(تــزکــیــه و احــســان)
♡بسم الله الرحمن الرحيم♡
💠 #سیرت_زنان_پیامبرﷺ 💠
*زندگینامه خديجه دختر خويلد رضي الله عنها*
*جبرئيل در غار حرا به پيامبرصل الله عليه وسلم گفت: اين خديجه است كه با ظرفي پر از غذا به سوي تو مي آيد، وقتي نزد تو آمد از طرف من وپروردگارش سلام كن، و او را مژده بده كه خداوند در بهشت برايش خانه اي از جواهرات نفيس درست نموده كه داد وفرياد وخستگي در آن خانه وجود ندارد*
🔻پايان ايام جاهليت🔻
در زماني كه اهل مكه مشرك بودند وكعبه مملو از بت هاي قريش، بود، در يكي از روزها زنان مكه براي جشن عيد در مسجد الحرام جمع شده بودند در حالي كه آنها سرگرم سرور وشادي بودند مردي ناشناخته از كنار شان در حال عبور بود، مرد منظره زيباي جشن را كه پير زنان ودختران جوان مشغول شادي بودند مشاهده كرده وايستاد،
*نگاهي به زنان و به بتهايي كه اطرافشان بود انداخت، لبخند بر لبانش نقش بسته بود گويا مي خواست چيزي بگويد، ناگهان فرياد برآورد: اي زنان قريشي! به زودي پيامبري در ميان قوم شما مبعوث خواهد شد، براي هر يك از شما ممكن بود او را به همسري برگزيند*
اين مرد با سخن خود، شادي وهياهي زنان را متوقف كرد و زنان قريشي با تعجب وحيرت به اين مرد ناشناخته خيره شده بودند، و به همديگر نگاه كرده واز هم مي پرسيدند:اين مرد ناشناخته چه كسي هست كه با ما چنين سخن مي گويد؟! هدفش ازاين سخن چيست؟!
*بعد از اينكه به آن مرد نگاه كردند در پاسخ به يكديگرگفتند: اين مرد غالبا يهودي است وفردي ناشناخته ومتعلق به اين ديار نيست!! و او جز مسخره وعيب جويي از بت هايمان ديگر هدفي نداشته است. در اينجا بود كه همه زنان يك صدا دشنام و ناسزا نثار آن مرد كردند و بعضي به سوي او سنگ پرتاب نمود كه درنتيجه آن مرد از آنها دور شد*
اما درميان آنها فقط يكي بود كه آن مرد را اذيت نكرد ودشنام نداد، زيرا او مي دانست كه اين بت ها را نبايد پرستش كرد، زنان قريشي نيز مي دانستند كه آن زن به دين قريش نيست اما از آنجا كه مقامش بالا بودكسي در مورد عقيده اش شك نمي كرد و به خاطر جايگاه ومقام بزرگ اجتماعي وشهرت نيكويش كسي به خود اجازه انتقاد از او را نميداد.
*اين زن، زني بود كه در ميان قومش به طاهره (پاكيزه) معروف بود وبانو وسرور زنان قريش لقب يافته بود.اين زن، خديجه دختر خويلد بن اسد بن عبدالمعزي بن قصي بود كه از نظر نسبي جزو زنان متوسط قريش به شمار مي رفت*
خديجه ازديگر زنان قريش شريف تر،ثروتمندتر وامانتدارتربود،عفت وپاكدامني او نيز زبانزده همه بود، به خاطر اين صفات نيكو از جايگاه ومقام بالايي در ميان قومش برخوردار بود.
*مؤرخين در مورد او چنين نوشته اند: ((مادر قاسم، قريشي اسدي، مادر فرزندان پيامبر صل الله عليه وسلم اولين كسي كه به آن حضرت صل الله عليه وسلم ايمان آورد و او را قبل از همه تصديق و تائيد نمود و به او اطمينان داد، زني كه به كمال رسيده بود، عاقل ومتدين وبزرگوار وپاكدامن و از اهل بهشت بود*
رسول اكرم صل الله عليه وسلم هميشه او راتعرف وذكر خيرش را مي نمود و او را از ساير امهات المؤمنين برترمي دانست وچنان در بزرگداشت او مبالغه مي كرد كه عايشه مي گويد: به هيچ زني به اندازه خديجه رشك وغيرت نبرده ام زيرا پيامبر صل الله عليه وسلم زياد از خديجه ياد مي نمود.
*وچون خديجه براي پيامبر بسيار عزيز وگرامي بود قبل از خديجه با زني ديگر ازدواج نكرد ونيز تا زماني كه خديجه زنده بود با زني ديگر ازدواج ننمود، خداوند چند فرزند از خديجه به پيامبر صل الله عليه وسلم داد*
*خديجه مالش را براي پيامبر صل الله عليه وسلم خرج مينمودوپيامبربراي او تجارت مي كرد.خداوند پيامبرصل الله عليه وسلم را دستور داد تا به خديجه مژده خانه اي ساخته شده از مرواريد را در بهشت بدهد كه داد وفرياد و خستگي در آن راه ندارد، و خديجه بارها از زبان عمو زاده اش ورقه بن نوفل شنيده بود كه او خديجه را به آينده اي روشن و پاكيزه و به دين صحيح و آيين يكتا پرستي مژده داده بود*
🔻ازدواج با پيامبرصل الله عليه وسلم🔻
*وقتي سن پيامبر صل الله عليه وسلم به بيست سالگي رسيد، به خاطر امانتداري وصداقت در مكه او را به نام محمد امين مي شناختند، در يكي از روزها ابو بطالب عموي پيامبرصل الله عليه وسلم به او گفت*
برادرزاده عزيز، من فردي هستم كه ثروتي ندارم، ومشكلات روزگار، زندگي را برايمان دشوار نموده و سالهاي سختي را گذرانده ام، و ثروت و تجارتي ندارم، اكنون كاروان قوم تو براي تجارت آماده حركت به سوي شام است، خديجه دختر خويلد به افرادي از قريش شترهايش را مي دهد تا با مال او برايش تجارت كنند و اين افراد نيز سود مي برند.
*اگر تو نزد خديجه بروي وبراي رفتن به سوي شام وتجارت براي خديجه اظهار آمادگي كني تو را بر ديگران ترجيح خواهد داد، چون از صداقت و امانتداري تو خبر دارد*
پيامبر صل الله عليه وسلم در مورد سخنان عمويش به فكر فرو رفت، اما ابوطالب تفكر محمد صل الله عليه وسلم را قطع كرده وگفت: گر چه دوست ندارم تو به شام بروي، زيرا مي ترسم يهوديان قصد سويي به جانت كنند، اما چاره اي جز اين نيست
*خديجه زني امانتدار، شريف وتاجري ماهر بود كه كاروان تجاري او در كنار ديگر كاروانهاي قريش از همه جاي دنيا سر مي زد. خديجه اموال خود را به مرداني مي سپرد وهرچه سود به دست مي آمد نيمي از آن را به همان افراد مي داد، مهارت قريشي ها نيز در تجارت مشهور بود*
پيامبر صل الله عليه وسلم به ابوطالب گفت: شايد خديجه خودش دنبال من كسي را بفرستد.
*ابوطالب گفت: مي ترسم كسي قبل از تو نزد خديجه برود ومالش را تحويل گيرد.سخن ابوطالب با برادرزاده اش محمد، اينجا به پايان رسيد وازهمديگر جدا شدند*
*خديجه از گفتگوي ابوطالب ومحمد صل الله عليه وسلم بطريقي آگاه شد، او محمد صل الله عليه وسلم را مي شناخت كه صداقت وامانت وي درمكه زبانزده خاص و عام است ومردم اورا صادق وامين مي خوانند.خديجه گفت: نمي دانسته ام كه او چنين چيزي مي خواهد*
سپس كسي را دنبال محمد صل الله عليه وسلم فرستاد وگفت: به محمد بگو: از آن جا كه تو فردي هستي راستگو و امانتدار، كاروان تجاري مرا به شام ببر ومن دو برابر ديگران به تو مزد خواهم داد.
*پيامبر صل الله عليه وسلم بعد ازشنيدن پيام خديجه نزد عمويش ابوطالب برگشت و آنچه از خديجه شنيده بود برايش تعريف نمود، ابوطالب گفت: برادرزاده ام! اين روزي را خداوند به تو حواله نموده است*
كاروان خديجه آماده شد وپيامبرصل الله عليه وسلم وميسره غلام خديجه به سوي شام حركت كردند، عموهاي پيامبر صل الله عليه وسلم حمزه وابوطالب كاروانهاي ديگر را سفارش كردند كه مواظب برادرزاده شان باشند، كاروان به راه خود ادامه داد تا اينكه به منطقه شام به شهر بصري رسيد،
*محمد وميسره در بازار بصري نزديك عبادتگاه راهبي بنام ((نسطورا)) زير درختي اقامت گزيدند، راهب كه ميسره را از قبل مي شناخت نزد ميسره آمد و گفت: مردي كه درسايه آن درخت نشسته چه كسي هست؟*
ميسره گفت: او قريشي واز اهل حرم است، راهب به او گفت: آن مردي كه زير درخت نشسته پيامبر است، سپس از ميسره پرسيد: آيا چشمهايش كمي قرمز هستند؟ ميسره گفت: بله، راهب گفت: او آخرين پيامبر است.
*ميسره علاوه بر امانتداري، حسن رفاقت وفايده زياد در تجارت چيزهاي ديگري نيز در اين سفر مشاهده نمود، او مي ديد كه هنگام ظهر كه هوا به شدت گرم مي شد دو فرشته پيامبر را كه سوار بر شتر بود سايه مي كردند تا ازگرماي آفتاب در امان بماند*
*ميسره وپيامبرصل الله عليه وسلم از شام به سوي مكه بازگشتند قلب ميسره از محبت پيامبر صل الله عليه وسلم مالامال بود. ميسره به اندازه اي پيامبر صل الله عليه وسلم را دوست مي داشت كه گويا برده پيامبر است*
چون آنها به مكه رسيدند ديدند كه خديجه در هنگام ظهر بيرون از خانه همراه چند زن كه نفيسه دختر منبه هم در ميان آنها به چشم مي خورد منتظر پيامبر صل الله عليه وسلم وميسره بودند، پيامبر صل الله عليه وسلم نزد خديجه آمد واو را از فايده وسودي كه در اين تجارت عايد شده بود خبر كرد، خديجه خوشحال شد ومزد پيامبرصل الله عليه وسلم را دو چندان پرداخت نمود.
*نفيسه دختر منبه مي گويد كه خديجه بعداز بازگشت پيامبر صل الله عليه وسلم مرا نزد او فرستاد تا از او خبرگيري نمايم، ومن نزد پيامبر صل الله عليه وسلم رفتم، و به او گفتم كه محمد چرا ازدواج نميكني؟ او گفت: چيزي در دست ندارم كه ازدواج نمايم*
نفيسه به او گفت: اگر زني كه در ثروت وزيبايي وشرافت مشهور وهم طراز تو باشد وخودش بخواهد با تو ازدواج كند آيا مي پذيري؟
*پيامبر صل الله عليه وسلم گفت: او چه كسي است؟ نفيسه گفت: خديجه، پيامبر صلي الله عليه وسلم فرمود: خوب، من چگونه مي توانم اين كار را بكنم؟نفيسه گفت: خودم اين كار را انجام ميدهم*
نفيسه دختر منبه نزد خديجه آمد واو را خبر كرد، خديجه كسي را نزد پيامبر صلي الله عليه وسلم فرستاد تا در موعد مقرر حضور بهم رساند. ونيز خديجه كسي را نزد عمويش عمروبن اسد فرستاد تا بيايد واو را به عقد محمد در بياورد وبرادر خديجه عروه بن خويلد در كنارش بود.
*روز ازدواج تعيين گرديد و در همان روز محمد وعموهايش و تعدادي از بني هاشم وعموي خديجه وبرادرش وتعدادي از خويشاوندان او،در خانه خديجه جمع شدند وابوطالب عموي پيامبر صل الله عليه وسلم سخن را آغاز نمود وگفت: سپاس خداوندي را كه ما را پرده دار و پاسبان وخادم خانه اش (كعبه) گردانيده است*
برادرزاده ام از هر فردي كه با او مقايسه شود شريف تر و عاقل تر وبهتر است، گرچه ثروت ومالش اندك است.
*اما بايد دانست كه مال سايه اي است كه از بين مي رود وچيزي است كه همواره درمعرض دگرگوني ونابودي قرار دارد.سپس ابوطالب گفت: محمد علاقه مند است با خديجه ازدواج كند وخديجه نيز علاقه دارد با او ازدواج كند، سپس مقدار مهريه را اعلام كرد*
در اين هنگام عموي خديجه عمروبن اسد بلند شد وخوبي محمد را بيان نمود واعلام كردكه خديجه را با 20 شتربه عقد محمد درمي آورم، سپس شترهايي در خانه خديجه سربريدند وبه مردم غذا داده شد و از آنها پذيرايي به عمل آمد، وبعد بانوي بزرگ قريش با امين قريش زندگي زناشويي را آغاز نمودند.
*محمد صل الله عليه وسلم كه كودكي خود را با يتيمي سپري كرده بودوخواهر وبرادري نيز نداشت محبت خديجه همسر مهربان او همه اين كمبودها را در زندگي وي رفع كرد، خديجه غلامش زيد بن حارثه را به پيامبر صل الله عليه وسلم هديه كرد وپيامبر صل الله عليه وسلم او را آزاد نمود و به فرزندي خود قبول كرد*
بعد از مدتي اولين فرزند پيامبر صل الله عليه وسلم، زينب به دنيا آمد، بعد از او قاسم وام كلثوم ورقيه به ترتيب پا به دنيا گذاشتند و آخرين فرزند خديجه فاطمه زهرا (رضي الله عنها) بود واين چنين خديجه مادر چهار فرزند پيامبر صل الله عليه وسلم مي باشد.
🔻عملكرد خديجه با دعوت ورسالت🔻
*پانزده سال از ازدواج خديجه ومحمد صل الله عليه وسلم گذشت و در اين دوران خديجه در همه امور زندگي به شوهرش كمك نمود پيامبر صل الله عليه وسلم اوقات طولاني را به گوشه نشيني وعبادت درغار حرا مي گذراند وچون ازآنجا به خانه برميگشت خديجه با مهرباني وعشق وعلاقه او را به آغوش مي گرفت*
در يكي از روزها برخلاف عادت، محمد صل الله عليه وسلم در وقت هميشگي به خانه نيامد و بر اثر تاخير ايشان اضطراب وپريشاني تمام وجود خديجه را فرا گرفته بود، ناگهان محمد صل الله عليه وسلم در حالي كه بدنش مي لرزيد وعرق مي ريخت وارد خانه شد وگفت: مرا بپوشانيد، مرا بپوشانيد.
*خديجه شتابان او را با چادري پوشاند، محمد صل الله عليه وسلم داستان آمدن فرشته در غار حرا را تعريف كرد، خديجه بلافاصله نزد ورقه بن نوفل رفته واو را از ماجرا آگاه كرد، ورقه او را خبر كرد كه محمد صل الله عليه وسلم به پيامبري مبعوث شده است*
خديجه نزد محمد صل الله عليه وسلم آمده و به او گفت: خوشحال باش اي پسر عمويم، وپايداري كن، سوگند به ذاتي كه جان خديجه در دست اوست اميدوارم كه تو پيامبر اين امت باشي.
*خديجه مسلمان شد وستم قريش ومبارزه آنها با دعوت پيامبر صل الله عليه وسلم آغاز گرديد وخديجه شاهد ستم هايي بود كه قريش بر پيامبر صل الله عليه وسلم روا مي داشتند، او ستم ام جميل وشوهرش ابولهب را كه بر پيامبر مي كردند مي ديد ومشاهده مي كرد كه چگونه پيامبر صل الله عليه وسلم و دعوتش را به باد مسخره مي گيرند، اما خديجه در برابر همه اين مشكلات صبر را پيشه كرد ومقاومت نمود*
رقيه دختر پيامبر صل الله عليه وسلم وخديجه به عقد ازدواج عثمان بن عفان در آمد، بعد از درگذشت رقيه، دختر ديگر پيامبر صل الله عليه وسلم به نام ام كلثوم به عقد عثمان در آمد، دختر ديگر پيامبر، زينب با پسر خاله اش ابوالعاص بن الربيع كه مادرش هاله بنت خويلد بود ازدواج نمود و فاطمه زهرا نيز به عقد علي مرتضي رضي الله عنه در آمد.
*قريش بر اثر دشمني با دعوت محمد صل الله عليه وسلم با بني هاشم قطع رابطه نموده و آنها را به دره ها وكوههاي اطراف مكه بيرون راندند و هرگونه داد وستد با آنها را ممنوع اعلام كردند خديجه با جان ومالش همراه پيامبر صل الله عليه وسلم راهي دره هاي اطراف مكه شد وتمام دارايي خود را در راه خدا خرج نمود وتحريم قريش سه سال ادامه پيدا كرد كه سالهاي بسيار سختي در زندگي پيامبر وخديجه وديگر بني هاشم بود*
كوچ در ميان دره ها مشكل بود بنابراين سلامتي خديجه در خطر قرارگرفت، اما بعد از مدتي كه تحريم لغو شد با قلبي سرشار از ايمان وتقوا به خانه اش برگشت. خديجه بعد از لغو شدن تحريم پژمرده و ضعيف شد پيامبر صل الله عليه وسلم از اينكه خديجه بيمار بود پريشان گرديد، اما از آن جا كه به تقدير وقضاي الهي ايمان داشت آرام گرفت.
*در يكي از روزها، خديجه به نداي پروردگار لبيك گفت و درسن 65 سالگي جان به جان آفرين تسليم نمود، رسول اكرم صل الله عليه وسلم پيشاپيش او را مژده بهشت داده بود.زيرا خداوند، پيامبر صل الله عليه وسلم را گفته بود كه بشر خديجة ببيت في الجنة من قصب، لا صخب فيه ولا نصب*
و خديجه در دامنه كوهي در قسمت بالاي مكه بنام ((جبل الحجون)) درمقبره خانواده خود به خاك سپرده شد ورسول اكرم صل الله عليه وسلم او را با دستهاي خود در قبر گذاشت.
📌*خداوند ام المؤمنين را رحمت كند واز او راضي باشد*
🍃[1] بخاري مناقب الأنصار در فضائل الصحابة به شماره 2432 و 2433 اين حديث را روايت نموده است.🍃
🍃[2] سير أعلام النبلاء ج 2 ص 109 و به بعد. 🍃
🍃[3] سير أعلام النبلاء ج 2 ص 110.🍃
------↡°•نشر صــღـــدقه جاریه•°↡------
♥️الَّلهُمَّ صَلِّ علَےَ مُحَمَّـدٍ وعلَےَ آلِ مُحَمَّـــدٍ♥️
"⚘﷽⚘"
#چهل_حدیث ✨
❤️حدیث بیست و ششم
🌸 حضرت رسول الله ﷺ می فرمایند:
(۲۶) وَاللهُ فِي عَوْنِ الْعَبْدِ مَا كَانَ الْعَبْدُ فِي عَوْنِ أَخِيهِ.
ترجمه: هر مدت زمانی که یک بنده در كمك برادر مسلمانش مشغول باشد، خدای متعال در كمك او خواهد بود.
(مسلم: حدیث ۲۶۶۹)
------↡°•نشر صــღـــدقه جاریه•°↡------
♥️الَّلهُمَّ صَلِّ علَےَ مُحَمَّـدٍ وعلَےَ آلِ مُحَمَّـــدٍ♥️
#یادآوری تهجد❣
اگر چیزی را خیلی میخواهی،برای آن تهجد بخوان تسلیم نشو بدان که تو از کسی در خواست میکنی که غیر ممکنات را به ممکن تبدیل میکند.