
بیت اول:
ألا يا أيها الساقي أَدِرْ كأساً و ناوِلها
که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکلها
شرح:
منظور از ساقی(شراب دهنده)محبوب حقیقی است. کأس :جام و پیاله .شراب :جذب و کشش عشقی.
یعنی؛ ای محبوب حقیقی! به سمت من متوجه شو و پیاله وجام را(جذب عشقی) بچرخان و دور بده و (در این چرخاندن) آن جام را به من هم بده ؛یعنی من را به طرف خود بکَش و جذب نما ؛ چرا که (پیمودن راهِ)عشق در وهله نخست آسان معلوم می شد؛(چرا که گردنه هایش را ندیده بودیم) اما (هنگام شروع سلوک و طی راه) خیلی مشکلات واقع شدند. (مشکلاتی که با وجود آنها پیمودن راه دشوار گشت ؛که این همه مشکل ها با جذب و کششی از جانب شما آسان می شود.)
توقف وصول بر جذب
در این شعر، تحقیق این مسئله موجود هست که سلوک تنها بدون جذب برای وصول به مقصود کافی نیست.
البته کسی معنای سلوک و جذب را به هوش بودن و بیهوشی نفهمد. بلکه سلوک به مقامات می گویند؛ یعنی با اصلاح اخلاق باطنی همراه با پایبندی بر اعمال ظاهری استعداد وقابلیت حصول نسبت باطنی حاصل می گردد؛ اما بالفعل حاصل شدن نسبت باطنی، در اختیار سالک نیست و تنها موقوف بر فضل الهی است.
پس به آن فیض غیبی وعنایت الهی که با آن این نسبت حاصل می شود، جذب می گویند و این نسبت را وصول الی الله نیز می گویند. خلاصه اینکه سلوک اختیاری و جذب غیر اختیاری است. خوب بفهمید؛
شاعری همین مضمون را اینگونه تعبیر نموده است:
نگردد قطع هرگز جاده عشق از دویدن ها
که می بالد به خود این راه چون تاک از بریدن ها
بیت دوم:
به بوی نافه ای کآخر صبا زان طُرّه بگشاید
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها
🔹حل لغات:
بوی: (منظور)امید هست. طره: موی باز
جعد: موی پیچ خورده
معنای لفظی اینگونه است که به امید آن نافه ای(خوشبویی) که آن را بالاخره ،باد صبا از این طره می گشاید(و پخش می کند) ؛(به این امید)چه خون هایی که در دل ها بخاطر پیچ و تاب جعد مشکین محبوب افتاده است.
🔴قبض و بسط
به زبان اشاره، منظور از جعد بسته شدن وارداتیست که بر سالک می آیند که آن را قبض می گویند. و منظور از نافه ،آمدن وارداتی است که آن را بسط می گویند.
و این واردات را در مرتبه قبض، تعبیر به جعد و در مرتبه بسط ،تعبیر به طره کردن ،نهایت و اوج لطافت و رعایت شاعرانه نیز است. و مراد از صبا ،فیض مرشد است که واسطه ی رسیدن واردات و برکات الهیه هست .
پس در این بیت، تعلیم این مسئله هست که سالک در حال قبض نباید شکسته دل و ناامید باشد؛ چرا که در این هزاران حکمت و مصلحت هست ...
"یک مصلحت آشکار که در هر قبضی(گرفتگی باطنی که تعریفش گذشت.) مشترک است ،اینست که در نتیجه قبض، برای سالک، یک نوع شکستگی خاص و خود را هیچ وناچیز و کوچک دانستن و دور شدن نگاه عجب و پندار کمال نسبت به خود، بدون مجاهده حاصل می گردد که این یک سعادت بسیار بزرگیست.
براین اساس، بعضی محققین(در زمینه عرفان وسلوک) فرمودند که قبض ،بهتر از بسط است؛(یعنی) به لحاظ این وجه خاص(که ذکر شد.)
پس در این حالت، ناامید وپریشان نشوید ؛بلکه بر آن صبر کرده و راضی بوده وامیدوار باشید که هرگاه مصلحت من باشد، حالت بسط می آید که آن نیز یک صورت خاصی از قرب است ؛همانگونه که قبض نیز از یک جهت، (ذریعه)قرب است.
و در نسبت دادن به "صبا"(صبا زان طره بگشاید.) اشاره است به اینکه در حالت قبض، به طرف مرشد رجوع کنید؛ چرا که علت ها وآثار ومصلحت های قبض و راه های بسط یا احتمال این که این قبض عین بسط باشد؛یعنی به اعتبار حکمت؛ همه این مسائل توسط مرشد حل می گردد.
همچنین از این(مطلب) آشکار شد که سالک در حال قبض بر رای خود هرگز عمل نکند ؛وگر نه بسیاری در این مسئله صورةً یا معنیً هلاک شده اند . ...
بیت سوم:
به می سجاده رنگین کن گَرَت پیر مغان گوید
که سالک بی خبر نَبوَد ز راه و رسم منزل ها
🔷حل لغات
می : شراب. منظور ، آن امر مباح و جائزی است که خلاف طریقت معلوم شود و پرهیز از آن ممکن باشد.
که به سبب این که (این امر) در سلوک و طریقت قابل دوری و پرهیز است (با وجود جواز شرعی) به شراب تشبیه داده شده است.
مطلب اینست که اگر چه جا نماز را با شراب آغشته کردن ، بسیار کار زشتی است ؛ اما اگر پیر مغان (مرشد) تو را امر کند ، عمل بکن ؛ چرا که آن شخصی که راه را طی کرده (و راه را دیده است) از آثار و راه های منازل بی خبر نیست.
رسم : آن چیزی که نشان راه قرار داده شده است که با دیدن آن طی راه ممکن می گردد.
📍اطاعت شیخ در سلوک
همینگونه ، اگر مرشد به مریدش چنان امری بگوید که شرعاً جائز باشد ، اما به ظاهر بخاطر خلاف طریقت بودن ، منکر و زشت جلوه نماید ، سالک باید که این امر را مضرِّ سلوک نپندارد ؛ بلکه بر آن عمل کند ؛ چرا که در واقع مضر نیست، بلکه مفید خواهد بود؛ زیرا که مرشد ، نشیب و فراز آن را زیاد تجربه کرده است.
"برای تفهیم ، یک مثال عرض می نمایم.
مثلاً برای سالکی قبض پیش آمد و مرشد از روی بینایی باطنی و تجربه دریافت که کثرت شغل و ذکر و ضعف و خستگی طبعی ، سبب این(قبض) گشته است؛ (لذا) مرشد امر فرمود که مدتی چند ، کلا شغل و ذکر را رها کرده و به خود راحتی بده و در جمع دوستان نشسته ، از مزاح و هم کلامی با ایشان لذت ببر و بیشتر شب را بخواب و خوب از غذاهای لذیذ بهره مند شو.
ظاهرا این دستورات ، خلاع طریقت و سلوک معلوم می شوند ؛ اما در واقع ، عین طریقت هستند ؛ زیرا در این ، علاج علت قبض با ضدّش است ، بدین صورت که علاج خستگی و ضعف با نشاط و تقویت هست .
با این علاج ، بسط حاصل گشته و ذکر و شغل با اطمینان خاطر انجام می گیرد. پس در حقیقت ، مرشد امر به ترک شغل و ذکر نمی کند ؛ بلکه ساز و سامان دوام ذکر وشغل را فراهم نموده است.
🔸نکته🔸
به یاد داشته باشید که در "به می سجاده رنگین کن" تشبیه مفرد به مرکب هست و اجزاء مرکب ، بصورت جدا جدا ، مشبهٌ به نیستند. ( یعنی بصورت مجموعی مشبه به واقع می گردند.)
و در لغت ،" مُغان " بر آتش پرستان اطلاق می گردد ؛ چرا که ایرانیان در اصل آتش پرست بودند ؛ بدین خاطر ، بصورت محاوره ای در زبان فارسی استعمال می شود ؛ اما تنها معنای مجازی اش مراد است .
و آن سالکی که به مرشد اطلاق می گردد ،(در مصرع دوم : که سالک بی خبر نبود... .) معنایش " آن که سلوک می کند" نیست ؛ بلکه اینست:
" آن که سلوک کرده و فارغ شده باشد."
و احقر (حضرت سیدنا حکیم الامت) آن تفسیری که از "به می سجاده رنگین کن " نمودم ، قرینه اش آشکار است؛ چرا که آن فنی که این مضمون از آنِ اوست ، به حساب همان فن ، آن امری که منکَرست ، متعیّن الإراده بوده و معنای لغوی گرفتن ، کاملا خروج از فن محسوب می گردد.
(راقم الحروف: یعنی در اینجا معنای لغوی از ▪به می سجاده رنگین کن▪ گرفتن خلاف اصول فنی است ؛ زیرا هر فن و علمی را اصطلاحات خاصه خودش می باشد؛ پس معنا همان شد که حضرت تهانوی قدس سره ارشاد فرمودند ، نه آنچه که بعضی بی خبران از حقیقت عرفان و تصوف ، تفسیر می کنند.)."
بیت چهارم:
مرا در منزل جانان چه امن و عیش چون هر دم
جرس فریاد می دارد که بر بندید محملها
🔸حل لغات:
منزل جانان : مقام و حال باطن.
جَرَس : اثر ارشاد عرفاء و شوق قلب.
مراد اینست که مرا در هیچ مقام یا حال باطنی ، امن و عیش (یعنی استقرار و سکون) چگونه حاصل آید در حالی که هر لحظه در قلب اثر این ارشاد عارفان موجود است: (که سالک هیچ گاه نباید توقف نماید ) و شوق قلبی نیز تقاضا می نماید که محمل (کجاوه) را ببند و سفر کن.
🤍طلب ترقی باطنی🤍
در این (بیت) تعلیم این مطلب است که بر حالت باطنی خاصی قناعت نشود ؛ بلکه دمادم باید خواهان زیادت بود؛ هم با عمل و سعی ، توجه و اراده و هم با دعا و التجاء.
مولانا( رومی ) نیز ، همین مضمون را ارشاد می فرماید:
ای برادر بی نهایت درگهیست
هرچه بر وی میرسی بر وی مَ ایست
📍نکته: عادت بود (در گذشته) که هنگامه کوچ ، جرس به صدا در می آوردند ، همانطور که (امروزه) دیده می شود که در ایستگاه ها(ی قطار) ، ساعت به صدا در می آید."
🔅بیت پنجم:
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هائل
کجا دانند حال ما سبکساران ساحل ها
🔸تشریح:
در این (بیت) بیان حالت حیرت است و بیان شکایت به همراه یک گونه عذر در جواب معترضان و ملامت کنندگان.
یعنی حالت ما (در حیرت) به مانند آنست که شبِ تاریک فرا رسیده و ترس از موج و کشتی در ورطه ای هولناک ، قرار گرفته باشد. لذا از این حال ما آن کسانی که بر کناره ها آسوده اند ، کی مطلع خواهند گشت؟! (همان کسانی که حتی در دریا قدم ننهاده اند.)
🤍حالت حیرت🤍
مقصود اینست که اگر صاحب حالی ، در یک گردنه باطنی ( از گردنه های راه سلوک) گرفتار شده و در حیرت فرو رود ، افراد نا آگاه بر کردار و گفتارش اعتراض کرده و ملامت می کنند.
حال آنکه این اعتراض ، خود دلیل این است که این چنین حالتی هرگز بر این افراد نگذشته است .
پس (در اینجا) مقصود ، بیان کردن این مسئله است که این افراد ناآگاهند و فردی که دچار حیرت گشته است ، نباید از این اعتراضات دلگیر گردد.
اما مردمان عارف و آگاه بر او ترحم می نمایند و به دستگیری و کمکش می شتابند.
🔹نکته: در این بیت ، تشبیه از نوع تشبیه مرکب به مرکب است.
🔅بیت ششم:
همه کارم ز خودکامی به بدنامی کشید آخر
نهان کی ماند آن رازی کزو سازند محفل ها
🔸تشریح:
خود کامی: تقاضای زود رسیدن ؛ یعنی بخاطر تقاضای کامیابی (وصل) سریع ، کارم بدانجا رسید که در همه جا رسوا گشتم .
چرا که این عجله نمودن ، وادار به پرسیدن تدبیر و راه چاره از هرکس نموده که در آن (پرسیدن) راز محبت اظهار شده و حالم برای همه آشکار گشته است.
و کِی اینطور رازی که برای آن مجمعی گرد آمده اند ، پوشیده می ماند؟!( همانطور که من مردم را جمع کردم.)
🤍ضرر استعجال در حصول مقصود🤍
در این (بیت) این مطلب بیان شد که استعجال و تقاضای حصول سریع نتیجه ، برای سالک مضر است.
چرا که اینطور شخصی ، بر مرشد خود قناعت و اطمینان نمی ورزد ؛ (نه تنها مرشدش) بلکه به اهل (کاملین) نیز اکتفاء نمی کند و از هرکس و ناکسی چاره جویی می کند و برای همه حال پنهانش آشکار می گردد ؛ حال آنکه اظهار حال مخفی ، برای کسی دیگر به غیر از مرشد ، مذموم است.
در نتیجه ، بخاطر هر جایی شدن ، هیچ کس کاملا بر وی توجه و شفقت نمی نماید و عنایت و لطف شیخ نیز می رود و اضافه بر این ، حصول آن چیزی را که می خواهد زود فراچنگ بیاورد ، خارج از اختیار گردیده و پریشانی اش دو چندان می شود.
خلاصتاً هرنوع خرابی ظاهرا و باطنا ، حاصل می شود. پس در این اشاره است به این که سالک هرگز استعجال ننماید و حال خود را به غیر از مرشد ، بیان نکند.
🔅بیت هفتم:
حضوری گر همی خواهی ازو غائب مشو حافظ !
متی ما تَلقَ من تهوی دعِ الدنیا و أَهمِلها
🔸تشریح:
یعنی اگر شما (در دربار محبوب حقیقی) حضوری (و قرب و قبولی) می خواهی ، پس از او غائب (یعنی قلباً) نشو ؛ (بلکه به سمت او متوجه باش) و هرگاه با محبوب خویش ملاقات می کنی ، (یعنی در راه های لقاء او مشغول می شوی، که (راه های لقاء) عبارت است از عبادت ) دنیا را رها کن.(یعنی قصداً در آن وقت به طرف دنیا و مافیها التفات نکن.)
🤍طریق و شرط نفع ذکر و عبادت🤍
در این (بیت) تعلیم مداومت کردن بر ذکر و عبادت و(تعلیمِ) شرط نفع این ذکر و عبادت است ؛
(شرط اینست) که در آن وقت (وقت ذکر و عبادت)، قصداً غیرالله را مستحضر نکنید که از بین برنده نفع است و اگر بدون قصد بیاید ، اصلا مضر نیست و با توجه مکرر به سوی ذکر ، آن خیال ، خود به خود دفع خواهد شد ؛ نیاز به دفع نمودن قصدی نیست و دفع هم نمی شود.
و اگر با توجه به ذکر هم دفع نگشت ، اصلا پروا نکنید ؛(و پریشان نشوید) چرا که امر غیر مضر ، قابل اهتمام (توجه) و مهم نیست ؛ و الا با توجه به آن و در پی آن افتادن ، کاملا وبال جان می گردد.
🖌ترجمه : احقر محمدعرفان کان الله له.