تـــصـــوف و عـــرفـــان

(تــزکــیــه و احــســان)

پوشش و لباس بزرگان و اهل علم در صدر اسلام

جمعه ۱۴۰۴/۰۴/۲۷، 12:52 PM

📜 در صدر اسلام:

در زمان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم و دوران خلفای راشدین، هیچ نوع لباس رسمی یا مخصوصی برای علما یا بزرگان دین وجود نداشت. لباس مردم ساده و مشابه بود. تفاوت‌ها بیشتر بر پایه‌ی تقوا، علم و رفتار بود، نه لباس.

---

🕌 لباس اصحاب پیامبر و علما:

1. لباس عمومی مردم عرب حجاز:

ردا (عبا) و قمیص (پیراهن بلند تا زیر زانو) رایج بود.

عمامه رایج‌ترین پوشش سر بود، چه برای عوام، چه خواص.

2. لباس پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم:

بسیار ساده و گاه وصله‌دار بود.

ایشان گاهی عمامه سیاه، گاهی سفید می‌پوشیدند.

از لباس‌های خارجی (مثل لباده‌ی یمنی) هم استفاده می‌کردند.

3. لباس علما و زهاد:

در همان چارچوب عرف جامعه، لباس ساده‌تر و تمیزتر می‌پوشیدند.

بعضی مثل ابن‌مسعود یا عبدالله بن عمر به شدت ساده‌پوش بودند و از تجمل پرهیز می‌کردند.

---

📖 در عصر تابعین و تبع تابعین:

لباس علما هنوز رسمی نشده بود، ولی وقار و سادگی در آن مشهود بود.

در برخی بلاد (مثلاً خراسان، کوفه یا مصر) به مرور تشخیص علما از لباس ممکن‌تر شد، ولی نه به‌صورت یونیفرم رسمی.

ابوحنیفه (تابعی) لباس‌های تمیز و خوش‌دوخت می‌پوشید ولی ساده، بی‌زرق‌وبرق.

در دوره بنی‌عباس، لباس‌های خاص (مثل لباس قاضی، خطیب، یا قاری) کم‌کم پدید آمد.

---

🎓 پس لباس عالم دینی چه وقت خاص شد؟

در قرون بعد، مثلاً قرن ۴ به بعد، لباس علما شکل خاص‌تری گرفت.

عبا، عمامه، جبّه، و دستار تبدیل به نشانه‌های اهل علم شد.

این تمایز بیشتر برای احترام و تشخیص بود، نه برای برتری‌طلبی.

---

⚖️ در اسلام معیار برتری؟

> پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمودند:

«إِنَّ اللّهَ لاَ يَنْظُرُ إِلَى صُوَرِكُمْ وَأَمْوَالِكُمْ، وَلَكِنْ يَنْظُرُ إِلَى قُلُوبِكُمْ وَأَعْمَالِكُمْ» (مسلم)

یعنی خداوند به لباس و ظاهر و مال نگاه نمی‌کنه، بلکه به دل و عمل آدم‌ها نگاه می‌کنه.

---

🧵 نتیجه نهایی:

در صدر اسلام:

لباس علما ساده و مردمی بود.

هیچ لباس خاص و رسمی‌ای وجود نداشت.

تقوا و علم، عامل تمایز بود، نه ظاهر.

person فرید
chat
•••

تواضع حقیقی

جمعه ۱۴۰۳/۱۰/۲۸، 7:54 AM

پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمودند:

"من تواضع لله رفعه الله"

"هر کس برای خدا تواضع کند خداوند متعال بلندش می کند "

تواضع این نیست که پیش مردم کمر و گردن خم کنی بلکه این کار ذلت است، می تواند سر و گردنت پیش مردم بلند باشد اما دریایی از تواضع در دلت موج زند.

اصولا تواضع حقیقی از شناخت و معرفت خداوند متعال و ذوب شدن در مقابل ذات مقدس وی سرچشمه می گیرد.

هر کس عظمت خدا را بیشتر بشناسد تواضع بیشتری خواهد داشت.

من هیچ نمی دانم، من کم ترینم، من خاک پا هستم و جملاتی از این دست تواضع نيست بلکه تعارفات و بازی با کلمات هستند،و به ریا کاری و تظاهر نزدیک تر است تا تواضع.

تواضع حقیقی سیر سالک را تبدیل به طیر می کند،

و سبب بارش های شدید فیوضات عالم بالا می گردد.

قانون این است که هر چه زمین پست تر باشد، آب بیشتری به سویش سرازیر می گردد و در مورد جلب رحمت الهی نیز این قانون کاملا صدق می کند.

person حسام الدین
chat
•••

عارف روشن ضمیر

سه شنبه ۱۴۰۳/۰۷/۰۳، 6:58 PM

عارف کاملی که به شهود و معرفت کامل دست یافته است، ممکن نیست که دچار ریا و خودبینی شود،

چراکه عارف کامل وجود خویش را از هر خیر و خوبی خالی می بیند و هر چه خیر و خوبی در خود می بیند از جانب خداوند متعال می بیند و می داند.

به طور مثال:

در اتاقی کاملا تاریک نشسته اید، بلند می شوید و کلید را می زنید، ناگهان اتاق روشن می شود شما یقینا می دانید که نوری که اتاق را روشن ساخت، در اثر برق و لامپ است و اتاق از خود نوری ندارد

و اگر کسی بگوید، نور از خود اتاق است شما او را دیوانه می پندارید.

عارفان کامل نيز اینگونه اند که وجود خود را تاریک و معدوم می بینند و هر چه از خیر و خوبی در خود می یابند به یقین می دانند که از جانب خداست،

به همین دليل هیچگاه در مقابل تمجید مردم دستپاچه نمی شوند،و گرفتار عجب و تکبر نمی گردند،

بلکه تواضع ایشان در مقابل خداوند متعال بیشتر می گردد.

امام غزالی رحمه الله می گوید:تا زمانی که شخص به این مرتبه نرسیده از دست عجب و ریا به طور کامل خلاص نمی شود.


سلسله تعلیمات جلسات ذکر نقشبندی
✨ توسط جناب مولانا شمس الحق فقهی نقشبندی حفظه الله و رعاه
✨ مکان: مسجد خضراء ، تایباد
✨ تاریخ: 1403/06/30
✨ موضوع: یک پرسش و پاسخ آن . حقوق همسایه

https://t.me/mulanafeghhi
D
O
W
N
L
O
A
D
Download
person فرید
chat
•••

هیچی و تواضع/مثنوی معنوی

جمعه ۱۴۰۲/۰۸/۱۹، 4:33 AM

گولِ من کُن خویش را و غِرّه شو

آفتابی را رها کُن ذَرّه شو

بر دَرَم ساکن شو و بی‌خانه باش

دَعویِ شمعی مَکُن پروانه باش

📚مثنوی مولانا رومی رحمه الله


شرح:دست از زرنگی بردار، خود را گول و ساده کن.

دست از تلاشهای آزمندانه بردار،

مثل ذره متواضع شو،

ادعای من بودن و هستی مکن.

حصار "من" را رها کن و گدای بی خانهٔ آستان من، یعنی "خدا "، باش،

آنگاه عزت و شکوه را در من ببین، نه در خانهٔ پوشالی و نمایشی "خود".

person فرید
chat
•••

شکر عنایات الهی بنعمات نامتناهی

پنجشنبه ۱۴۰۲/۰۱/۱۷، 11:59 PM

حضرت ایشان فرمودند:


که شکر عنایات الهی بنعمات نامتناهی که در باب من نالائق صادر می‌شوند به‌ چه زبان ادا نمایم که مردمان برای طلب حق جل‌‌ وعلا از بغداد و سمرقند و بخارا و تاشقند درینجا می‌آیند و از نسبت نقشبندیه مجددیه مستفیض می‌شوند موافق استعداد خود هرکسی فیضی می‌گیرد و من چه‌ام اینهمه عنایات حضرت ایزد رحمان بواسطه توجهات جناب میرزا جان‌جانان شامل حال این کمینه درویشان است الحق که بیت:

گر بر تن من زبان شود هر موئی
یك شکر تو از هزار نتوانم کرد


بعد از آن فرمودند:

که دید قصور من اینست که سگی که بخانه من می‌آید می‌گویم که الهی من چیستم که مقربان ترا وسیله نجات خود گردانم بهر این سگ که از مخلوقات است گناهان مرا بیامرز و نظر عنایت بما فرما


و همدران روز سید احمد بغدادی از اولاد حضرت غوث الاعظم رضی‌الله تعالی‌عنه احوال حضرت ایشان از زبان مولانا خالد رومی مدظلهم العالی که از اعاظم خلفای حضرت ایشان‌اند و در آن اقلیم مهتدی عالم و پیشوای بنی‌آدم هستند شنیده ترك مشیخت خود نموده از بغداد شریف باراده بیعت نمودن بدست حضرت ایشان قطع منازل و طی مراحل نموده آمدند


حضرت ایشان فرمودند: محض ستاری آن ساتر‌العیوب و جرم بخشی آن غافر‌الذنوب پرده پوشی این معیوب است که بر مشت خاك این ناپاك بارش ابر رحمت و ترشح سحاب مکرمت چندان می‌نماید که هر قطره من بفیاضی از دریای محیط باج میخواهند و الا حال من به‌ مصداق این شعر است:

نه تندرویم نه طاوس نه آنیم چرا
جهد صیاد پی کندن بال و پر است

بعد از‌ آن در حلقه بنشستند و از کمال شوق و نهایت ذوق این شعر خواندند:

وحشی از عشق تو جان داد تو باشی زنده
زندگی بخش کسی عمر کسی جان کسی

#درالمعارف ملفوظات امام‌المتقین آیة من آیات رب‌العالمین سلطان‌الاولیا و محبوب الٰهی حضرت شاه عبدالله المعروف بشاه غلام‌علی قدس الله سره‌السامی
person حسام الدین
chat
•••

حکایت خواجه حسن‌ بصری و حبشی عاصی

یکشنبه ۱۴۰۱/۱۲/۲۱، 3:0 AM

حضرت خواجه رحمة‌الله علیه حکایت فرمودند که

خواجه حسن بصری نورالله مرقده می‌گفتی که من هر کرا می‌دیدم بِه از خود تصور می‌کردم مگر یک روز از آن سزای خود دیدم،

و آنچنان بود که روزی حبشی را دیدم بر لب آبی نشسته و قرابه (شیشه شراب) پهلوی خود نهاده هر زمان از آن قرابه چیزی تجرّع(جرعه جرعه می‌نوشید) می‌کرد و عورتی(زنی) نزدیک او نشسته بود،

در خاطر من گذشت که باری بِه ازویم،

همدرین بودم که کشتی در آب غرق شدن گرفت، هفت تن در آن کشتی بودند هر هفت نفر غرق شدن گرفتند، آن حبشی بر فور خود را در آب زد و شش تن بیرون کشید

روی سو من کرد و گفت ای حسن آن یکی را تو بیرون کش،

خواجه حسن گفت که من متحیر بماندم،

بعد از آن مرا گفت که درین قرابه آبست و این عورت که پهلوی من نشسته است والده منست،

من برای امتحان تو اینجا نشسته بودم،

رَو که تو مرد ظاهر بینی !

مجلس بست و سوم/ جلد دوم

#فوائدالفؤاد ملفوظات روح افزای سلطان المشائخ حضرت خواجه نظام‌الدین اولیا بدایونی المتوفی سنه ۷۲۵ هجری قدس الله سرّه العزیز

person حسام الدین
chat
•••

نصایح و کلام اولياء الهى

یکشنبه ۱۴۰۱/۱۲/۱۴، 1:30 AM

کانال رسمی مولانا شمس الحق فقهی دامت برکاتهم (با رویکرد اصلاح و تزکیه):


هرکس با تو بدی کرد سپس آمد و از تو معذرت خواهی کرد، تواضع بر تو لازم می‌کند [مقتضای تواضع این است] که معذرت‌خواهی او را بپذیری، چه بر حق باشد یا باطل و باطن او را به خداوند واگذار کن.

📚 علامه ابن قیم جوزی رحمه الله / مدراج السالكين ٣٢١/٢
حضرت شیخ حسن بصری -رحمة الله عليه - ميفرمايد:

آسان ترین حساب در روز" قیامت" برای فردیست که در "دنیا" نفس خود را محاسبه نموده است.


📚 (محاسبه النفس / ابن ابی دنیا رحمه‌الله)
ذکر برای شخص ذاکر در دنیا نوری است، در قبر و در روزی که از قبر برمی‌خیزد نیز برایش نوری خواهد بود، و بر پل صراط جلوی او قرار خواهد گرفت، دل و قبرها با هیچ چیزی به‌ مانند ذکر و یاد خداوند روشن و درخشان نمی‌شوند.

📚 الوابل الصيب / علامه ابن قیم جوزی رحمه الله
هر کس در این دنیا نماز نور چشمش شود، در روز قیامت چشمانش با قرب به پروردگارش روشن می‌گردد.

📗 علامه ابن قیم رحمه الله
(الوبل الصیب: ۳۸)

person حسام الدین
chat
•••

لختی سخن در صدقه افتاد

دوشنبه ۱۴۰۱/۱۲/۰۸، 4:17 AM
لختی سخن در صدقه افتاد

فرمود که چون در صدقه پنج شرط موجود شود بی شک آن صدقه قبول باشد

و از آن پنج شرط دو پیش از عطا است و دو در حالت عطا است و یکی بعد از عطا است،

اما آن دو شرط که پیش از عطا است یکی آنست که آنچه خواهد داد از وجه حلال باشد و دوم شرط آنکه نیت کند که بمردی صالح دهد بکسی که در وجه فساد خرچ نکند یعنی باهل صلاح دهد،

و آن دو شرط که در حالت عطا است یکی آنست که به تواضع و بشاشت دهد و بانشراح دل دهد

و دوم شرط آنکه در خفیه دهد، و آن شرط که بعد از عطا است آنست که آنچه دهد پیش کسی آن را بر سر زبان نیارد و ذکر آن نکند هر آئینه آن صدقه قبول افتد.

مجلس سی‌وسوم، جلد یکم

#فوائدالفؤاد ملفوظات روح افزای سلطان المشائخ حضرت خواجه نظام‌الدین اولیا بدایونی المتوفی سنه ۷۲۵ هجری قدس الله سرّه العزیز

person حسام الدین
chat
•••

درس اخلاق و زندگی 

پنجشنبه ۱۳۹۹/۰۵/۲۳، 11:52 AM

◾️غیبت و سخن چینی و عیب‌بینی و دروغ و تحقیرِ مردم حرام است، همه را به تعظیم پیش آمدن، و خود را خاک ناچیز دیدن، و حضرت حق را سبحانه حاضر داشتن، و از عذاب خدا ترسیدن، و گناهان خود را مانند کوه بر سر خود یافتن، و ترسان و لرزان بودن که فردا چه پیش خواهد آمد، و با خلق خدا بتواضع و تعظیم پیش آمدن، و حقوق خود بخشیدن و حقوق غير ادا نمودن، این است طریق دوستان خدا سبحانه، یکدم غافل نبودن و بانکسار و شکست و خاکساری و درد و غم محبت زیستن. صبر و قناعت و توکل و رضا و تسلیم.

بیت: 

دل مردان دین پر درد باید/ از حسرت رنگشان پر زرد باید


📚مکاتیب، حضرت شاه عبدالله دهلوی مشهور به شاه غلام علی نقشبندی‌مجددی از بزرگان سلسله نقشبندیه متوفی۱۲۴۰ھ.ق دهلی

https://t.me/mulanafeghhi

person حسام الدین
chat
•••

از ادعای فروتنی تا حقیقت آن جلسه مثنوی معنوی مولانا محمدبهزاد فقهی

شنبه ۱۳۹۹/۰۵/۱۸، 6:44 PM

♡جلسه مثنوی معنوی♡
○حضرت مولانا محمدبهزاد فقهی دامت برکاتهم○
موضوع: از ادعای فروتنی تا حقیقت آن
◇تهیه شده در موسسه الابرار◇

دانلود فایل با لینک مستقیم

دانلود فایل با لینک مستقیم

person حسام الدین
chat
•••

بـــمـــیـــریـــد قـــبـــل از آنـــکـــه بـــمـــیـــریـــد

شنبه ۱۳۹۹/۰۵/۰۴، 5:4 PM

انبوه دانه های بارورشده از سَرو بزرگ فرو ریختند، مانند بارانی از دانه که رقص کنان، از بلندای سَرو بر خاک نازل شدند. چه هبوط زیبایی!

سرو بزرگ، وجودش را به همۀ دانه ها بخشید بی آنکه چیزی از او کاسته شود. این کار هر دورۀ اوست.

و اینک ماییم این دانه ها؛ در انتظارِ شدنی مرموز، پیچ و تاب خوران بر چمنزاران... و آنگاه نورِ زیبا، آن شاهدِ جاودانی، از لابلای شاخ و برگ سرو بزرگ، تابید و با نوای نوازشگرش به دانه ها گفت: اینک این شمائید شما! تا ببینیم عملکرد شما چگونه است و چه می شوید!؟

رقص، سکون شد. سکوت همه جا را فرا گرفت…
دانه ای سکوت را شکست و مغرورانه گفت: ما همه سرویم سَروِ بزرگ!
دانه ای دیگر گفت: بله پدرمان را ببینید! ما چون اوئیم!
دانۀ دیگر گفت: ما نیز سر بر آسمان خواهیم نهاد و به ابرها فرمان خواهیم داد!

و آنگاه جمعی دانۀ مغرور و سر مست، یکصدا فریاد برآوردند: آری ما هر کدام یک سَروِ بزرگیم! و جز این نیست!

نورِ زیبا چرخی زد و از لابلای شاخه ای دیگر تابید و مهربانانه گفت: آری فرزندانِ دانه دانه ام؛ قابلیت سَروِ بزرگ در تک تک شما نهاده شده است اما تا سَروِ بزرگ، فاصله ای از زمین تا آسمان است!

دانه ای فریاد زد و گفت: ما این فاصله را می پیماییم. ما سَروِ بزرگیم!
باز جمع بانگ برآوردند: آری ما سَروِ بزرگیم! راه هر چه باشد می پیماییم!

نورِ زیبا بار دیگر با متانت نگاهشان کرد و با صدای آسمانی اش گفت: عزیزانم! طی این مسافت، با رفتن نیست. رفتن، شما را به جایی نمی رساند! راهی است برای نرفتن!

دانه ای بی حوصله به دیگر دانه ها گفت: او چه می گوید! انگار نوری دیوانه است! راهِ نرفتن کدام است؟! دانه ای دیگر گفت: شاید هم شاعر است!

نورِ زیبا صبورانه گفت: عزیزانم، راه با مرگ شما آغاز می شود. تا نمیرید، سَروِ بزرگ نخواهید شد. تا به زیر خاک نروید، سَروِ بزرگ رؤیایی بیش نیست.

دانه ای هیجان زده گفت: بمیریم؟! نیامده حرف از مرگ میزند!
دانه ای دیگر گفت: او چه می گوید؟! ما تازه متولد شده ایم! تازه رقص کنان به زمین رسیده ایم!
دانه ای دیگر با خشم گفت: روی تان را از این نور بگردانید! این نار است! شیطان است!

نورِ زیبا با متانت از لابلای برگهای شاخۀ دیگر تابید و گفت: عزیزانم! تا نمیرید زنده نخواهید شد، پا نخواهید گرفت، قامت نخواهید یافت، به بار نخواهید نشست. و این یک سنت دیرینه است و در این سنت، تغییری نیست. تا از این ذهنِ من سازِ خود، دست نکشید سَروِ بزرگ جز رؤیایی بیش نخواهد بود.

عزیزانم! تا غروب چیزی نمانده! اگر با نسیم روح افزایی که می وزد به موقع خود را به زیر شیارهای خاک نرسانید و در گور نشوید، فرصت سَرو شدن را از کف داده اید و در عین حال، بد فرجامی را پیشاپیش برای خود رقم زده اید. زیرا توفانی بزرگ در راه است! توفان کوبنده و بر باد دهنده شما را می پراکند، غذای ملخان و موران می شوید، یا در مرداب فرو خواهید افتاد می گندید و قابلیت تان، فرصت سَرو شدن تان بر باد می رود!

عزیزانم! موتِ اختیاری، اختیار کنید! موتِ اختیاری دست شستن از ذهن تاریک اندیش است. چشم شستن از قضاوتهاست. دل شستن از آرزوهاست. پا شستن از اقدام هاست. “بی خواهش” شوید آنگاه سَروِ بزرگ از آن شماست. بمیرید قبل از آنکه بمیرید.

دانه ای پرخاشگرایانه با غضب گفت: نه! ما نمی خواهیم بمیریم! ما آرزوهای بزرگ در سر داریم! تازه آمده ایم!
بانگ پشت بانگ، شلوغی پشت شلوغی و باز تفرقه و باز فرقه فرقه شدن… پس به نور پشت کردند...

در میان شلوغی، دانه ای رو به دوستانش کرد و گفت این یک هشدار است. هشدارمان دادند. توفانی بنیان کن در راه است. بیایید به روزنۀ موت فرو رویم. چراکه بی هدایت نور، کار سامان نمی گیرد. ذهن، راه نجات را نمی داند ما را به جایی نرسانده، نمی رساند و نخواهد رساند. نور راست گفت این کار با موت حاصل شدنی است… به شیار می رویم. به حفره وارد میشویم. این فرصتی نیست که ده باره و صد باره باز آید. خود را به کلام نور می سپاریم و با اولین نسیم روح، آگاهانه به موت سلام می کنیم. بی آرزو میشویم، “تسلیم محض”. بی خواسته می شویم و اینگونه ذهن را متوقف می کنیم. و اینگونه از دروازۀ موت می گذریم.

… و شد. همه جا تاریک شد. سیاهِ سیاه!
«شما را در تاریکی های سه گانه می آفریند»
آبی چکیدن گرفت. از آن آب مبارک

و سَروِ بزرگ در دوره ای دیگر به دانه های دیگر گفت: آنگاه که از خاک بر آمدم و جوانه زدم، دگر دانه نبودم… سبز گشتم… بر ساقۀ خویش ایستادم… سَرو شدم... برخاستم و چون نگاه کردم، دانه های بسیاری را تکه تکه در دهان موران دیدم… چون نگاه کردم، بِرکِه، مملو از دانه های گندیده بود.
آن دانه های مغرور حماقت پیشه، بیم دادن ها آگاه کردن ها را به هیچ انگاشتند و جز تمسخر کاری نداشتند…

person حسام الدین
chat
•••