(تــزکــیــه و احــســان)
♡بسم الله الرحمن الرحيم♡
💠 #سیرت_زنان_پیامبرﷺ 💠
*زندگینامه خديجه دختر خويلد رضي الله عنها*
*جبرئيل در غار حرا به پيامبرصل الله عليه وسلم گفت: اين خديجه است كه با ظرفي پر از غذا به سوي تو مي آيد، وقتي نزد تو آمد از طرف من وپروردگارش سلام كن، و او را مژده بده كه خداوند در بهشت برايش خانه اي از جواهرات نفيس درست نموده كه داد وفرياد وخستگي در آن خانه وجود ندارد*
🔻پايان ايام جاهليت🔻
در زماني كه اهل مكه مشرك بودند وكعبه مملو از بت هاي قريش، بود، در يكي از روزها زنان مكه براي جشن عيد در مسجد الحرام جمع شده بودند در حالي كه آنها سرگرم سرور وشادي بودند مردي ناشناخته از كنار شان در حال عبور بود، مرد منظره زيباي جشن را كه پير زنان ودختران جوان مشغول شادي بودند مشاهده كرده وايستاد،
*نگاهي به زنان و به بتهايي كه اطرافشان بود انداخت، لبخند بر لبانش نقش بسته بود گويا مي خواست چيزي بگويد، ناگهان فرياد برآورد: اي زنان قريشي! به زودي پيامبري در ميان قوم شما مبعوث خواهد شد، براي هر يك از شما ممكن بود او را به همسري برگزيند*
اين مرد با سخن خود، شادي وهياهي زنان را متوقف كرد و زنان قريشي با تعجب وحيرت به اين مرد ناشناخته خيره شده بودند، و به همديگر نگاه كرده واز هم مي پرسيدند:اين مرد ناشناخته چه كسي هست كه با ما چنين سخن مي گويد؟! هدفش ازاين سخن چيست؟!
*بعد از اينكه به آن مرد نگاه كردند در پاسخ به يكديگرگفتند: اين مرد غالبا يهودي است وفردي ناشناخته ومتعلق به اين ديار نيست!! و او جز مسخره وعيب جويي از بت هايمان ديگر هدفي نداشته است. در اينجا بود كه همه زنان يك صدا دشنام و ناسزا نثار آن مرد كردند و بعضي به سوي او سنگ پرتاب نمود كه درنتيجه آن مرد از آنها دور شد*
اما درميان آنها فقط يكي بود كه آن مرد را اذيت نكرد ودشنام نداد، زيرا او مي دانست كه اين بت ها را نبايد پرستش كرد، زنان قريشي نيز مي دانستند كه آن زن به دين قريش نيست اما از آنجا كه مقامش بالا بودكسي در مورد عقيده اش شك نمي كرد و به خاطر جايگاه ومقام بزرگ اجتماعي وشهرت نيكويش كسي به خود اجازه انتقاد از او را نميداد.
*اين زن، زني بود كه در ميان قومش به طاهره (پاكيزه) معروف بود وبانو وسرور زنان قريش لقب يافته بود.اين زن، خديجه دختر خويلد بن اسد بن عبدالمعزي بن قصي بود كه از نظر نسبي جزو زنان متوسط قريش به شمار مي رفت*
خديجه ازديگر زنان قريش شريف تر،ثروتمندتر وامانتدارتربود،عفت وپاكدامني او نيز زبانزده همه بود، به خاطر اين صفات نيكو از جايگاه ومقام بالايي در ميان قومش برخوردار بود.
*مؤرخين در مورد او چنين نوشته اند: ((مادر قاسم، قريشي اسدي، مادر فرزندان پيامبر صل الله عليه وسلم اولين كسي كه به آن حضرت صل الله عليه وسلم ايمان آورد و او را قبل از همه تصديق و تائيد نمود و به او اطمينان داد، زني كه به كمال رسيده بود، عاقل ومتدين وبزرگوار وپاكدامن و از اهل بهشت بود*
رسول اكرم صل الله عليه وسلم هميشه او راتعرف وذكر خيرش را مي نمود و او را از ساير امهات المؤمنين برترمي دانست وچنان در بزرگداشت او مبالغه مي كرد كه عايشه مي گويد: به هيچ زني به اندازه خديجه رشك وغيرت نبرده ام زيرا پيامبر صل الله عليه وسلم زياد از خديجه ياد مي نمود.
*وچون خديجه براي پيامبر بسيار عزيز وگرامي بود قبل از خديجه با زني ديگر ازدواج نكرد ونيز تا زماني كه خديجه زنده بود با زني ديگر ازدواج ننمود، خداوند چند فرزند از خديجه به پيامبر صل الله عليه وسلم داد*
*خديجه مالش را براي پيامبر صل الله عليه وسلم خرج مينمودوپيامبربراي او تجارت مي كرد.خداوند پيامبرصل الله عليه وسلم را دستور داد تا به خديجه مژده خانه اي ساخته شده از مرواريد را در بهشت بدهد كه داد وفرياد و خستگي در آن راه ندارد، و خديجه بارها از زبان عمو زاده اش ورقه بن نوفل شنيده بود كه او خديجه را به آينده اي روشن و پاكيزه و به دين صحيح و آيين يكتا پرستي مژده داده بود*
🔻ازدواج با پيامبرصل الله عليه وسلم🔻
*وقتي سن پيامبر صل الله عليه وسلم به بيست سالگي رسيد، به خاطر امانتداري وصداقت در مكه او را به نام محمد امين مي شناختند، در يكي از روزها ابو بطالب عموي پيامبرصل الله عليه وسلم به او گفت*
برادرزاده عزيز، من فردي هستم كه ثروتي ندارم، ومشكلات روزگار، زندگي را برايمان دشوار نموده و سالهاي سختي را گذرانده ام، و ثروت و تجارتي ندارم، اكنون كاروان قوم تو براي تجارت آماده حركت به سوي شام است، خديجه دختر خويلد به افرادي از قريش شترهايش را مي دهد تا با مال او برايش تجارت كنند و اين افراد نيز سود مي برند.
*اگر تو نزد خديجه بروي وبراي رفتن به سوي شام وتجارت براي خديجه اظهار آمادگي كني تو را بر ديگران ترجيح خواهد داد، چون از صداقت و امانتداري تو خبر دارد*
پيامبر صل الله عليه وسلم در مورد سخنان عمويش به فكر فرو رفت، اما ابوطالب تفكر محمد صل الله عليه وسلم را قطع كرده وگفت: گر چه دوست ندارم تو به شام بروي، زيرا مي ترسم يهوديان قصد سويي به جانت كنند، اما چاره اي جز اين نيست
*خديجه زني امانتدار، شريف وتاجري ماهر بود كه كاروان تجاري او در كنار ديگر كاروانهاي قريش از همه جاي دنيا سر مي زد. خديجه اموال خود را به مرداني مي سپرد وهرچه سود به دست مي آمد نيمي از آن را به همان افراد مي داد، مهارت قريشي ها نيز در تجارت مشهور بود*
پيامبر صل الله عليه وسلم به ابوطالب گفت: شايد خديجه خودش دنبال من كسي را بفرستد.
*ابوطالب گفت: مي ترسم كسي قبل از تو نزد خديجه برود ومالش را تحويل گيرد.سخن ابوطالب با برادرزاده اش محمد، اينجا به پايان رسيد وازهمديگر جدا شدند*
*خديجه از گفتگوي ابوطالب ومحمد صل الله عليه وسلم بطريقي آگاه شد، او محمد صل الله عليه وسلم را مي شناخت كه صداقت وامانت وي درمكه زبانزده خاص و عام است ومردم اورا صادق وامين مي خوانند.خديجه گفت: نمي دانسته ام كه او چنين چيزي مي خواهد*
سپس كسي را دنبال محمد صل الله عليه وسلم فرستاد وگفت: به محمد بگو: از آن جا كه تو فردي هستي راستگو و امانتدار، كاروان تجاري مرا به شام ببر ومن دو برابر ديگران به تو مزد خواهم داد.
*پيامبر صل الله عليه وسلم بعد ازشنيدن پيام خديجه نزد عمويش ابوطالب برگشت و آنچه از خديجه شنيده بود برايش تعريف نمود، ابوطالب گفت: برادرزاده ام! اين روزي را خداوند به تو حواله نموده است*
كاروان خديجه آماده شد وپيامبرصل الله عليه وسلم وميسره غلام خديجه به سوي شام حركت كردند، عموهاي پيامبر صل الله عليه وسلم حمزه وابوطالب كاروانهاي ديگر را سفارش كردند كه مواظب برادرزاده شان باشند، كاروان به راه خود ادامه داد تا اينكه به منطقه شام به شهر بصري رسيد،
*محمد وميسره در بازار بصري نزديك عبادتگاه راهبي بنام ((نسطورا)) زير درختي اقامت گزيدند، راهب كه ميسره را از قبل مي شناخت نزد ميسره آمد و گفت: مردي كه درسايه آن درخت نشسته چه كسي هست؟*
ميسره گفت: او قريشي واز اهل حرم است، راهب به او گفت: آن مردي كه زير درخت نشسته پيامبر است، سپس از ميسره پرسيد: آيا چشمهايش كمي قرمز هستند؟ ميسره گفت: بله، راهب گفت: او آخرين پيامبر است.
*ميسره علاوه بر امانتداري، حسن رفاقت وفايده زياد در تجارت چيزهاي ديگري نيز در اين سفر مشاهده نمود، او مي ديد كه هنگام ظهر كه هوا به شدت گرم مي شد دو فرشته پيامبر را كه سوار بر شتر بود سايه مي كردند تا ازگرماي آفتاب در امان بماند*
*ميسره وپيامبرصل الله عليه وسلم از شام به سوي مكه بازگشتند قلب ميسره از محبت پيامبر صل الله عليه وسلم مالامال بود. ميسره به اندازه اي پيامبر صل الله عليه وسلم را دوست مي داشت كه گويا برده پيامبر است*
چون آنها به مكه رسيدند ديدند كه خديجه در هنگام ظهر بيرون از خانه همراه چند زن كه نفيسه دختر منبه هم در ميان آنها به چشم مي خورد منتظر پيامبر صل الله عليه وسلم وميسره بودند، پيامبر صل الله عليه وسلم نزد خديجه آمد واو را از فايده وسودي كه در اين تجارت عايد شده بود خبر كرد، خديجه خوشحال شد ومزد پيامبرصل الله عليه وسلم را دو چندان پرداخت نمود.
*نفيسه دختر منبه مي گويد كه خديجه بعداز بازگشت پيامبر صل الله عليه وسلم مرا نزد او فرستاد تا از او خبرگيري نمايم، ومن نزد پيامبر صل الله عليه وسلم رفتم، و به او گفتم كه محمد چرا ازدواج نميكني؟ او گفت: چيزي در دست ندارم كه ازدواج نمايم*
نفيسه به او گفت: اگر زني كه در ثروت وزيبايي وشرافت مشهور وهم طراز تو باشد وخودش بخواهد با تو ازدواج كند آيا مي پذيري؟
*پيامبر صل الله عليه وسلم گفت: او چه كسي است؟ نفيسه گفت: خديجه، پيامبر صلي الله عليه وسلم فرمود: خوب، من چگونه مي توانم اين كار را بكنم؟نفيسه گفت: خودم اين كار را انجام ميدهم*
نفيسه دختر منبه نزد خديجه آمد واو را خبر كرد، خديجه كسي را نزد پيامبر صلي الله عليه وسلم فرستاد تا در موعد مقرر حضور بهم رساند. ونيز خديجه كسي را نزد عمويش عمروبن اسد فرستاد تا بيايد واو را به عقد محمد در بياورد وبرادر خديجه عروه بن خويلد در كنارش بود.
*روز ازدواج تعيين گرديد و در همان روز محمد وعموهايش و تعدادي از بني هاشم وعموي خديجه وبرادرش وتعدادي از خويشاوندان او،در خانه خديجه جمع شدند وابوطالب عموي پيامبر صل الله عليه وسلم سخن را آغاز نمود وگفت: سپاس خداوندي را كه ما را پرده دار و پاسبان وخادم خانه اش (كعبه) گردانيده است*
برادرزاده ام از هر فردي كه با او مقايسه شود شريف تر و عاقل تر وبهتر است، گرچه ثروت ومالش اندك است.
*اما بايد دانست كه مال سايه اي است كه از بين مي رود وچيزي است كه همواره درمعرض دگرگوني ونابودي قرار دارد.سپس ابوطالب گفت: محمد علاقه مند است با خديجه ازدواج كند وخديجه نيز علاقه دارد با او ازدواج كند، سپس مقدار مهريه را اعلام كرد*
در اين هنگام عموي خديجه عمروبن اسد بلند شد وخوبي محمد را بيان نمود واعلام كردكه خديجه را با 20 شتربه عقد محمد درمي آورم، سپس شترهايي در خانه خديجه سربريدند وبه مردم غذا داده شد و از آنها پذيرايي به عمل آمد، وبعد بانوي بزرگ قريش با امين قريش زندگي زناشويي را آغاز نمودند.
*محمد صل الله عليه وسلم كه كودكي خود را با يتيمي سپري كرده بودوخواهر وبرادري نيز نداشت محبت خديجه همسر مهربان او همه اين كمبودها را در زندگي وي رفع كرد، خديجه غلامش زيد بن حارثه را به پيامبر صل الله عليه وسلم هديه كرد وپيامبر صل الله عليه وسلم او را آزاد نمود و به فرزندي خود قبول كرد*
بعد از مدتي اولين فرزند پيامبر صل الله عليه وسلم، زينب به دنيا آمد، بعد از او قاسم وام كلثوم ورقيه به ترتيب پا به دنيا گذاشتند و آخرين فرزند خديجه فاطمه زهرا (رضي الله عنها) بود واين چنين خديجه مادر چهار فرزند پيامبر صل الله عليه وسلم مي باشد.
🔻عملكرد خديجه با دعوت ورسالت🔻
*پانزده سال از ازدواج خديجه ومحمد صل الله عليه وسلم گذشت و در اين دوران خديجه در همه امور زندگي به شوهرش كمك نمود پيامبر صل الله عليه وسلم اوقات طولاني را به گوشه نشيني وعبادت درغار حرا مي گذراند وچون ازآنجا به خانه برميگشت خديجه با مهرباني وعشق وعلاقه او را به آغوش مي گرفت*
در يكي از روزها برخلاف عادت، محمد صل الله عليه وسلم در وقت هميشگي به خانه نيامد و بر اثر تاخير ايشان اضطراب وپريشاني تمام وجود خديجه را فرا گرفته بود، ناگهان محمد صل الله عليه وسلم در حالي كه بدنش مي لرزيد وعرق مي ريخت وارد خانه شد وگفت: مرا بپوشانيد، مرا بپوشانيد.
*خديجه شتابان او را با چادري پوشاند، محمد صل الله عليه وسلم داستان آمدن فرشته در غار حرا را تعريف كرد، خديجه بلافاصله نزد ورقه بن نوفل رفته واو را از ماجرا آگاه كرد، ورقه او را خبر كرد كه محمد صل الله عليه وسلم به پيامبري مبعوث شده است*
خديجه نزد محمد صل الله عليه وسلم آمده و به او گفت: خوشحال باش اي پسر عمويم، وپايداري كن، سوگند به ذاتي كه جان خديجه در دست اوست اميدوارم كه تو پيامبر اين امت باشي.
*خديجه مسلمان شد وستم قريش ومبارزه آنها با دعوت پيامبر صل الله عليه وسلم آغاز گرديد وخديجه شاهد ستم هايي بود كه قريش بر پيامبر صل الله عليه وسلم روا مي داشتند، او ستم ام جميل وشوهرش ابولهب را كه بر پيامبر مي كردند مي ديد ومشاهده مي كرد كه چگونه پيامبر صل الله عليه وسلم و دعوتش را به باد مسخره مي گيرند، اما خديجه در برابر همه اين مشكلات صبر را پيشه كرد ومقاومت نمود*
رقيه دختر پيامبر صل الله عليه وسلم وخديجه به عقد ازدواج عثمان بن عفان در آمد، بعد از درگذشت رقيه، دختر ديگر پيامبر صل الله عليه وسلم به نام ام كلثوم به عقد عثمان در آمد، دختر ديگر پيامبر، زينب با پسر خاله اش ابوالعاص بن الربيع كه مادرش هاله بنت خويلد بود ازدواج نمود و فاطمه زهرا نيز به عقد علي مرتضي رضي الله عنه در آمد.
*قريش بر اثر دشمني با دعوت محمد صل الله عليه وسلم با بني هاشم قطع رابطه نموده و آنها را به دره ها وكوههاي اطراف مكه بيرون راندند و هرگونه داد وستد با آنها را ممنوع اعلام كردند خديجه با جان ومالش همراه پيامبر صل الله عليه وسلم راهي دره هاي اطراف مكه شد وتمام دارايي خود را در راه خدا خرج نمود وتحريم قريش سه سال ادامه پيدا كرد كه سالهاي بسيار سختي در زندگي پيامبر وخديجه وديگر بني هاشم بود*
كوچ در ميان دره ها مشكل بود بنابراين سلامتي خديجه در خطر قرارگرفت، اما بعد از مدتي كه تحريم لغو شد با قلبي سرشار از ايمان وتقوا به خانه اش برگشت. خديجه بعد از لغو شدن تحريم پژمرده و ضعيف شد پيامبر صل الله عليه وسلم از اينكه خديجه بيمار بود پريشان گرديد، اما از آن جا كه به تقدير وقضاي الهي ايمان داشت آرام گرفت.
*در يكي از روزها، خديجه به نداي پروردگار لبيك گفت و درسن 65 سالگي جان به جان آفرين تسليم نمود، رسول اكرم صل الله عليه وسلم پيشاپيش او را مژده بهشت داده بود.زيرا خداوند، پيامبر صل الله عليه وسلم را گفته بود كه بشر خديجة ببيت في الجنة من قصب، لا صخب فيه ولا نصب*
و خديجه در دامنه كوهي در قسمت بالاي مكه بنام ((جبل الحجون)) درمقبره خانواده خود به خاك سپرده شد ورسول اكرم صل الله عليه وسلم او را با دستهاي خود در قبر گذاشت.
📌*خداوند ام المؤمنين را رحمت كند واز او راضي باشد*
🍃[1] بخاري مناقب الأنصار در فضائل الصحابة به شماره 2432 و 2433 اين حديث را روايت نموده است.🍃
🍃[2] سير أعلام النبلاء ج 2 ص 109 و به بعد. 🍃
🍃[3] سير أعلام النبلاء ج 2 ص 110.🍃
------↡°•نشر صــღـــدقه جاریه•°↡------
♥️الَّلهُمَّ صَلِّ علَےَ مُحَمَّـدٍ وعلَےَ آلِ مُحَمَّـــدٍ♥️
"⚘﷽⚘"
#چهل_حدیث ✨
❤️حدیث بیست و ششم
🌸 حضرت رسول الله ﷺ می فرمایند:
(۲۶) وَاللهُ فِي عَوْنِ الْعَبْدِ مَا كَانَ الْعَبْدُ فِي عَوْنِ أَخِيهِ.
ترجمه: هر مدت زمانی که یک بنده در كمك برادر مسلمانش مشغول باشد، خدای متعال در كمك او خواهد بود.
(مسلم: حدیث ۲۶۶۹)
------↡°•نشر صــღـــدقه جاریه•°↡------
♥️الَّلهُمَّ صَلِّ علَےَ مُحَمَّـدٍ وعلَےَ آلِ مُحَمَّـــدٍ♥️
#یادآوری تهجد❣
اگر چیزی را خیلی میخواهی،برای آن تهجد بخوان تسلیم نشو بدان که تو از کسی در خواست میکنی که غیر ممکنات را به ممکن تبدیل میکند.
نام و نسب:
نام ایشان خدیجه، کنیتش ام هند، لقبش طاهره و سلسله نسبش چنین است.
خديجة بنت خویلد بن اسد بن عبدالعزی بن قصی. در اینجا خاندان حضرت خدیجه رضی الله عنها با خاندان رسول الله صلی الله علیه وسلم با هم ملحق می شوند. اسم مادرش فاطمه بنت زایده و از اولاد عامر، فرزند لوی بن غالب بود.
پدر حضرت خدیجه رضی الله عنها ، رئیس قبیله و شخصیت بسیار محترمی بود. در مکه مکرمه سکونت گزید. با عبدالدار ابن قصی، ابن عم خود هم پیمان شد و در مکه با فاطمه بنت زایده ازدواج کرد و ۱۵ سال قبل از عام الفيل، حضرت خدیجه رضی الله عنها متولد شدند.
نکاح:
زمانی که حضرت خدیجه رضی الله عنها به درک و فهم رسید، به دلیل اخلاق پاکیزه ای که داشت به طاهره معروف شد. با توجه به خصلت های پسندیده ای که در ایشان بود، پدرش، ورقه بن نوفل را که برادرزاده اش و از دانشمندان و علماء تورات بود، برای ازدواج با وی در نظر گرفته بود اما بنابر دلایلی این ازدواج صورت نگرفت و تقدیر الهی چنین بود که حضرت خدیجه رضی الله عنها با شخصی به نام ابوهاله بن نباش شمیمی ازدواج کند. در همین ایام حرب الفجار شروع شد و پدر حضرت خدیجه رضی الله عنها در جنگ شرکت کرد و کشته شد.
تجارت:
خدیجه، بعد از درگذشت پدر و شوهرش با مشکلات عدیده ای مواجه شدند. تنها وسیله امرار معاش تجارت بود اما کسی که امور تجارت را ادراه کند، نبود. حضرت خدیجه رضی الله عنها ناچار بود از خویشاوندانش در برابر مزد و معاوضه در امر بازرگانی و تجارت استفاده کند. در یکی از روزها که قرار بود بازرگانان مکه به شام سفر کنند، ابوطالب خطاب به حضرت محمد صلی الله علیه وسلم گفت: اموال تجاری، حضرت خدیجه رضی الله عنها به شام برده می شود، بهتر است شما با ایشان ملاقات نموده و تصدی امور بازرگانی ایشان را به عهده بگیرید زیرا من سرمایه کافی ندارم و گرنه برایت فراهم می کردم.
رسول الله صلی الله علیه وسلم به عنوان امانت دار در مکه معروف بودند و حسن اخلاق، صداقت و دیانت ایشان زبانزد عام و خاص بود.
حضرت خدیجه رضی الله عنها وقتی از این تصمیم ابوطالب باخبر شد، بلافاصله برای حضرت محمد صلی الله عليه وسلم قاصد فرستاد و گفت: برای سفر به شام خود را آماده کرده تصدی امور تجارت را به عهده بگیر.
مزدی که به دیگران می دادم دو برابر آن را به شما میدهم.
رسول الله صلی الله علیه وسلم ضمن موافقت با پیشنهاد حضرت خدیجه رضی الله عنها و ابوطالب همراه با میسره، غلام خدیجه به منظور تجارت از مکه به مقصد سوریه و بصره روانه شدند. سود حاصل از این سفر چند برابر سودی بود که در مسافرت های قبلی بدست آمده بود.
ازدواج حضرت خدیجه با رسول الله :
قاطبۀ مردم قریش فریفته مال و ثروت و اخلاق کریمانه حضرت خدیجه رضی الله عنها بودند و هر کس متقاضی ازدواج با ایشان بود اما دست قضا و قدر الهی شخصیت دیگری را در نظر گرفته بود.
رسول الله صل الله علیه وسلم وقتی از سفر شام به مکه برگشتند، حضرت خدیجه رضی الله عنها به وسیله خانمی از زنان قریش به نام نفیسه دختر منیه پیغام نکاح خود را فرستادند و رسول الله صلی الله علیه وسلم پذیرفتند و تاریخ ازدواج مورد توافق طرفین قرار گرفت.
پدر حضرت خدیجه رضی الله عنها در گذشته بود اما عمویش، عروہ بن اسد هنوز زنده و در قید حیات بود.
در جامعه آن روز عرب، زنان آزاد بودند که درباره ازدواج خود گفتگو نموده و تصمیم بگیرند. حضرت خدیجه رضی الله عنها با وجود زنده بودن عمویش شخصا وارد عمل شده تمام مراحل معامله را طی کردند. برابر تاریخ از پیش تعیین شده، ابوطالب و تمام سران خاندان از جمله حمزه رضی الله عنه به خانه حضرت خدیجه رضی الله عنها با تشریف بردند.
چند تن از سران خاندان حضرت خدیجه رضی الله عنها نیز در جمع حضور داشتند. ابوطالب صيغه نکاح را اجراء کرد و بر حسب مشوره عمرو بن اسد (۵۰۰) پانصد درهم سکه طلا مهریه مقدر گردید و خدیجه طاهره شرف همسری رسول الله صلی الله علیه وسلم را حاصل نموده و به مرتبه والای ام المومنین نایل شدند.
سن مبارک رسول الله صل الله علیه وسلم ۲۰ سال بود و حضرت خدیجه رضی الله عنها ۴۰ سال داشتند. ازدواج رسول الله با حضرت خدیجه رضی الله عنها ۱۰ سال قبل از بعثت رسول الله صل الله علیه وسلم صورت گرفت.
اسلام:
۱۵ سال بعد از ازدواج، درست زمانی که رسول الله صلی الله عليه وسلم مبعوث شدند و در راستای انجام رسالت، دعوت و تبلیغ را آغاز نمودند، نخست حضرت خدیجه رضی الله عنها را به اسلام دعوت کردند.
حضرت خدیجه رضی الله عنها قبل از شنیدن این دعوت بر صداقت و حقانیت حضرت محمد صلی الله علیه وسلم ایمان داشتند. این جریان در باب بدء الوحی در صحیح بخاری بطور مبسوط و مفصل آمده است.
از حضرت عایشه رضی الله عنها روایت است که می گوید:
آغاز وحی بر رسول اکرم صل الله علیه وسلم به صورت رؤیای صادقانه و خواب های راستین بود. آنچه را که رسول الله صلی الله علیه وسلم در خواب میدید مانند روشنی صبح تحقق پیدا می کرد. بعد رسول الله صلی الله علیه وسلم گوشه نشینی و عزلت را اختیار کردند. برای این هدف اندکی از زاد و خوردنی ها را با خود حمل کرده به غار حرا تشریف می بردند و در آنجا به عبادت و راز و نیاز پرداختند. وقتی زاد و توشه تمام می شد، به خانه حضرت خدیجه رضی الله عنها می آمد و دوباره به غار حراء بر می گشت و مشغول مراقبه و مناجات می شد
تا اینکه روزی جبرئیل عالی آمد و گفت:
“بخوان”
رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:
“من سواد خواندن ندارم”
جبرئیل، با فشار، رسول الله صلی الله علیه وسلم را در بغل گرفتند و بعد رها کردند و گفتند: “بخوان” رسول الله صلی الله علیه وسلم همان پاسخ اول را تکرار کردند، این کلمه میان جبرئیل رسول الله صلی الله علیه وسلم سه بار تکرار گردید.
دفعه سوم جبرئیل گفت: بخوان به نام خدایی که کائنات را خلق فرمودند، خدایی که انسان را از تکه گوشتی آفرید، بخوان پروردگار تو نیک و مهربان است.
رسول الله صلی الله علیه وسلم به خانه تشریف بردند در حالی که قلبش مملو از جلال حضرت حق بود. خطاب به حضرت خدیجه رضی الله عنها فرمودند: «پتو بر من بینداز! پتو روی من بینداز!
حاضرین روی رسول الله صلی الله علیه وسلم پتو انداختند. رعب و وحشتی که طاری بود کم شد. بعد از آن رسول الله صلی الله علیه وسلم تمام جریان را برای حضرت خدیجه رضی الله عنها بیان کردند و گفتند: «احساس وحشت می کنم» حضرت خدیجه رضی الله عنها فرمودند: «جای نگرانی نیست» خداوند تو را ضایع نخواهد کرد، زیرا که شما صله رحم می کنید، بینوایان را یاری می کنید، مهمان نواز هستید و از حق حمایت می کنید.
آنگاه حضرت خدیجه رضی الله عنها، رسول الله صلی الله علیه وسلم را نزد پسر عمویش، ورقة بن نوفل بردند. ورقة بن نوفل مسیحی بود، زبان عبرانی را می دانست و انجیل را به زبان عبرانی مینوشت، اما مسن و نابینا بود.
خدیجه رضی الله عنها خطاب به ورقه گفت: «از برادرزاده ات محمد بن عبدالله گوش کن، ببین چه می گوید؟ ورقه گفت: ماجرا چیست؟ چه دیدی؟
رسول الله صلی الله علیه وسلم كل قضيه را برای ورقه تعریف کردند.
ورقه گفت: این همان فرشته ای بوده که بر موسی نازل می شد و برای تمام انبیاء پیام خدا را می آورد. کاش من، آن زمانی که قوم تو، تو را از شهر بیرون خواهد کرد، زنده می بودم و توان لازم برای دفاع از شما را می داشتم.
رسول الله صلی الله عليه وسلم فرمودند: «مگر مردم، مرا از مکه بیرون خواهند کرد؟»
ورقه گفت: آری، آنچه که بر تو نازل شده، بر هیچ کس نازل نشده مگر اینکه با وی عداوت و دشمنی شده است.
اگر من تا آن زمان زنده ماندم حمایت لازم را از تو خواهم کرد. دیری نگذشت که ورقه فوت کرد و نزول وحی برای مدت کوتاهی منقطع گردید.
تا آن زمان نمازهای پنجگانه فرض نشده بود، رسول الله صلی الله علیه وسلم نمازهای نفلی می خواندند و حضرت خدیجه رضی الله عنها لا يصليان سرا ماشاء الله – یعنی رسول الله صل الله عليه وسلم و حضرت خدیجه رضی الله عنها مدت زمانی به طور پنهانی نماز می خواندند.
عفیف کندی، برای خرید وارد مکه شد و در خانه حضرت عباس به منزل گرفت. صبح نگاهی به اطراف کعبه کرد. دید که شخصی آمد و رو به قبله کرد و پسری در سمت راست آن شخص ایستاد و زنی پشت سر آن اقتداء کرد بعد از خواندن نماز برگشتند، عفیف خطاب به حضرت عباس گفت: مثل اینکه جریان بسیار مهمی در شرف وقوع است. حضرت عباس در جواب گفت: آری و بعد خطاب به عفیف کندی، گفت: میدانی این شخص کیست؟ او برادرزاده من، محمد است، و این دومی برادرزاده من على، و این سومی همسر محمد صل الله علیه وسلم ، حضرت خديجه هستند. برادر زاده من معتقد است که مذهب او همان مذهب پسندیده پروردگار است و او هر آنچه را که انجام می دهد، طبق دستور پروردگار انجام می دهد و تا جائی که من میدانم، در دنیا تنها همین ۳ نفر هوادار این طرز فکر هستند.
اگرچه این روایت از دیدگاه عقلی ضعیف است اما هیچگونه دلیلی بر ضعف بودن آن وجود ندارد. علاوه بر این از نظر درایت هیچ نقصی در آن دیده نمی شود از نظر روایت، ابن سعد محدث معروف چند طریق برای اثبات آن نقل کرده است. بغوی، ابویعلی، و نسائی در کتب خود آن را نقل کرده اند. حاکم، ابن خیثمه، ابن منده و صاحب غيلانيات آن را پسند فرمودند و مهمتر از همه این است که امام بخاری در تاریخ خود آن را درج نموده و صحت آن را مورد تائید قرار داده است.
حضرت خدیجه رضی الله عنها نه تنها اینکه رسالت رسول الله صلی الله علیه وسلم را مورد تائید قرار داد بلکه در روزهای نخستین دعوت اسلامی به عنوان معاون در کنار و دوشادوش رسول الله صلی الله علیه وسلم برای اسلام خدمت کرد.
کفار مکه با وجود نفوذ و قدرت خود، تا چند سال از آزار و آسیب رساندن رسول الله صلی الله علیه وسلم دچار واهمه بودند، و به حق این واهمه کفار بخاطر حمایت های حضرت خدیجه رضی الله عنها از ایشان بوده است.
قبلا بیان گردید که در آغاز نبوت، زمانی که رسول الله صل یالله علیه وسلم فرمودند: «من تا حدی دچار وحشت هستم» حضرت خدیجه رضی الله عنها خطاب رسول الله صلی الله علیه وسلم گفت: «جای نگرانی نیست، خداوند شما را تنها نخواهد گذاشت». در راستای دعوت و تبلیغ اسلام، زمانی که کفار و مشرکین از طرق متعدد، می خواستند رسول الله صلی الله علیه وسلم را مورد اذیت و آزار قرار دهند، تنها موجب دلگرمی ایشان حضرت خدیجه رضی الله عنها بودند، در استيعاب در این باره چنین آمده است:
یعنی: آنچه را تکذیب و مخالفت مشرکین که موجب صدمه برای رسول الله صلی الله عليه وسلم بود، با دیدار حضرت خدیجه رضی الله عنها آثار آن کاسته می شد زیرا حضرت خدیجه رضی الله عنها ضمن تائید سخنان رسول الله صل الله علیه وسلم سعی می کرد مخالفت دشمنان را کم ارزش جلوه دهد.
در سال هفتم بعث زمانی که قریش برای از بین بردن و نابود کردن اسلام تصمیم گرفت، قرار بر این شد که رسول الله صل الله علیه وسلم و تمام خاندان او را در درهای محاصره کنند. ابوطالب ناچار شد که تمام خاندان بنی هاشم را در شعب ابی طالب اسكان دهد، حضرت خدیجه رضی الله عنها در این تحریم و بایکوت، رسول الله صل الله علیه وسلم ” را همراهی کردند. در سیرت ابن هشام چنین آمده است:
وهي عند رسول الله صل الله علیه وسلم ومعه في الشعب.
یعنی: حضرت خدیجه رضی الله عنها در دوران محاصره شعب ابی طالب، رسول الله صل الله علیه وسلم را همراهی می کرد.
بنی هاشم سه سال را در حال محاصره سپری کرد. دوران محاصره از نظر اقتصادی چنان سخت و مشکل بود که محاصره شدگان با خوردن برگ درختان روزها را شب می کردند. اما در عین حال بخاطر حمایت های حضرت خدیجه رضی الله عنها از رسول الله صل الله علیه وسلم و هوادارانش بعضی وقتها مواد خوراکی به آنان می رسید.
حکیم بن حزام که برادرزاده حضرت خدیجه رضی الله عنها بود، روزی تعدادی گندم توسط غلام خود برای حضرت خدیجه رضی الله عنها فرستاد. ابوجهل در مسیر راه غلام را دید و می خواست از رسیدن مواد خوراکی به حضرت خدیجه رضی الله عنها جلوگیری کند، اتفاقا در همان لحظه ابوالبختری از آنجا می گذشت. او اگر چه کافر بود اما بحال محاصره شدگان ترحم کرد و خطاب به ابوجهل گفت: کسی می خواهد به عمه اش چیزی بدهد تو جلوی آن را می گیری؟
درگذشت حضرت خديجه :
حضرت خدیجه رضی الله عنها بعد از ازدواج با رسول الله صل الله علیه وسلم ۲۰ سال زنده ماندند و در تاریخ یازدهم رمضان سال دهم بعثت، یعنی ۳ سال قبل از هجرت دار فانی را وداع گفتند. در سال وفات عمر مبارک ایشان ۶۴ سال و شش ماه بود. از آن جهت نماز جنازه تا آن تاریخ مشروع نشده بود جنازه ایشان بدون نماز در قبرستان حجون دفن گردید.
رسول الله صل الله علیه وسلم شخصا داخل قبر رفته و بزرگترین عمگسار و مونس و همدم خود را با دست های مبارک خود به خاک سپردند. قبر حضرت خدیجه رضی الله عنها را در گورستان معلی زیارت گاه مسلمانان است.
وفات حضرت خدیجه رضی الله عنها نقطه عطفی در تاریخ اسلام به حساب می آید. آن روزها، روزهای بسیار سخت و سهمگینی برای اسلام بود حتی شخص گرامی رسول الله صل الله علیه وسلم آن سال را (عام الحزن) سال غم و اندوه نام نهادند. زیرا بعد از رحلت ایشان کفار قریش از هیچ کس دیگر احساس ترس نمی کردند و بی باکانه رسول الله صل الله علیه وسلم را مورد آزار و اذیت قرار دادند. در همین روزها بود که رسول اکرم صل الله علیه وسلم از اهالی مکه مایوس شده و به طایف تشریف بردند.
فرزندان حضرت خديجه :
حضرت خدیجه رضی الله عنها فرزندان متعددی داشتند. از ابوهاله، شوهر اول، صاحب دو فرزند، به نامهای هاله و هند بودند. از شوهر دوم، یعنی عتیق صاحب یک دختر بودند. که نام او نیز هند بود. از رسول الله صل الله علیه وسلم شش فرزند، دو پسر و چهار دختر داشتند که اسامی شان به شرح زیر می باشد.
١- حضرت قاسم: قاسم بزرگترین فرزند رسول الله صل الله علیه وسلم بود.
رسول الله صل الله علیه وسلم به نام او کنیت خود را ابوالقاسم قرار داده بودند. قاسم در زمان کودکی در مکه مکرمه رحلت کردند. هنگام وفات تازه راه رفتن را شروع کرده بودند.
۲- حضرت زینب رضی الله عنها: بزرگترین دختر رسول الله صل الله علیه وسلم بودند.
٣- حضرت عبدالله رضی الله عنه: عمرش بسیار کم بود و از آن جهت که بعد از بعثت متولد شدند به طيب و طاهر ملقب گردیدند.
۴- حضرت رقیه؛
۵ ۔ حضرت ام کلثوم؛
۶- حضرت فاطمه زهراء: حضرت خدیجه رضی الله عنها فرزندان خود را بسیار دوست می داشتند و از آنجهت که توان مالی لازم را داشتند، سلمه، کنیز عقبه را برای پرورش و نگاهداری فرزندان خود استخدام کرده بودند.
او فرزندان حضرت خدیجه رضی الله عنها را شیر و طعام می داد. از میان ازواج مطهرات، حضرت خدیجه رضی الله عنها حامل خصوصیات ویژه ای بودند که دیگران این خصوصیات را نداشتند.
او نخستین همسر رسول الله صلی الله علیه وسلم بود. هنگام ازدواج با رسول الله صلی الله علیه وسلم چهل سال داشت اما رسول الله صل الله علیه وسلم در حیات مبارک او ازدواج نکردند. غیر از ابراهیم تمام فرزندان رسول الله صلی الله علیه وسلم از بطن ایشان بودند.
فضائل و مناقب حضرت خديجه :
فضیلت و منقبت ام المؤمنین حضرت خدیجه طاهره رضی الله عنها از این مساله روشن و هویدا است که زمانی که رسول اکرم صل الله علیه وسلم می خواستند وظیفه رسالت و نبوت را انجام دهند، در فضای این عالم پهن و گسترده هیچ گونه صدایی در تأیید ایشان بلند نشد.
کوه حراء وادی عرفات، جبل فاران حتى تمام جزيرة العرب، در برابر ندای توحید یک پیکر مجسم شده بود و در این خاموشی فراگیر و گسترده تنها یک صدا بود که در فضای مکه طنین انداز بود، یعنی صدای کفر ستیز حضرت خديجه.
این ندای ملکوتی از قلب منور حضرت خدیجه رضی الله عنها بلند شده و آن ظلمتكدۂ کفر و ضلالت به دومین تجلی گاه انوار حضرت حق تبدیل شده بود.
حضرت خدیجه رضی الله عنها بانوی بزرگواری است که قبل از نبوت بت پرستی را رها کرده بود.
در مسند امام احمد آمده است که رسول الله صل الله علیه وسلم خطاب به حضرت خدیجه رضی الله عنها فرمودند: «سوگند به الله که من هرگز لات و عزی را پرستش نخواهم کرد» حضرت خدیجه رضی الله عنه گفتند: از لات و عزی بگذریم» یعنی از آنها یادی نشود.
زمانی که رسول الله صل الله علیه وسلم ندای توحید را سر دادند، نخستین کسی که به ندای ایشان پاسخ مثبت داد حضرت خدیجه رضی الله عنها بود.
نفعی که از جانب حضرت خدیجه رضی الله عنها به شخص رسول الله صل الله علیه وسلم و اسلام رسید در اوراق تاریخ و کتب سیرت به ثبت رسیده است.
در سیرت ابن هشام آمده است:
“و كانت له وزير صدق على الاسلام”
یعنی، حضرت خدیجه رضی الله عنها در امور دین و شریعت مشاور راستین رسول الله صل الله علیه وسلم بودند.
حضرت خدیجه رضی الله عنها اما با وجود تموَل و ثروتش، خدماتی را که شخصا برای رسول الله صل الله علیه وسلم به عهده گرفته بودند، نمایانگر محبت فوق العاده ایشان با حضرت رسول بود. در صحیح بخاری آمده است: روزی حضرت جبرئیل خطاب به رسول الله صل الله علیه وسلم گفت: خدیجه طعامی را در ظرف گذاشته برای شما دارند می آورند، سلام الله و مرا به ایشان ابلاغ دارید.
رسول اکرم صل الله علیه وسلم با زید بن حارثه فوق العاده محبت می کردند. زید بن حارثه در مکه به عنوان غلام زندگی می کرد. حضرت خدیجه رضی الله عنها او را آزاد کردند اما او بجای اینکه مخدوم دیگران باشد خدمت کردن به رسول الله صل الله علیه وسلم ” را ترجیح داد.
رسول الله صل الله علیه وسلم نیز با حضرت خدیجه رضی الله عنها محبت و علاقه فراوان داشتند، در طول حیات و زندگی با حضرت خدیجه، ازدواج مجدد نکردند. بعد از رحلت حضرت خدیجه رضی الله عنها سنت رسول اکرم که بر این بوده است که هر گاه گوسفندی در خانه ذبح میشد، پس از جستجو درباره دوست داران حضرت خدیجه رضی الله عنها ، سهم آنان را می فرستاد.
حضرت عایشه رضی الله عنها می گوید: اگر چه من حضرت خدیجه رضی الله عنها را ندیده بودم اما همواره برای او غبطه می خوردم و این غطبه برای هیچ کدام از ازواج در من ایجاد نشده بود و دلیلش نیز این بود که رسول اکرم صل الله علیه وسلم به کثرت از ایشان یاد می کردند.
حضرت عایشه رضی الله عنها می گوید: روزی رسول الله صل الله علیه وسلم را درباره خدیجه آزرده خاطر کردم اما رسول الله صل الله عليه وسلم فرمودند: خداوند محبت او را در دل من جای داده است.»
بعد از رحلت حضرت خدیجه رضی الله عنها ، خواهرش “هاله” روزی به دیدار رسول الله صل الله علیه وسلم رفت و بر حسب قانوان استیذان (کسب اجازه) اجازه ورود خواست. صدای او مشابه با صدای خواهرش حضرت خدیجه رضی الله عنها بود. صدای هاله وقتی به گوش رسول الله صل الله علیه وسلم رسید، یاد حضرت خدیجه رضی الله عنها برایش تداعی می شد.
جواب فرمودند: «هرگز این طور نیست که شما فکر می کنید. زمانی که مردم کافر بودند، او مسلمان بود. زمانی که من حامی نداشتم او مرا حمایت کرد. علاوه بر این فرزندان من از بطن او هستند.» .
روایات زیادی درباره فضیلت حضرت خدیجه رضی الله عنها وارد شده است. در صحیح بخاری و مسلم آمده است: «خیر نیاء الدنيا مريم بنت عمران و خير نساء الدنيا خديجة بنت خويلد»
بهترین بانوان دنیا مریم بنت عمران و خديجة بنت خولید هستند.
روزی جبرئیل نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم نشسته بود که حضرت خديجه آمدند.
حضرت جبرئیل خطاب به رسول الله صلی الله عليه وسلم فرمودند:
«بشرها ببيت في الجنة من قصب لا صخب فيه و لا نصب»
یعنی: او را به خانه در بهشت که از جواهر ساخته شده است و هیچ گونه سر و صدا و زحمتی در آن نیست، نوید بده.
منبع : کتاب بانوان نمونه عصر پیامبر صلی الله علیه وسلم و صحابه رضی الله عتهم
مولفان: مولانا سعید انصاری ندوی-مولانا عبدالسلام ندوی
مترجم: مولوی نذیر احمد سلامی
حضرت قاسم بن محمد بن ابیبکر صدیق رضیاللهعنه از تابعین بزرگ و فقهای سبعه بوده، کنیه ایشان ابومحمد است و پسرخاله امام زین العابدین رضی الله عنه میباشند
مادرشان یکی از دختران یزگرد ساسانی است
در عهد حضرت عمر رضیاللهعنه سه دختر از یزگرد پادشاه ایران بعنوان غنیمت نصیب مسلمانان گشت که قیمتشان خیلی زیاد بود.
هر سه را حضرت علی رضیاللهعنه خریدند.
یکی از آنان را به فرزند خویش حضرت حسین رضیاللهعنه دادند که بر اثر این پیوند حضرت زین العابدین رضیاللهعنه متولد گشت.
دومی را به حضرت عبدالله بن عمر رضیاللهعنه دادند که در نتیجه حضرت سالم رضیاللهعنه متولد شد.
و سومی را به حضرت محمد بن ابیبکر دادند که حضرت قاسم رضیاللهعنه حاصل این ازدواج گردید.
حضرات زین العابدین و سالم و قاسم رضیاللهعنهما پسر خاله های همدیگر میشدند.
حضرت قاسم رضیاللهعنه پس از شهادت پدر گرامیشان در دامان عمه خویش حضرت عایشه صديقه رضیاللهعنها پرورش یافتند و انتساب علم باطن ایشان به حضرت سلمان فارسی رضیاللهعنه میباشد.
حضرت قاسم رضیاللهعنه که از کبار تابعین و فقهای سبعه میباشند، امام، عالم، فقیه، پرهیزگار و راوی احادیث بسیاری هستند در روایت حدیث همین بس که زانوی تلمذ نزد ام المؤمنين عایشه صديقه رضیاللهعنها زده اند.
یحیی بن سعید انصاری رحمه الله میفرماید: در مدینه منوره کسی را با فضیلت تر از حضرت قاسم (در زمانه خودشان) ندیدم.
امام بخاری رحمه الله میفرمایند: ایشان افضل اهل زمانه بودند
و حضرت عمر بن عبدالعزيز رحمه الله میفرمایند: اگر امر خلافت در اختیار من میبود آنرا به حضرت قاسم رضیاللهعنه می سپردم.
ایشان در سن هفتاد یا هفتاد و دو سالگی دار فانی را وداع گفتند و در منطقه ای بنام مقام قدید و بنابر قولی در مُشَلَّل (پنج کیلومتری مقام قدید) دفن گردیدند.
سال وفاتشان بنا بر قول ابن سعد (در طبقات) ۱۰۸ هجری و بنابر قول ابن معین و ابن مدینی سال ۱۰۶ هجری میباشد.
منبع: جام شریعت و سندان عشق صفحه ۲۰۶
کتابی در باب: زندگی نامه و نظریات علمی شیخ الاسلام ابن تیمیه علیه الرحمة از تالیفات مولانا شمس الحق فقهی نقشبندی دامت برکاتهم | Download |
طارق جمیل (اردو: طارق جمیل ; زاده 1 اکتبر 1953)، مبلغ تلویزیون اسلامی پاکستان، نویسنده مذهبی، محقق و عضو جماعت تبلیغی است.طارق جمیل، یکی از ۵۰۰ مسلمان تأثیرگذار جهان انتخاب شدهاست. مولانا طارق جميل در شهر فيصل آباد پنجاب پاكستان ، در خانواده اي بسيار متمول ، فرهنگي و دانشگاهي بدنيا آمد ، وي در كودكي بسيار تيزهوش و زيرك بود ، تحصيلات خود را در مدارس دولتي به پايان رسانده وارد دانشگاه شده و در رشته پزشكي مشغول به تحصيل مي شود كه يادر همين دوران با گروهي از جماعت تبليغ ملاقات مي كند كه در پي آن سه روز تشكيل مي شود .
« له ما في السموات و ما في الارض و ما تحت الثري » نظام پادشاهي از آن خداوند است و هيچ احدي نمي تواند نظام خداوندي را عوض كند بلكه قانون خداوند قابل تبديل و تغيير نيست « لن تجد لسنة الله تبديلا و لن تجد لسنة الله تحويلا »
چهره ی شما را مسخ كرده و شما را تبديل به خوك و يا ميمون بكنم، چه كسي است كه به داد شما برسد ؟ پس بنابراين « ففرّوا الي الله » بشتابيد به سوي خدا و از لجاجت و نافرماني دست بكشيد. همه چيز از دست برود امّا الله از دست نرود چرا كه الله اگر دست برود گويا كه همه چيز از دست رفته است از آنان كه خودشان را در راه به دست آوردن الله قربان كردند الگو بگيريد و شما هم براي دست آوردن الله قرباني بدهيد تا او را حاصل كنيد. |
زندگینامه مولانا محمدبهزاد فقهی |