درس مثنوی
گر خضر در بحر کشتی را شکست
صد درستی در شکست خضر هست
وهم موسی با همه نور و هنر
شد از آن محجوب، تو بی پَر مَپر
تشریح: یعنی دقت کنید، در ظاهر حضرت خضر کشتی را شکست، امّا در واقع برای حفاظت کشتی به این عمل اقدام نمود. چنانکه شرح آن در قرآن مجید مذکور است.
در برابر عمل حضرت خضر خیال و فکر حضرت موسی با وجود علم، معرفت، کمال و نبوتی که داشت؛ قاصر از فهم و درک این موضوع بود پس حواستان باشد که شما نیز بدون پر پرواز نکنید.
نکته: شاید از این داستان برای برخی شبهه ایجاد شود که علم باطن از علم شریعت برتر است و به همین سبب بود که موسی برای فیض بردن نزد حضرت خضر فرستاده شد. در نظر ایشان علم باطن متعالی و حضرت موسی از درک آن قاصر بود. هم چنین شايد از این داستان استنباط شود اگر حتّی شیخ، خلاف شرع حکم کند واجب است مرید متابعت نموده چنانکه حضرت موسی چون نتوانست اتباع کند از حضرت خضر جدا شد.
باید توجه داشت تمام این دلایل ادعاهایی واهی و پوچ است و هرگز نمیتوان برتری علم باطن را بر علوم شرع از این داستان استنباط نمود چرا که اولاً علم شریعت مجموعهای از روشهای اصلاح ظاهر و باطن است. (مراد از اصلاح ظاهر، اصلاح اقوال و افعال و مراد از اصلاح باطن، اصلاح عقاید و اخلاق میباشد).
در شریعت نام مجموعهی علوم برای اصلاح ظاهر را «فقه» و نام مجموعهي علوم براي اصلاح باطن را «تصوّف» گویند.
علم باطن صد قسمت دارد و هرگز ممکن نیست که جزء از کل برتر باشد در ثانی در داستان حضرت خضر نباید برخی از امور بعیده را که به طور پنهانی به وی اطلاع داده شد علم باطن نامید.
لذا تنها چند واقعهي جزئی که زماناً و مکاناً بعيد به نظر میرسید برای حضرت خضر هویدا و آشکار گردید و نتیجهي آن در همین حد بود و نه بیشتر.
مثلاً ماجرای پادشاه ظالم مکاناً و کفر بچه زماناً و داستان گنج پنهان در زیر دیوار مکاناً بعید بود. پس نمیتوان به نمایان شدن چیزهای دور و نزدیک علم باطن گفت. در مقابل، علم حضرت موسی شامل علوم شرعی و معارف الهی بوده به نحوی که علوم ظاهر و باطن همگی شعبهای از آن هستند.
خلاصهي کلام؛ علم خضروی به هیچ عنوان بر علم موسوی رجحان و برتری نداشت، قطع نظر از اینکه فرستاده شدن حضرت موسی نیز بنابر دو دلیل مستقل بود دلیل اول مربوط به هنگامی است که حضرت موسی در جواب سائل فرمود: «انا اعلم» اگر چه این پاسخ به اعتبار «علوم الهیه» درست بود و لفظاً شامل تمام علوم میشد امّا خداوند برای کاربرد محتاطانهی الفاظ، وی را تنبیه فرمود که ای موسی تو بعضی از علوم را نمیدانی و من این علم را به دیگران دادهام.
ندانستن حضرت موسی مانند این است که انسان کامل و بزرگی نداند پس دیوار چیست و این ندانستن دلیل این نیست که هر کس این واقعه را میداند از آن انسان کاملتر و بهتر است.
پس آنچه از این داستان استنباط شده اشتباه و قیاس مع الفارق میباشد، زیرا در این داستان به شهادت خداوند، کامل بودن حضرت موسی مؤکداً به حضرت خضر اطلاع داده شده بود و وی میدانست که هیچ کار حضرت موسی خلاف شرع نيست و ندانستن معنای آنچه خضر انجام میداد يك امر طبیعی بود و اشکالی نداشت، امّا حضرت موسی میتوانست سکوت کند و تسلیم محض پیر طریق باشد.
دلیل دیگر اینکه حضرت خضر مکلّف نبود از شریعت موسوی پیروی کند، زیرا شریعت وی چیز دیگری بود درست برخلاف زمان فعلی که همه مکلّف بر اتباع از شرع واحدند و اگر کسی الان خلاف آن عمل کند اتباع از وی جایز نیست؛ بنابراین روشن شد که تمام این ادّعا سرتا پا اشتباه و مقصود مولانا در این مقام هرگز بیان فضیلت علم خضروی بر علم موسوی نیست بلکه مطلب این است که گاهی برخی از اکابر بر اسرار کوچک اطلاع نمییابند. اکنون شما با وجود اینکه بسیار حقیر هستید چگونه اسرار اکابر را انکار میکنید؟!
📚 كتاب: كليد مثنوی
📖مولف: حکیم الامت حضرت مولانا اشرف علی تهانوی رحمه الله تعالی
✏️مترجم: امید محمدی