تـــصـــوف و عـــرفـــان

(تــزکــیــه و احــســان)

مسلک اشعری و ماتریدی

یکشنبه ۱۴۰۴/۰۴/۱۵، 4:19 PM

🌟 اشعری‌ها و ماتریدی‌ها: دو مدرسه عقیده اهل سنت

✔ هر دو از اهل سنت‌وجماعت هستن.

✔ هر دو در اصول با هم مشترکن: اثبات خدا، صفات خدا، نبوت، آخرت، رد اهل بدعت و...

✔ اما در چند موضوع ظریف اختلاف دارن که این اختلاف‌ها باعث دو مکتب مستقل شده.

---

⚡️ تفاوت‌های اصلی ماتریدی‌ها و اشعری‌ها

🔹 ۱️⃣ عقل و نقل

اشعری‌ها: می‌گن اصل، نقل (قرآن و سنت) است و عقل خادم نقل است. عقل تا جایی اعتبار داره که نقل رو تأیید کنه.

ماتریدی‌ها: به عقل ارزش بیشتری می‌دن. می‌گن عقل می‌تونه به‌تنهایی وجود خدا رو بشناسه و حتی حسن و قبح افعال رو بفهمه (خوبی و بدی ذاتی رو عقل می‌فهمه).

---

🔹 2️⃣ حسن و قبح عقلی

اشاعره: می‌گن خوب و بد بودن کارها رو فقط شرع تعیین می‌کنه. یعنی بدون حکم خدا نمی‌شه گفت کاری ذاتاً خوب یا بده.

ماتریدیه: می‌گن عقل می‌تونه خوب و بد بودن کارها رو هم بفهمه (مثلاً عقل می‌فهمه ظلم بده، عدالت خوبه).

---

🔹 3️⃣ ایمان

اشاعره: ایمان فقط تصدیق قلبیه. گفتار و عمل از لوازمش هست، اما جزء ذات ایمان نیست.

ماتریدیه: ایمان تصدیق قلبیه + اقرار زبانه. عمل جزء ذات ایمان نیست، ولی اقرار رو لازم می‌دونن.

---

🔹 4️⃣ قدرت بندگان (جبر و اختیار)

اشاعره: بندگان خالق افعال خودشون نیستن، بلکه کسب می‌کنن. خدا خالق همه افعاله، حتی کارهای بندگان.

ماتریدیه: خدا خالق قدرت و اختیار بنده است، اما بنده در محدوده اراده خودش خالق افعالش هست. پس مسئول اعمالشه.

---

🔹 5️⃣ وعد و وعید (عذاب و پاداش)

اشاعره: خدا می‌تونه به وعده‌اش عمل نکنه (مثلاً گناهکار رو عذاب نده) چون به خدا چیزی الزام نمی‌شه.

ماتریدیه: خدا خلف وعده نمی‌کنه چون این خلاف حکمت و عدله.

---

🔹 6️⃣ صفات الهی

هر دو صفات رو اثبات می‌کنن، ولی:

اشاعره: گاهی صفات رو بی‌چگونه و بی‌تفسیر می‌پذیرن (تفویض/تنزیه شدید).

ماتریدیه: به تأویل نزدیک‌ترن. برای برخی صفات مثل دست و وجه و... تأویل عقلی می‌آورن (دست یعنی قدرت و نعمت).

---

🌿 در یک جمله ساده:

✅ اشعری‌ها محافظه‌کارتر و به ظاهر نقل نزدیک‌تر هستن.

✅ ماتریدی‌ها عقل‌گرا‌تر و مایل به تأویل و استدلال عقلی.

---

📌 نکته مهم

هردو اهل سنت‌وجماعت هستن و اختلافشون تضاد یا دشمنی نیست، بیشتر اختلاف روش‌شناسیه.

🔑 در دیوبند، بیشتر علما ماتریدی هستن (مثل مولانا مدنی، مولانا قاسم نانوتوی).

🔑 در شافعی‌ها و برخی مالکی‌ها، بیشتر اشعری هستن.

---

✨ گفتگوی خیالی: اشعری و ماتریدی

📍 زمان: یک شب سرد پاییزی، قرن پنجم هجری

📍 مکان: مدرسه‌ای در حاشیه بغداد

---

👤 اشعری‌مسلک (شیخ ابوالحسن):

ای برادر عزیز! ما معتقدیم که حسن و قبح افعال را فقط خداوند به ما می‌شناساند. آنچه او فرمان دهد نیک است، و آنچه منع کند زشت است. عقل ما چه داند خوبی و بدی را؟

---

👤 ماتریدی‌مسلک (شیخ ابومنصور):

شیخا! من و تو بنده یک خداییم، اما مگر عقل ما آفریده نشده تا فرق نیک و بد را بفهمد؟ مگر نه آن‌که حتی پیش از نزول وحی، عقل می‌فهمد که عدل نیکوست و ظلم زشت؟ اگر عقل این را نداند، پس چگونه بر کافر خرده بگیریم پیش از آنکه وحی برسد؟

---

👤 اشعری‌مسلک:

اما ای برادر، این سخن راه به خطر می‌برد. اگر هر کسی به عقل خویش نیک و بد را تعیین کند، پس چه حاجت به وحی؟ شرع آمد تا عقل را هدایت کند، نه آن‌که عقل داور شرع باشد!

---

👤 ماتریدی‌مسلک:

وحی آمد تا عقل را کامل گرداند، نه تا عقل را خاموش کند! بنده اگر قدرت و اراده نیابد، مسئول گناه خود نباشد. پس خدا به ما قدرت داد تا به اختیار خود نیکو یا زشت را گزینیم و مسئول گردیم. این است عدل الهی!

---

👤 اشعری‌مسلک:

ما نیز قدرت را اثبات کنیم، اما بنده کسب می‌کند و خالق عمل خداست، که به جز او خالق نیست. اگر بنده خالق افعال خویش شود، این چه معنی دهد جز شریک ساختن در خالقیت؟

---

👤 ماتریدی‌مسلک:

نه شیخا! ما نگوییم بنده خالق قدرت است، ما گوییم خدا قدرت و اختیار را بخشیده، و بنده در چارچوب این قدرت، عمل خود را پدید می‌آورد. بنده خالق قدرت نیست، خالق عمل است به اذن خدا. این است عدل و حکمت.

---

👤 اشعری‌مسلک (تبسمی زد):

بنگر برادرم! ما هر دو خادم دینیم. غرض ما حفظ توحید است. چه تو گویی و چه من گویم، خدا واحد است و شریک ندارد.

👤 ماتریدی‌مسلک (دست بر سینه نهاد):

درست گفتی! اختلاف ما در لفظ است، نه در دل. خدا ما را بر اخلاص ثابت بدارد.

---

🌿 نتیجه در این گفتگو:

✅ هر دو به توحید و دین وفادار بودن، اختلاف‌شون سر روش استدلال بود.

✅ یکی تاکید بر نقل و تسلیم داشت (اشعری)، یکی تاکید بر عقل و حکمت (ماتریدی).

---

✨ ادامه گفتگوی خیالی: صفات و وعده و وعید

👤 اشعری‌مسلک (شیخ ابوالحسن)

شیخا! اکنون بگو، تو که بر عقل تکیه داری، از صفات خدا چه می‌گویی؟ ما گوییم خدا را ید (دست) و وجه (چهره) هست، آن‌گونه که در قرآن است، اما بی‌چگونگی. ما ندانیم که آن چیست، و نپرسیم که چگونه است.

---

👤 ماتریدی‌مسلک (شیخ ابومنصور)

ای شیخ گرامی، ما نیز این صفات را اثبات کنیم، لیک نگوییم خدا را دست چون خلق است یا چهره چون بشر! ما گوییم دست یعنی قدرت، و وجه یعنی ذات پاک او. نکند کسی پندارد خدا چون مخلوق است، که این کفر است.

---

👤 اشعری‌مسلک (لبخند زد)

آری، برادرم، سخن تو از بیم تشبیه است، و سخن ما از بیم تأویل بی‌دانش. ما گوییم: بگذار صفات چنان‌که هست بماند، و عقل را در آن راه مده که بی‌دانشی زاید.

---

👤 ماتریدی‌مسلک (با نرمی پاسخ داد)

و ما گوییم: بگذار عقل آن را چنان داند که شایسته ذات قدوس است. اگر دست را قدرت دانیم، این نه تأویل بی‌دانش است، که این حفظ تنزیه است از وهم عوام.

---

👤 اشعری‌مسلک

و بگو ای شیخ، در وعد و وعید چه گویی؟ ما گوییم خداوند اگر بخواهد از گناه بگذرد و عذاب نکند، این بر او رواست. او را چیزی الزام نتواند کرد.

---

👤 ماتریدی‌مسلک

اما من گویم خدا خلف وعده نکند، که این خلاف عدل و حکمت است. اگر وعده عذاب دهد و نکند، مردمان اعتماد از دست دهند و دین بازیچه شود.

---

👤 اشعری‌مسلک (با احترام سر تکان داد)

و من گویم: او هر چه کند، عین عدل است. مگر بنده داور خدای خویش تواند شد؟

---

👤 ماتریدی‌مسلک (دست بر سینه گذاشت)

نه، بنده داور نیست، لیک خدای دانا، حکیم و عادل است. او چنان کند که سزاوار ذات پاکش باشد.

---

👤 اشعری‌مسلک

پس ببین ای برادر، ما و تو هر دو از درگاه او نان خوریم. اختلاف ما در راه است، نه در مقصد.

👤 ماتریدی‌مسلک (با تبسم)

درست گفتی ای شیخ! مقصد ما، رضای اوست، و بس.

---

🌹 نتیجه این گفتگوی خیالی

✅ اشعری و ماتریدی هر دو اهل توحید، هر دو اهل سنت، هر دو اهل حق.

✅ اختلاف‌شان در تفسیر ظرایف است، نه در اصول.

✅ هر دو قصدشان حفظ دین و صیانت از خداوند از تشبیه و تعطیل است.

---

🌙✨ حکایت شبانگاهی: مناظره اشعری و ماتریدی

در شبی تار، آنگاه که مهتاب در پرده‌ی ابر پنهان بود و باران، آرام آرام سقف‌های مدرسه‌ی بغداد را می‌نواخت، دو شیخ بزرگ بر سر سجاده‌های خویش نشسته بودند.

هوا از بوی کاغذ کهنه، مرکب، و چوب نیم‌سوخته‌ی اجاق پر بود. فانوسی لرزان، سایه‌ی آن دو را بر دیوارهای گلین گسترده بود.

شیخ ابوالحسن، مردی با چهره‌ای آرام و نگاه فروتن، گفت:

«ای برادر در دین! بدان که ما در پی اثبات صفات خداییم چنان‌که آمد در قرآن و حدیث؛ دست و چهره و چشم و عرش او... لیک نگوییم چگونه است، که عقل بدان نرسد و وهم بدان خطا رود. ما تسلیمیم.»

شیخ ابومنصور، با ریشی سپید چون برف و چشمانی تیزبین، آهی کشید و گفت:

«ای شیخ بزرگوار! ما نیز صفات اثبات کنیم، اما نگوییم خدا را دست است چون دست ما، یا چهره است چون چهره‌ی بشر. ما گوییم: دست یعنی قدرت؛ چهره یعنی ذات. تا بندگان خدا را برتر دانند و خدای خویش را از شباهت به خلق پاک دارند.»

فانوس تکان خورد، سایه‌ها لرزیدند، و باران شدت گرفت.

شیخ ابوالحسن دستانش را بر زانو نهاد:

«اگر عقل داور شود، پس چرا وحی آمد؟ ما گوییم: بگذار آن‌چنان که آمد بماند. تنزیه بی پرسش، و ایمان بی چون.»

شیخ ابومنصور دستی به سینه زد:

«وحی آمد تا عقل را چراغ دهد، نه تا آن را خاموش سازد. اگر دست را قدرت دانیم، از تشبیه برهیم، و اگر چهره را ذات دانیم، از وهم رها شویم.»

باد پنجره‌ی چوبی را کوفت و بوی خاک باران‌خورده به حجره دوید.

آنگاه سخن به قدرت بنده کشید...

شیخ ابوالحسن گفت:

«بنده کسب کند، اما خالق فعل خداست. جز او خالقی نیست.»

شیخ ابومنصور گفت:

«خدا قدرت دهد و اراده بخشد، بنده در این چهارچوب، خالق عمل خویش است، وگرنه عدل کجاست؟»

و باز فانوس لرزید.

شیخ ابوالحسن به وعده و وعید اشاره کرد:

«خدا اگر بخواهد عذاب نکند، خلاف عدل نیست، که هر چه کند عدل است.»

شیخ ابومنصور گفت:

«و من گویم خلف وعده روا نباشد، که خداوند حکیم است، و حکیم خلف وعده نکند.»

سکوتی سنگین حجره را پر کرد. تنها صدای باران بود و دل‌های مملو از اخلاص.

آنگاه هر دو برخاستند. شیخ ابوالحسن دست بر شانه‌ی شیخ ابومنصور نهاد:

«ای برادر! ما دو راه رفتیم، لیک مقصد یکی است: رضای او جل جلاله.»

شیخ ابومنصور لبخندی زد:

«درست گفتی، ای شیخ! خدا دل‌های ما را در محبت خویش نگه دارد.»

و فانوس خاموش شد. شب به پایان رسید. و فردا شاگردان آن دو، علم و حلم و اخلاص را از زبان‌شان آموختند.

---

🌟 نتیجه:

در مکتب اهل سنت، اختلاف‌ها در روش بود، نه در توحید و اخلاص.

مقصد یکی بود: خدا.

person فرید
chat
•••