، اما بنده کسب می‌کند و خالق عمل خداست، که به جز او خالق نیست. اگر بنده خالق افعال خویش شود، این چه معنی دهد جز شریک ساختن در خالقیت؟

---

👤 ماتریدی‌مسلک:

نه شیخا! ما نگوییم بنده خالق قدرت است، ما گوییم خدا قدرت و اختیار را بخشیده، و بنده در چارچوب این قدرت، عمل خود را پدید می‌آورد. بنده خالق قدرت نیست، خالق عمل است به اذن خدا. این است عدل و حکمت.

---

👤 اشعری‌مسلک (تبسمی زد):

بنگر برادرم! ما هر دو خادم دینیم. غرض ما حفظ توحید است. چه تو گویی و چه من گویم، خدا واحد است و شریک ندارد.

👤 ماتریدی‌مسلک (دست بر سینه نهاد):

درست گفتی! اختلاف ما در لفظ است، نه در دل. خدا ما را بر اخلاص ثابت بدارد.

---

🌿 نتیجه در این گفتگو:

✅ هر دو به توحید و دین وفادار بودن، اختلاف‌شون سر روش استدلال بود.

✅ یکی تاکید بر نقل و تسلیم داشت (اشعری)، یکی تاکید بر عقل و حکمت (ماتریدی).

---

✨ ادامه گفتگوی خیالی: صفات و وعده و وعید

👤 اشعری‌مسلک (شیخ ابوالحسن)

شیخا! اکنون بگو، تو که بر عقل تکیه داری، از صفات خدا چه می‌گویی؟ ما گوییم خدا را ید (دست) و وجه (چهره) هست، آن‌گونه که در قرآن است، اما بی‌چگونگی. ما ندانیم که آن چیست، و نپرسیم که چگونه است.

---

👤 ماتریدی‌مسلک (شیخ ابومنصور)

ای شیخ گرامی، ما نیز این صفات را اثبات کنیم، لیک نگوییم خدا را دست چون خلق است یا چهره چون بشر! ما گوییم دست یعنی قدرت، و وجه یعنی ذات پاک او. نکند کسی پندارد خدا چون مخلوق است، که این کفر است.

---

👤 اشعری‌مسلک (لبخند زد)

آری، برادرم، سخن تو از بیم تشبیه است، و سخن ما از بیم تأویل بی‌دانش. ما گوییم: بگذار صفات چنان‌که هست بماند، و عقل را در آن راه مده که بی‌دانشی زاید.

---

👤 ماتریدی‌مسلک (با نرمی پاسخ داد)

و ما گوییم: بگذار عقل آن را چنان داند که شایسته ذات قدوس است. اگر دست را قدرت دانیم، این نه تأویل بی‌دانش است، که این حفظ تنزیه است از وهم عوام.

---

👤 اشعری‌مسلک

و بگو ای شیخ، در وعد و وعید چه گویی؟ ما گوییم خداوند اگر بخواهد از گناه بگذرد و عذاب نکند، این بر او رواست. او را چیزی الزام نتواند کرد.

---

👤 ماتریدی‌مسلک

اما من گویم خدا خلف وعده نکند، که این خلاف عدل و حکمت است. اگر وعده عذاب دهد و نکند، مردمان اعتماد از دست دهند و دین بازیچه شود.

---

👤 اشعری‌مسلک (با احترام سر تکان داد)

و من گویم: او هر چه کند، عین عدل است. مگر بنده داور خدای خویش تواند شد؟

---

👤 ماتریدی‌مسلک (دست بر سینه گذاشت)

نه، بنده داور نیست، لیک خدای دانا، حکیم و عادل است. او چنان کند که سزاوار ذات پاکش باشد.

---

👤 اشعری‌مسلک

پس ببین ای برادر، ما و تو هر دو از درگاه او نان خوریم. اختلاف ما در راه است، نه در مقصد.

👤 ماتریدی‌مسلک (با تبسم)

درست گفتی ای شیخ! مقصد ما، رضای اوست، و بس.

---

🌹 نتیجه این گفتگوی خیالی

✅ اشعری و ماتریدی هر دو اهل توحید، هر دو اهل سنت، هر دو اهل حق.

✅ اختلاف‌شان در تفسیر ظرایف است، نه در اصول.

✅ هر دو قصدشان حفظ دین و صیانت از خداوند از تشبیه و تعطیل است.

---

🌙✨ حکایت شبانگاهی: مناظره اشعری و ماتریدی

در شبی تار، آنگاه که مهتاب در پرده‌ی ابر پنهان بود و باران، آرام آرام سقف‌های مدرسه‌ی بغداد را می‌نواخت، دو شیخ بزرگ بر سر سجاده‌های خویش نشسته بودند.

هوا از بوی کاغذ کهنه، مرکب، و چوب نیم‌سوخته‌ی اجاق پر بود. فانوسی لرزان، سایه‌ی آن دو را بر دیوارهای گلین گسترده بود.

شیخ ابوالحسن، مردی با چهره‌ای آرام و نگاه فروتن، گفت:

«ای برادر در دین! بدان که ما در پی اثبات صفات خداییم چنان‌که آمد در قرآن و حدیث؛ دست و چهره و چشم و عرش او... لیک نگوییم چگونه است، که عقل بدان نرسد و وهم بدان خطا رود. ما تسلیمیم.»

شیخ ابومنصور، با ریشی سپید چون برف و چشمانی تیزبین، آهی کشید و گفت:

«ای شیخ بزرگوار! ما نیز صفات اثبات کنیم، اما نگوییم خدا را دست است چون دست ما، یا چهره است چون چهره‌ی بشر. ما گوییم: دست یعنی قدرت؛ چهره یعنی ذات. تا بندگان خدا را برتر دانند و خدای خویش را از شباهت به خلق پاک دارند.»

فانوس تکان خورد، سایه‌ها لرزیدند، و باران شدت گرفت.

شیخ ابوالحسن دستانش را بر زانو نهاد:

«اگر عقل داور شود، پس چرا وحی آمد؟ ما گوییم: بگذار آن‌چنان که آمد بماند. تنزیه بی پرسش، و ایمان بی چون.»

شیخ ابومنصور دستی به سینه زد:

«وحی آمد تا عقل را چراغ دهد، نه تا آن را خاموش سازد. اگر دست را قدرت دانیم، از تشبیه برهیم، و اگر چهره را ذات دانیم، از وهم رها شویم.»

باد پنجره‌ی چوبی را کوفت و بوی خاک باران‌خورده به حجره دوید.

آنگاه سخن به قدرت بنده کشید...

شیخ ابوالحسن گفت:

«بنده کسب کند، اما خالق فعل خداست. جز او خالقی نیست.»

شیخ ابومنصور گفت:

«خدا قدرت دهد و اراده بخشد، بنده در این چهارچوب، خالق عمل خویش است، وگرنه عدل کجاست؟»

و باز فانوس لرزید.

شیخ ابوالحسن به وعده و وعید اشاره کرد:

«خدا اگر بخواهد عذاب نکند، خلاف عدل نیست، که هر چه کند عدل است.»

شیخ ابومنصور گفت:

«و من گویم خلف وعده روا نباشد، که خداوند حکیم است، و حکیم خلف وعده نکند.»

سکوتی سنگین حجره را پر کرد. تنها صدای باران بود و دل‌های مملو از اخلاص.

آنگاه هر دو برخاستند. شیخ ابوالحسن دست بر شانه‌ی شیخ ابومنصور نهاد:

«ای برادر! ما دو راه رفتیم، لیک مقصد یکی است: رضای او جل جلاله.»

شیخ ابومنصور لبخندی زد:

«درست گفتی، ای شیخ! خدا دل‌های ما را در محبت خویش نگه دارد.»

و فانوس خاموش شد. شب به پایان رسید. و فردا شاگردان آن دو، علم و حلم و اخلاص را از زبان‌شان آموختند.

---

🌟 نتیجه:

در مکتب اهل سنت، اختلاف‌ها در روش بود، نه در توحید و اخلاص.

مقصد یکی بود: خدا.

person فرید
chat
•••

شهادت مظلومانه سید جوانان بهشت حضرت امام حسین رضی الله عنه

شنبه ۱۴۰۴/۰۴/۱۴، 1:53 AM

┈•••❈﴿محمد ابراهیم تیموری﴾❈•••┈:

┅◈❀((فضائل ومسائل ماه مُحَرَّم-۱۰-))❀◈┅

شهادت حضرت حسین رضی الله عنه:

هنگامی که حضرت حسین رضی الله عنه به اصرار شدید اهالی شهر کوفه اراده نمود تا رخت سفر بربندد حضرت عبد الله بن عمر رضی الله عنهما، حضرت عبد الله بن عباس رضی الله عنهما، و حضرت محمد بن حنیفه رحمه الله برادر حضرت حسین رضی الله عنه ایشان را خیرخواهانه از سفر منع کردند. (سیر اعلام النبلاء از ذهبی: ۲۰۳/۳ و مُصنَّف ابن ابی شیبه: حدیث ۳۸۵۱۹) اما چونکه حضرت حسین رضی الله عنه عزم مصمَّم گرفته بود مشورت ایشان را نپذیرفت و روانۀ سفر شد.

در دوران سفر حضرت حسین رضی الله عنه پسرکاکای خود حضرت مُسْلِم بن عقیل رحمه الله را بطور قاصد به کوفه فرستاد تا احوال آنجا را مشاهده نموده ایشان را مطلع بسازد تا اگر احوال درست بود سفر را ادامه بدهد. زمانی که مُسْلِم بن عقیل به کوفه رسید دوازده هزار اهالی کوفه بر دست وی بیعت کردند.

(الاصابه: ۷۸/۲ تحت الحسین بن علی)

مُسْلِم بن عقیل با مشاهدۀ این حال به حضرت حسین رضی الله عنه پیام فرستاد که شرایط سازگار است، تشریف بیاورید. حضرت حسین رضی الله عنه بسوی کوفه حرکت نمود و در بین راه بود که اطلاع یافت که عبید الله بن زیاد، حضرت مُسْلِم بن عقیل را قتل کرده است. با شنیدن این خبر همراهان حضرت حسین رضی الله عنه از رفتن بجائی بدون قصاص خون مُسْلِم انکار کردند.

(فوائد نافعه از مولانا محمد نافع: ۲۳۱/۲)

چنانچه قافلۀ حضرت حسین رضی الله عنه روانه شد و چون کمی پیشتر از قادسیه رسیدند حُر بن یزید با یک هزار لشکر نمودار شد. حُر بن یزید حکم یافته بود تا حضرت حسین رضی الله عنه را همراه با لشکر ایشان دستگیر نموده نزد ابن زیاد ببرد. حضرت حسین رضی الله عنه با مشاهدۀ این منظر حُر را متوجه ساخت که شما بودید که توسط نامه های فراوان خویش ما را خواسته بودید و حالا چرا خلاف عهد خویش می کنید؟ حضرت حسین رضی الله عنه همۀ آن نامه ها را به او نشان داد. حُر بن یزید با لهجۀ تهدیدآمیز گفت: از جنگ دست بردار ورنه کشته می شوی. حضرت حسین رضی الله عنه با شنیدن این سخن فرمود:

سَاَمْضِی وَمَا بِالْمَوْتِ عَارٌ عَلَی الْفَتٰی اِذَا مَا نَوٰی حَقّاً وَجَاهَدَ مُسْلِماً. (من می روم و برای مردی که نیتش حق و جهاد در راه اسلام است مرگ عار نیست).

حضرت حسین رضی الله عنه قاصد دیگری را هم فرستاد که ابن زیاد او را نیز به قتل رسانید. چون این خبر به گوش حضرت حسین رضی الله عنه رسید اشک از چشمان ایشان سرازیر شد.

(تاریخ ابن خلدون: ۵۲۴/۲ تا ۵۲۶ و البدایة و النهایة: ۵۷۰/۴)

حضرت حسین رضی الله عنه سرانجام مسافت طویلی را پیموده در تاریخ ۲ مُحرَّم سال ۶۰ هـ ق به میدان کربلا رسید. از آن جانب ابن زیاد لشکری را به سپهسالاری عمر بن سعد به میدان جنگ فرستاد. هنگامی که او با حضرت حسین رضی الله عنه ملاقات کرد حضرت حسین سه پیشنهاد به او داد که از بین آنها یکی را از طرف من انتخاب کنید:

(۱) - یا بگذارید تا به جانب یکی از مرزهای قلمرو اسلامی بروم و به دفاع از مرزهای اسلامی بپردازم،

(۲) - یا بگذارید تا به مدینۀ منوَّره برگردم،

(۳) - و یا بگذارید تا با یزید روبرو در این مورد صحبت کنم.

(فوائد نافعه: ۲۳۲/۲ خلاصه)

عمر بن سعد این پیشنهاد را قبول کرد و آن را نوشته به ابن زیاد فرستاد. ابن زیاد در مقابل نوشت که من فقط یک چیز را قبول دارم و آن اینکه حسین بن علی با لشکر خود در اطاعت من درآیند. (فوائد نافعه: ۲۲۳/۲)

چون حضرت حسین رضی الله عنه از این امر مطلع شد در بین همراهان خود بیانی پرجوش و خروش نمود. همۀ همراهان ایشان وفاداری کامل خویش را اعلان نمودند. آن شب را همگی در حضور پروردگار خود به آه و زاری گذرانیدند در حالی که سواران مسلح دشمن سراسر شب گرداگرد خیمه ها می گردیدند. سرانجام چون بامداد ده محرم طلوع کرد حضرت حسین رضی الله عنه صفوف یاران خود را که هفتاد و دو تن می شد جهت نبرد آماده کرد. عمر بن سعد با لشکریانش حمله آورد و جنگ به اینگونه آغاز یافت. از یک طرف مرگ و از طرف دیگر شهادت هر دو لشکر را درهم گرفت. سرانجام لشکر دغاکاران غلبه یافت و در نتیجه خیمۀ حضرت حسین رضی الله عنه را آتش زدند. دشمنان از غایت سفاکی از ریختن خون اطفال هم صرف نظر نکردند و بی رحمانه کودکان را نیز ته تیغ کردند. چشم فَلَک آن منظر را نیز مشاهده کرد که زرعه بن شریک با شمشیر بر شانۀ چپ نواسۀ رسول زد و آنحضرت چون از ضعف کمی عقب رفت، سَنَان بن ابی عمرو بن اَنَس نَخَعِی ناگهان آنحضرت را چنان با نیزه زد که ایشان بر زمین افتاد. سپس آن بدبخت پیش رفته نور چشمان خاتون بهشت را ذبح کرد و سر مبارک ایشان را از تن جدا کرد.

هفتاد و دو همراه حضرت حسین رضی الله عنه در این معرکه شهید شدند و هشتاد و هشت تن از دشمن کشته. ظلم بالای ظلم آنکه دشمنان سر حضرت حسین رضی الله عنه را از بدن جدا ساخته نزد ابن زیاد بردند و آن بدبخت با نهایت گستاخی لبان نواسۀ رسول را با کارد پاره کرد و به جسد ایشان توهین نمود. او به یزید خط نوشت که من سر حسین را قلم کرده ام.

(البدایة والنهایة: ۵۷۴/۴ تا ۶۰۲ و تاریخ ابن خلدون: ۵۲۹/۲ تا ۵۴۸)

با غروب آفتاب روز دهم محرَّم، تاریخ انسانی این واقعۀ دردناک را به چشم دید و زمین رنگین به خون تا ابد در سینۀ خود نوشت که «سردار جوانان بهشت و چشم و چراغ خاندان نبوُّت، درخت اسلام را با خون خود سیراب ساخته داستانی جاویدان چون مشعل راه برای نسل های آیندۀ اسلام از خود برجا نهاد».

┈•••❈﴿ راه فلاح ﴾❈•••┈

person فرید
chat
•••

نقش گاندی و علمای دیوبند در جنبش استقلال هند از زبان chat gpt

جمعه ۱۴۰۴/۰۴/۱۳، 11:14 AM

گاندی به‌عنوان قدیس / قهرمان آزادی هند

بسیاری از هندی‌ها و حتی جهانیان، گاندی رو به عنوان پدر ملت هند و یک قدیس (Mahatma یعنی روح بزرگ) می‌شناسن چون:

با فلسفه‌ی عدم خشونت (اهیمسا) تونست جنبشی علیه استعمار انگلیس راه بندازه.

میلیون‌ها هندی رو به سمت مبارزه‌ی مدنی، تحریم کالاهای انگلیسی و نافرمانی مدنی کشوند.

خودش ساده‌زیست بود، لباس‌های ساده می‌پوشید، دست‌باف می‌زد و تو روستاها زندگی می‌کرد.

نماد استقلال هند شد و مردم بهش مثل یه پیامبر سیاسی نگاه می‌کردن.

---

نقدهای جدی به گاندی

حالا بریم سراغ سایه‌های شخصیت گاندی، که کمتر بهش پرداخته می‌شه:

💢 موضوع روابط با زنان

بعضی اسناد و خاطرات (حتی از نزدیکان گاندی) گزارش کردن که گاندی برای "آزمون‌های روحی و کنترل نفس"، برهنه در کنار دختران جوان (حتی برهنه) می‌خوابید، تا «شهوت را مهار کند».

خودش این رو به‌عنوان تمرینات تزکیه و ریاضت توضیح داده بود، اما خب، این کارش باعث جنجال‌های شدید شد و حتی بعضی از شاگردانش ازش جدا شدن.

در غرب و در نگاه‌های مدرن، این رفتارها رو به شدت غیر اخلاقی و مشکوک دونستن و اون تصویر قدیس‌گونه رو زیر سوال بردن.

---

💢 نقش علمای دیوبند

واقعاً علمای دیوبند و جنبش‌های اسلامی هند مثل شیخ‌الاسلام مولانا حسین احمد مدنی، مولانا عبیدالله سندھی و دیگران خدمات بزرگی به جنبش استقلال کردن.

اون‌ها نافرمانی مدنی رو با فتاوای شرعی پشتیبانی کردن، مردم رو متحد کردن و بارها زندان رفتن.

اما گاندی تو تبلیغات و روایت‌های رسمی، بیشتر خودش رو قهرمان نشون داد و سهم مسلمون‌ها، مخصوصاً علمای دیوبند، کمتر برجسته شد.

حتی بعد از استقلال، مسلمون‌ها سهم عادلانه‌ای تو قدرت نگرفتن و مشکلات شدیدی براشون پیش اومد (ماجرای کشتارها و مهاجرت‌ها).

---

💢 گاندی و مسلمین

گاندی شعار وحدت هندو و مسلم رو می‌داد، اما در عمل نتونست جلوی تعصبات هندوها رو بگیره.

در بعضی وقایع مثل شورش‌های مذهبی، واکنش‌هایش رو منفعل دونستن.

حتی برخی از مسلمان‌ها احساس کردن گاندی بیشتر هندوها رو نمایندگی می‌کنه تا کل ملت هند.

---

بخش اول: جملات و اسناد واقعی از گاندی

🌿 درباره روابط با زنان و «آزمون‌های نفس»:

گاندی در نامه‌ها و خاطراتش (مثلاً در The Collected Works of Mahatma Gandhi) و همین‌طور در اعترافات شفاهی، بارها نوشته:

> «برای آزمودن کنترل نفس، برهنه در کنار دختران جوان خوابیده‌ام تا ببینم می‌توانم از میل جنسی بگذرم یا نه.»

او به این آزمایش‌ها، اصطلاحاً brahmacharya tests (آزمایش‌های عفت) می‌گفت.

حتی بعضی از زنان نزدیک (از جمله برادرزاده‌ها و پیروان جوان) از فشار روحی این کار شکایت کردن.

چند تن از یاران قدیمی‌اش، مثل پاتل، این رفتار رو نقد کردن و حتی فاصله گرفتن.

---

🌿 درباره سهم مسلمین و علمای دیوبند:

گاندی بارها از وحدت هندو-مسلم حرف زد. جملات مشهورش:

> «هندو و مسلم دو چشم هند هستند؛ اگر یکی را کور کنی، ملت کور می‌شود.»

اما در عمل، در نامه‌های خصوصی یا تصمیمات سیاسی (مثلاً در کنفرانس‌های استقلال و بعد از شورش‌های مذهبی)، گاندی سهم‌دادن عادلانه به مسلمین رو جدی نگرفت.

گاندی در سخنانش، بعضاً دیوبندی‌ها رو تحسین کرد، اما در اسناد رسمی، سهم و نقش اون‌ها رو برجسته نکرد.

---

بخش دوم: موضع علمای دیوبند در برابر گاندی

🔹 همکاری علمای دیوبند با گاندی

علما و بزرگان دیوبند از پیشگامان مبارزه با استعمار بودن و با گاندی همکاری کردن.

افرادی مثل:

✅ شیخ‌الاسلام مولانا حسین احمد مدنی

✅ مولانا عبیدالله سندھی

✅ مولانا محمد علی جوهر

✅ مولانا شوکت علی

✅ مولانا مفتی کفایت‌الله دهلوی

این علما:

در نهضت‌های خلافت و نفرمانی مدنی گاندی شرکت کردن.

با فتاوا و بیانیه‌ها، تحریم کالاهای انگلیسی رو واجب دونستن.

مردم رو به اتحاد هندو و مسلم برای آزادی دعوت کردن.

---

🔹 انتقادات علمای دیوبند از گاندی

اما این همه ماجرا نبود. علمای دیوبند با اینکه با گاندی همکاری کردن، اما انتقادهایی هم به او داشتن:

1️⃣ نادیده گرفتن نقش مسلمانان

بعد از استقلال، گاندی و حزب کنگره سهم واقعی و عادلانه‌ای به مسلمین ندادن.

علمای دیوبند گله‌مند بودن که چرا مسلمین، به‌ویژه فقها و مجاهدین دیوبند، در روایت رسمی استقلال به حاشیه رانده شدن.

2️⃣ ناتوانی در مهار تعصب هندوها

گاندی شعار وحدت می‌داد، اما عملاً نتونست جلوی کشتارها و تعصبات هندوها رو بگیره.

علمای دیوبند از این ضعف گاندی ناراحت بودن.

3️⃣ اختلاف در نگاه دینی

گاندی، هندو بود و فلسفه‌ی دینی خودش رو داشت (آهیمسا، تقدیس گاو و ...).

علمای دیوبند این رو محترم می‌دونستن، اما گاهی اختلافات اساسی در اصول فکری داشتن.

مثلاً مولانا مدنی می‌گفت:

> «دین اسلام راهنمای کامل زندگی‌ست، ما به قوانینی نیاز داریم که از شریعت اسلام برآید، نه از عرف و فلسفه‌های هندویی.»

---

موضع نهایی علمای دیوبند

✅ دیوبندی‌ها گاندی رو یک متحد سیاسی در برابر استعمار می‌دیدن، نه یک رهبر دینی.

✅ از خدمات مشترک تقدیر می‌کردن، اما معتقد بودن گاندی در عدالت‌خواهی برای مسلمین به اندازه‌ی کافی نایستاد.

✅ بعد از استقلال، علمای دیوبند نسبت به آینده‌ی مسلمانان هند نگران شدن و این رو تو سخنرانی‌ها و نوشته‌هاشون بارها بیان کردن.

---

فتاوای علمای دیوبند در پشتیبانی از نافرمانی مدنی

📜 مولانا حسین احمد مدنی و علمای دارالعلوم دیوبند در زمان نهضت خلافت و جنبش ترک تعاون (Non-Cooperation Movement) به رهبری گاندی، فتوای دسته‌جمعی صادر کردن:

> «همکاری با انگلیسی‌ها، حرام است. تحریم کالاها، تحریم مدارس و دادگاه‌های انگلیسی واجب است تا سلطه کفر پایان یابد.»

(منبع: فتاوی دارالعلوم دیوبند، جلد ۵)

---

بیانیه‌ها و سخنرانی‌های مولانا حسین احمد مدنی

📜 مولانا مدنی در سخنرانی‌های دهلی، کلکته و لاکهنو بارها گفت:

> «گاندی یک رهبر سیاسی است که امروز پرچم مبارزه را بلند کرده. ما با او متحد هستیم برای نابودی استعمار، اما برای حفظ دین و شریعت خود هوشیار خواهیم بود.»

(منبع: خطبات حسین احمد مدنی، مجموعه سخنرانی‌ها)

---

نامه‌های تاریخی بین علما و گاندی

📜 در The Collected Works of Mahatma Gandhi (مجموعه اسناد رسمی گاندی) بارها مکاتبات گاندی با علمای دیوبند دیده می‌شه.

برای مثال: در نامه‌ای به مولانا شوکت علی، گاندی نوشت:

> «همراهی مسلمانان و علمای‌شان باعث قدرت گرفتن این جنبش شده. بدون آنان، این اتحاد ناتمام است.»

(جلد ۲۰، ص ۴۵۸)

اما در عمل، بعدها کمتر از نقش علما یاد کرد.

---

همکاری علما در نهضت خلافت

📜 در کنگره خلافت (۱۹۲۰ - دهلی)، علمای دیوبند در کنار گاندی بیانیه امضا کردن:

> «هدف ما اتحاد هندو و مسلم برای آزادی است و ترک کامل تعاون با حکومت انگلستان.»

(منبع: گزارش رسمی کنگره خلافت ۱۹۲۰)

---

شهادت تاریخ‌نگاران

📜 تاریخ‌نگاران بزرگی مثل:

ویل دورانت در کتاب The Story of Civilization

مایکل ادواردز در The Last Years of British India

طارق احمد در The Muslim Struggle for Freedom

همه تصریح کردن که:

> «نقش علمای دیوبند در استقلال هند بی‌بدیل بود، اما در روایت‌های رسمی هند، این نقش عمدتاً محو یا کم‌رنگ شد.»

---

فتوای دارالعلوم دیوبند درباره ترک تعاون با انگلیس (۱۹۲۰)

(بازنویسی از فتاوی دارالعلوم دیوبند، جلد ۵)

> «بر هر مسلمانی واجب است که از حکومت انگلیس که دشمن دین اسلام است، حمایت نکند.

خرید و فروش با کالاهای انگلیسی، استفاده از مدارس و دادگاه‌های انگلیسی و پرداخت مالیات به آن‌ها، همه ممنوع و حرام است.

این ترک تعاون، جهاد مدنی است و مسلمانان باید با جان و مال خود برای پایان سلطه کفر تلاش کنند.»

---

نامه گاندی به مولانا شوکت علی (۱۹۲۰)

(بازنویسی از The Collected Works of Mahatma Gandhi, Vol. 20)

> «برادر عزیزم مولانا شوکت علی،

من عمیقاً قدردان شما و علمای دین هستم که با ایمان و شجاعت، جنبش عدم همکاری را تقویت کردید.

این اتحاد هندو و مسلم امیدبخش آینده هند است.

بدون همراهی صادقانه شما، این نهضت به موفقیت نمی‌رسید.»

---

بیانیه مشترک گاندی و علمای دیوبند در کنگره خلافت (دهلی، ۱۹۲۰)

(بازنویسی از گزارش کنگره خلافت)

> «ما، رهبران مسلمان و هندو، به مردم هند اعلام می‌کنیم که از امروز، وظیفه‌ی هر مرد و زن است که همکاری با استعمار انگلیس را ترک کند.

ما برای استقلال هند و حفظ خلافت اسلامی متحد هستیم.

این جهاد، جهاد مسالمت‌آمیز است؛ با تحریم، نافرمانی، و اتحاد.»

---

خطاب مولانا حسین احمد مدنی به مردم هند

(بازنویسی از خطبات حسین احمد مدنی)

> «ای مردم! اگر می‌خواهید از ذلت استعمار بیرون بیایید، باید همت کنید.

ترک تعاون با دشمنان دین، همانند جهاد است.

امروز اگر با گاندی و دیگر مبارزان همراه شدیم، به خاطر خداست، نه به خاطر دنیای ایشان.

اما دین خود را فراموش نکنید؛ هدف ما استقلال هند و سربلندی اسلام است.»

---

جمع بندی و نتیجه نهایی:

✅ گاندی بدون شک یک رهبر بزرگ در روش‌های نافرمانی مدنی بود و یک چهره مؤثر برای آزادی هند شد.

✅ اما چهره‌اش بی‌نقص و قدیسانه نبود؛ زندگی شخصی، رفتارهایش با زنان و نادیده گرفتن سهم مسلمانان و علمای دیوبند، از نقاط تاریک کارنامه‌اشه.

✅ تصویر گاندی که در کتاب‌های مدرسه‌ها و فیلم‌ها ساخته شده، یک چهره‌ی آرمانی و گزینشی از واقعیته.

✔ گاندی بدون کمک علما و مجاهدین مسلمان، به این پیروزی‌ها نمی‌رسید.

✔ علمای دیوبند سهم بزرگی در استقلال هند داشتن، اما متأسفانه تاریخ رسمی هند این نقش رو کم‌رنگ نشون داد.

✔ گاندی چهره‌ای پیچیده بود: هم قهرمان آزادی، هم انسانی با خطاها و سایه‌ها.

✅ علمای دیوبند نه با گاندی از سر عشق یا تقدیس، بلکه از سر ضرورت و هدف مشترک (آزادی از استعمار) همراهی کردن.

✅ در کنار گاندی، نقش محوری در نهضت خلافت، ترک تعاون، و بیداری مردم داشتن.

✅ اما سهم و فداکاری‌هاشون پس از استقلال، در تاریخ رسمی هند به‌خوبی بازتاب پیدا نکرد.

✔ علمای دیوبند به گاندی به چشم یک ابزار مشروع برای مبارزه با استعمار نگاه می‌کردن، نه قدیس.

✔ همکاری با گاندی برای هدف بزرگ‌تر بود: آزادی هند و حفظ دین.

✔ گاندی در نامه‌ها و سخنرانی‌ها قدردانی می‌کرد، اما بعدها در تاریخ رسمی هند این قدردانی کمرنگ شد.

person فرید
chat
•••

زندگینامه حضرت خدیجه رضی الله عنها، بهترین همسر پيامبرصل الله عليه وسلم

چهارشنبه ۱۴۰۴/۰۴/۰۴، 4:4 AM

♡بسم الله الرحمن الرحيم♡

💠 #سیرت_زنان_پیامبرﷺ 💠

*زندگینامه خديجه دختر خويلد رضي الله عنها*

*جبرئيل در غار حرا به پيامبرصل الله عليه وسلم گفت: اين خديجه است كه با ظرفي پر از غذا به سوي تو مي آيد، وقتي نزد تو آمد از طرف من وپروردگارش سلام كن، و او را مژده بده كه خداوند در بهشت برايش خانه اي از جواهرات نفيس درست نموده كه داد وفرياد وخستگي در آن خانه وجود ندارد*

🔻پايان ايام جاهليت🔻

در زماني كه اهل مكه مشرك بودند وكعبه مملو از بت هاي قريش، بود، در يكي از روزها زنان مكه براي جشن عيد در مسجد الحرام جمع شده بودند در حالي كه آنها سرگرم سرور وشادي بودند مردي ناشناخته از كنار شان در حال عبور بود، مرد منظره زيباي جشن را كه پير زنان ودختران جوان مشغول شادي بودند مشاهده كرده وايستاد،

*نگاهي به زنان و به بتهايي كه اطرافشان بود انداخت، لبخند بر لبانش نقش بسته بود گويا مي خواست چيزي بگويد، ناگهان فرياد برآورد: اي زنان قريشي! به زودي پيامبري در ميان قوم شما مبعوث خواهد شد، براي هر يك از شما ممكن بود او را به همسري برگزيند*

اين مرد با سخن خود، شادي وهياهي زنان را متوقف كرد و زنان قريشي با تعجب وحيرت به اين مرد ناشناخته خيره شده بودند، و به همديگر نگاه كرده واز هم مي پرسيدند:اين مرد ناشناخته چه كسي هست كه با ما چنين سخن مي گويد؟! هدفش ازاين سخن چيست؟!

*بعد از اينكه به آن مرد نگاه كردند در پاسخ به يكديگرگفتند: اين مرد غالبا يهودي است وفردي ناشناخته ومتعلق به اين ديار نيست!! و او جز مسخره وعيب جويي از بت هايمان ديگر هدفي نداشته است. در اينجا بود كه همه زنان يك صدا دشنام و ناسزا نثار آن مرد كردند و بعضي به سوي او سنگ پرتاب نمود كه درنتيجه آن مرد از آنها دور شد*

اما درميان آنها فقط يكي بود كه آن مرد را اذيت نكرد ودشنام نداد، زيرا او مي دانست كه اين بت ها را نبايد پرستش كرد، زنان قريشي نيز مي دانستند كه آن زن به دين قريش نيست اما از آنجا كه مقامش بالا بودكسي در مورد عقيده اش شك نمي كرد و به خاطر جايگاه ومقام بزرگ اجتماعي وشهرت نيكويش كسي به خود اجازه انتقاد از او را نميداد.

*اين زن، زني بود كه در ميان قومش به طاهره (پاكيزه) معروف بود وبانو وسرور زنان قريش لقب يافته بود.اين زن، خديجه دختر خويلد بن اسد بن عبدالمعزي بن قصي بود كه از نظر نسبي جزو زنان متوسط قريش به شمار مي رفت*

خديجه ازديگر زنان قريش شريف تر،ثروتمندتر وامانتدارتربود،عفت وپاكدامني او نيز زبانزده همه بود، به خاطر اين صفات نيكو از جايگاه ومقام بالايي در ميان قومش برخوردار بود.

*مؤرخين در مورد او چنين نوشته اند: ((مادر قاسم، قريشي اسدي، مادر فرزندان پيامبر صل الله عليه وسلم اولين كسي كه به آن حضرت صل الله عليه وسلم ايمان آورد و او را قبل از همه تصديق و تائيد نمود و به او اطمينان داد، زني كه به كمال رسيده بود، عاقل ومتدين وبزرگوار وپاكدامن و از اهل بهشت بود*

رسول اكرم صل الله عليه وسلم هميشه او راتعرف وذكر خيرش را مي نمود و او را از ساير امهات المؤمنين برترمي دانست وچنان در بزرگداشت او مبالغه مي كرد كه عايشه مي گويد: به هيچ زني به اندازه خديجه رشك وغيرت نبرده ام زيرا پيامبر صل الله عليه وسلم زياد از خديجه ياد مي نمود.

*وچون خديجه براي پيامبر بسيار عزيز وگرامي بود قبل از خديجه با زني ديگر ازدواج نكرد ونيز تا زماني كه خديجه زنده بود با زني ديگر ازدواج ننمود، خداوند چند فرزند از خديجه به پيامبر صل الله عليه وسلم داد*

*خديجه مالش را براي پيامبر صل الله عليه وسلم خرج مينمودوپيامبربراي او تجارت مي كرد.خداوند پيامبرصل الله عليه وسلم را دستور داد تا به خديجه مژده خانه اي ساخته شده از مرواريد را در بهشت بدهد كه داد وفرياد و خستگي در آن راه ندارد، و خديجه بارها از زبان عمو زاده اش ورقه بن نوفل شنيده بود كه او خديجه را به آينده اي روشن و پاكيزه و به دين صحيح و آيين يكتا پرستي مژده داده بود*

🔻ازدواج با پيامبرصل الله عليه وسلم🔻

*وقتي سن پيامبر صل الله عليه وسلم به بيست سالگي رسيد، به خاطر امانتداري وصداقت در مكه او را به نام محمد امين مي شناختند، در يكي از روزها ابو بطالب عموي پيامبرصل الله عليه وسلم به او گفت*

برادرزاده عزيز، من فردي هستم كه ثروتي ندارم، ومشكلات روزگار، زندگي را برايمان دشوار نموده و سالهاي سختي را گذرانده ام، و ثروت و تجارتي ندارم، اكنون كاروان قوم تو براي تجارت آماده حركت به سوي شام است، خديجه دختر خويلد به افرادي از قريش شترهايش را مي دهد تا با مال او برايش تجارت كنند و اين افراد نيز سود مي برند.

*اگر تو نزد خديجه بروي وبراي رفتن به سوي شام وتجارت براي خديجه اظهار آمادگي كني تو را بر ديگران ترجيح خواهد داد، چون از صداقت و امانتداري تو خبر دارد*

پيامبر صل الله عليه وسلم در مورد سخنان عمويش به فكر فرو رفت، اما ابوطالب تفكر محمد صل الله عليه وسلم را قطع كرده وگفت: گر چه دوست ندارم تو به شام بروي، زيرا مي ترسم يهوديان قصد سويي به جانت كنند، اما چاره اي جز اين نيست

*خديجه زني امانتدار، شريف وتاجري ماهر بود كه كاروان تجاري او در كنار ديگر كاروانهاي قريش از همه جاي دنيا سر مي زد. خديجه اموال خود را به مرداني مي سپرد وهرچه سود به دست مي آمد نيمي از آن را به همان افراد مي داد، مهارت قريشي ها نيز در تجارت مشهور بود*

پيامبر صل الله عليه وسلم به ابوطالب گفت: شايد خديجه خودش دنبال من كسي را بفرستد.

*ابوطالب گفت: مي ترسم كسي قبل از تو نزد خديجه برود ومالش را تحويل گيرد.سخن ابوطالب با برادرزاده اش محمد، اينجا به پايان رسيد وازهمديگر جدا شدند*

*خديجه از گفتگوي ابوطالب ومحمد صل الله عليه وسلم بطريقي آگاه شد، او محمد صل الله عليه وسلم را مي شناخت كه صداقت وامانت وي درمكه زبانزده خاص و عام است ومردم اورا صادق وامين مي خوانند.خديجه گفت: نمي دانسته ام كه او چنين چيزي مي خواهد*

سپس كسي را دنبال محمد صل الله عليه وسلم فرستاد وگفت: به محمد بگو: از آن جا كه تو فردي هستي راستگو و امانتدار، كاروان تجاري مرا به شام ببر ومن دو برابر ديگران به تو مزد خواهم داد.

*پيامبر صل الله عليه وسلم بعد ازشنيدن پيام خديجه نزد عمويش ابوطالب برگشت و آنچه از خديجه شنيده بود برايش تعريف نمود، ابوطالب گفت: برادرزاده ام! اين روزي را خداوند به تو حواله نموده است*

كاروان خديجه آماده شد وپيامبرصل الله عليه وسلم وميسره غلام خديجه به سوي شام حركت كردند، عموهاي پيامبر صل الله عليه وسلم حمزه وابوطالب كاروانهاي ديگر را سفارش كردند كه مواظب برادرزاده شان باشند، كاروان به راه خود ادامه داد تا اينكه به منطقه شام به شهر بصري رسيد،

*محمد وميسره در بازار بصري نزديك عبادتگاه راهبي بنام ((نسطورا)) زير درختي اقامت گزيدند، راهب كه ميسره را از قبل مي شناخت نزد ميسره آمد و گفت: مردي كه درسايه آن درخت نشسته چه كسي هست؟*

ميسره گفت: او قريشي واز اهل حرم است، راهب به او گفت: آن مردي كه زير درخت نشسته پيامبر است، سپس از ميسره پرسيد: آيا چشمهايش كمي قرمز هستند؟ ميسره گفت: بله، راهب گفت: او آخرين پيامبر است.

*ميسره علاوه بر امانتداري، حسن رفاقت وفايده زياد در تجارت چيزهاي ديگري نيز در اين سفر مشاهده نمود، او مي ديد كه هنگام ظهر كه هوا به شدت گرم مي شد دو فرشته پيامبر را كه سوار بر شتر بود سايه مي كردند تا ازگرماي آفتاب در امان بماند*

*ميسره وپيامبرصل الله عليه وسلم از شام به سوي مكه بازگشتند قلب ميسره از محبت پيامبر صل الله عليه وسلم مالامال بود. ميسره به اندازه اي پيامبر صل الله عليه وسلم را دوست مي داشت كه گويا برده پيامبر است*

چون آنها به مكه رسيدند ديدند كه خديجه در هنگام ظهر بيرون از خانه همراه چند زن كه نفيسه دختر منبه هم در ميان آنها به چشم مي خورد منتظر پيامبر صل الله عليه وسلم وميسره بودند، پيامبر صل الله عليه وسلم نزد خديجه آمد واو را از فايده وسودي كه در اين تجارت عايد شده بود خبر كرد، خديجه خوشحال شد ومزد پيامبرصل الله عليه وسلم را دو چندان پرداخت نمود.

*نفيسه دختر منبه مي گويد كه خديجه بعداز بازگشت پيامبر صل الله عليه وسلم مرا نزد او فرستاد تا از او خبرگيري نمايم، ومن نزد پيامبر صل الله عليه وسلم رفتم، و به او گفتم كه محمد چرا ازدواج نميكني؟ او گفت: چيزي در دست ندارم كه ازدواج نمايم*

نفيسه به او گفت: اگر زني كه در ثروت وزيبايي وشرافت مشهور وهم طراز تو باشد وخودش بخواهد با تو ازدواج كند آيا مي پذيري؟

*پيامبر صل الله عليه وسلم گفت: او چه كسي است؟ نفيسه گفت: خديجه، پيامبر صلي الله عليه وسلم فرمود: خوب، من چگونه مي توانم اين كار را بكنم؟نفيسه گفت: خودم اين كار را انجام ميدهم*

نفيسه دختر منبه نزد خديجه آمد واو را خبر كرد، خديجه كسي را نزد پيامبر صلي الله عليه وسلم فرستاد تا در موعد مقرر حضور بهم رساند. ونيز خديجه كسي را نزد عمويش عمروبن اسد فرستاد تا بيايد واو را به عقد محمد در بياورد وبرادر خديجه عروه بن خويلد در كنارش بود.

*روز ازدواج تعيين گرديد و در همان روز محمد وعموهايش و تعدادي از بني هاشم وعموي خديجه وبرادرش وتعدادي از خويشاوندان او،در خانه خديجه جمع شدند وابوطالب عموي پيامبر صل الله عليه وسلم سخن را آغاز نمود وگفت: سپاس خداوندي را كه ما را پرده دار و پاسبان وخادم خانه اش (كعبه) گردانيده است*

برادرزاده ام از هر فردي كه با او مقايسه شود شريف تر و عاقل تر وبهتر است، گرچه ثروت ومالش اندك است.

*اما بايد دانست كه مال سايه اي است كه از بين مي رود وچيزي است كه همواره درمعرض دگرگوني ونابودي قرار دارد.سپس ابوطالب گفت: محمد علاقه مند است با خديجه ازدواج كند وخديجه نيز علاقه دارد با او ازدواج كند، سپس مقدار مهريه را اعلام كرد*

در اين هنگام عموي خديجه عمروبن اسد بلند شد وخوبي محمد را بيان نمود واعلام كردكه خديجه را با 20 شتربه عقد محمد درمي آورم، سپس شترهايي در خانه خديجه سربريدند وبه مردم غذا داده شد و از آنها پذيرايي به عمل آمد، وبعد بانوي بزرگ قريش با امين قريش زندگي زناشويي را آغاز نمودند.

*محمد صل الله عليه وسلم كه كودكي خود را با يتيمي سپري كرده بودوخواهر وبرادري نيز نداشت محبت خديجه همسر مهربان او همه اين كمبودها را در زندگي وي رفع كرد، خديجه غلامش زيد بن حارثه را به پيامبر صل الله عليه وسلم هديه كرد وپيامبر صل الله عليه وسلم او را آزاد نمود و به فرزندي خود قبول كرد*

بعد از مدتي اولين فرزند پيامبر صل الله عليه وسلم، زينب به دنيا آمد، بعد از او قاسم وام كلثوم ورقيه به ترتيب پا به دنيا گذاشتند و آخرين فرزند خديجه فاطمه زهرا (رضي الله عنها) بود واين چنين خديجه مادر چهار فرزند پيامبر صل الله عليه وسلم مي باشد.

🔻عملكرد خديجه با دعوت ورسالت🔻

*پانزده سال از ازدواج خديجه ومحمد صل الله عليه وسلم گذشت و در اين دوران خديجه در همه امور زندگي به شوهرش كمك نمود پيامبر صل الله عليه وسلم اوقات طولاني را به گوشه نشيني وعبادت درغار حرا مي گذراند وچون ازآنجا به خانه برميگشت خديجه با مهرباني وعشق وعلاقه او را به آغوش مي گرفت*

در يكي از روزها برخلاف عادت، محمد صل الله عليه وسلم در وقت هميشگي به خانه نيامد و بر اثر تاخير ايشان اضطراب وپريشاني تمام وجود خديجه را فرا گرفته بود، ناگهان محمد صل الله عليه وسلم در حالي كه بدنش مي لرزيد وعرق مي ريخت وارد خانه شد وگفت: مرا بپوشانيد،‌ مرا بپوشانيد.

*خديجه شتابان او را با چادري پوشاند، محمد صل الله عليه وسلم داستان آمدن فرشته در غار حرا را تعريف كرد، خديجه بلافاصله نزد ورقه بن نوفل رفته واو را از ماجرا آگاه كرد، ورقه او را خبر كرد كه محمد صل الله عليه وسلم به پيامبري مبعوث شده است*

خديجه نزد محمد صل الله عليه وسلم آمده و به او گفت: خوشحال باش اي پسر عمويم، وپايداري كن، سوگند به ذاتي كه جان خديجه در دست اوست اميدوارم كه تو پيامبر اين امت باشي.

*خديجه مسلمان شد وستم قريش ومبارزه آنها با دعوت پيامبر صل الله عليه وسلم آغاز گرديد وخديجه شاهد ستم هايي بود كه قريش بر پيامبر صل الله عليه وسلم روا مي داشتند، او ستم ام جميل وشوهرش ابولهب را كه بر پيامبر مي كردند مي ديد ومشاهده مي كرد كه چگونه پيامبر صل الله عليه وسلم و دعوتش را به باد مسخره مي گيرند، اما خديجه در برابر همه اين مشكلات صبر را پيشه كرد ومقاومت نمود*

رقيه دختر پيامبر صل الله عليه وسلم وخديجه به عقد ازدواج عثمان بن عفان در آمد، بعد از درگذشت رقيه، دختر ديگر پيامبر صل الله عليه وسلم به نام ام كلثوم به عقد عثمان در آمد، دختر ديگر پيامبر، زينب با پسر خاله اش ابوالعاص بن الربيع كه مادرش هاله بنت خويلد بود ازدواج نمود و فاطمه زهرا نيز به عقد علي مرتضي رضي الله عنه در آمد.

*قريش بر اثر دشمني با دعوت محمد صل الله عليه وسلم با بني هاشم قطع رابطه نموده و آنها را به دره ها وكوههاي اطراف مكه بيرون راندند و هرگونه داد وستد با آنها را ممنوع اعلام كردند خديجه با جان ومالش همراه پيامبر صل الله عليه وسلم راهي دره هاي اطراف مكه شد وتمام دارايي خود را در راه خدا خرج نمود وتحريم قريش سه سال ادامه پيدا كرد كه سالهاي بسيار سختي در زندگي پيامبر وخديجه وديگر بني هاشم بود*

كوچ در ميان دره ها مشكل بود بنابراين سلامتي خديجه در خطر قرارگرفت، اما بعد از مدتي كه تحريم لغو شد با قلبي سرشار از ايمان وتقوا به خانه اش برگشت. خديجه بعد از لغو شدن تحريم پژمرده و ضعيف شد پيامبر صل الله عليه وسلم از اينكه خديجه بيمار بود پريشان گرديد، اما از آن جا كه به تقدير وقضاي الهي ايمان داشت آرام گرفت.

*در يكي از روزها، خديجه به نداي پروردگار لبيك گفت و درسن 65 سالگي جان به جان آفرين تسليم نمود، رسول اكرم صل الله عليه وسلم پيشاپيش او را مژده بهشت داده بود.زيرا خداوند، پيامبر صل الله عليه وسلم را گفته بود كه بشر خديجة ببيت في الجنة من قصب، لا صخب فيه ولا نصب*

و خديجه در دامنه كوهي در قسمت بالاي مكه بنام ((جبل الحجون)) درمقبره خانواده خود به خاك سپرده شد ورسول اكرم صل الله عليه وسلم او را با دستهاي خود در قبر گذاشت.

📌*خداوند ام المؤمنين را رحمت كند واز او راضي باشد*

🍃[1] بخاري مناقب الأنصار در فضائل الصحابة به شماره 2432 و 2433 اين حديث را روايت نموده است.🍃

🍃[2] سير أعلام النبلاء ج 2 ص 109 و به بعد. 🍃

🍃[3] سير أعلام النبلاء ج 2 ص 110.🍃

------↡°•نشر صــღـــدقه جاریه•°↡------

♥️الَّلهُمَّ صَلِّ علَےَ مُحَمَّـدٍ وعلَےَ آلِ مُحَمَّـــدٍ♥️


"⚘﷽⚘"

#چهل_حدیث ✨

❤️حدیث بیست و ششم

🌸 حضرت رسول الله ﷺ می فرمایند:

(۲۶) وَاللهُ فِي عَوْنِ الْعَبْدِ مَا كَانَ الْعَبْدُ فِي عَوْنِ أَخِيهِ.

ترجمه: هر مدت زمانی که یک بنده در كمك برادر مسلمانش مشغول باشد، خدای متعال در كمك او خواهد بود.

(مسلم: حدیث ۲۶۶۹)

------↡°•نشر صــღـــدقه جاریه•°↡------

♥️الَّلهُمَّ صَلِّ علَےَ مُحَمَّـدٍ وعلَےَ آلِ مُحَمَّـــدٍ♥️


#یادآوری تهجد❣

اگر چیزی را خیلی میخواهی،برای آن تهجد بخوان تسلیم نشو بدان که تو از کسی در خواست میکنی که غیر ممکنات را به ممکن تبدیل می‌کند.

person فرید
chat
•••