مسلک اشعری و ماتریدی
🌟 اشعریها و ماتریدیها: دو مدرسه عقیده اهل سنت
✔ هر دو از اهل سنتوجماعت هستن.
✔ هر دو در اصول با هم مشترکن: اثبات خدا، صفات خدا، نبوت، آخرت، رد اهل بدعت و...
✔ اما در چند موضوع ظریف اختلاف دارن که این اختلافها باعث دو مکتب مستقل شده.
---
⚡️ تفاوتهای اصلی ماتریدیها و اشعریها
🔹 ۱️⃣ عقل و نقل
اشعریها: میگن اصل، نقل (قرآن و سنت) است و عقل خادم نقل است. عقل تا جایی اعتبار داره که نقل رو تأیید کنه.
ماتریدیها: به عقل ارزش بیشتری میدن. میگن عقل میتونه بهتنهایی وجود خدا رو بشناسه و حتی حسن و قبح افعال رو بفهمه (خوبی و بدی ذاتی رو عقل میفهمه).
---
🔹 2️⃣ حسن و قبح عقلی
اشاعره: میگن خوب و بد بودن کارها رو فقط شرع تعیین میکنه. یعنی بدون حکم خدا نمیشه گفت کاری ذاتاً خوب یا بده.
ماتریدیه: میگن عقل میتونه خوب و بد بودن کارها رو هم بفهمه (مثلاً عقل میفهمه ظلم بده، عدالت خوبه).
---
🔹 3️⃣ ایمان
اشاعره: ایمان فقط تصدیق قلبیه. گفتار و عمل از لوازمش هست، اما جزء ذات ایمان نیست.
ماتریدیه: ایمان تصدیق قلبیه + اقرار زبانه. عمل جزء ذات ایمان نیست، ولی اقرار رو لازم میدونن.
---
🔹 4️⃣ قدرت بندگان (جبر و اختیار)
اشاعره: بندگان خالق افعال خودشون نیستن، بلکه کسب میکنن. خدا خالق همه افعاله، حتی کارهای بندگان.
ماتریدیه: خدا خالق قدرت و اختیار بنده است، اما بنده در محدوده اراده خودش خالق افعالش هست. پس مسئول اعمالشه.
---
🔹 5️⃣ وعد و وعید (عذاب و پاداش)
اشاعره: خدا میتونه به وعدهاش عمل نکنه (مثلاً گناهکار رو عذاب نده) چون به خدا چیزی الزام نمیشه.
ماتریدیه: خدا خلف وعده نمیکنه چون این خلاف حکمت و عدله.
---
🔹 6️⃣ صفات الهی
هر دو صفات رو اثبات میکنن، ولی:
اشاعره: گاهی صفات رو بیچگونه و بیتفسیر میپذیرن (تفویض/تنزیه شدید).
ماتریدیه: به تأویل نزدیکترن. برای برخی صفات مثل دست و وجه و... تأویل عقلی میآورن (دست یعنی قدرت و نعمت).
---
🌿 در یک جمله ساده:
✅ اشعریها محافظهکارتر و به ظاهر نقل نزدیکتر هستن.
✅ ماتریدیها عقلگراتر و مایل به تأویل و استدلال عقلی.
---
📌 نکته مهم
هردو اهل سنتوجماعت هستن و اختلافشون تضاد یا دشمنی نیست، بیشتر اختلاف روششناسیه.
🔑 در دیوبند، بیشتر علما ماتریدی هستن (مثل مولانا مدنی، مولانا قاسم نانوتوی).
🔑 در شافعیها و برخی مالکیها، بیشتر اشعری هستن.
---
✨ گفتگوی خیالی: اشعری و ماتریدی
📍 زمان: یک شب سرد پاییزی، قرن پنجم هجری
📍 مکان: مدرسهای در حاشیه بغداد
---
👤 اشعریمسلک (شیخ ابوالحسن):
ای برادر عزیز! ما معتقدیم که حسن و قبح افعال را فقط خداوند به ما میشناساند. آنچه او فرمان دهد نیک است، و آنچه منع کند زشت است. عقل ما چه داند خوبی و بدی را؟
---
👤 ماتریدیمسلک (شیخ ابومنصور):
شیخا! من و تو بنده یک خداییم، اما مگر عقل ما آفریده نشده تا فرق نیک و بد را بفهمد؟ مگر نه آنکه حتی پیش از نزول وحی، عقل میفهمد که عدل نیکوست و ظلم زشت؟ اگر عقل این را نداند، پس چگونه بر کافر خرده بگیریم پیش از آنکه وحی برسد؟
---
👤 اشعریمسلک:
اما ای برادر، این سخن راه به خطر میبرد. اگر هر کسی به عقل خویش نیک و بد را تعیین کند، پس چه حاجت به وحی؟ شرع آمد تا عقل را هدایت کند، نه آنکه عقل داور شرع باشد!
---
👤 ماتریدیمسلک:
وحی آمد تا عقل را کامل گرداند، نه تا عقل را خاموش کند! بنده اگر قدرت و اراده نیابد، مسئول گناه خود نباشد. پس خدا به ما قدرت داد تا به اختیار خود نیکو یا زشت را گزینیم و مسئول گردیم. این است عدل الهی!
---
👤 اشعریمسلک:
ما نیز قدرت را اثبات کنیم، اما بنده کسب میکند و خالق عمل خداست، که به جز او خالق نیست. اگر بنده خالق افعال خویش شود، این چه معنی دهد جز شریک ساختن در خالقیت؟
---
👤 ماتریدیمسلک:
نه شیخا! ما نگوییم بنده خالق قدرت است، ما گوییم خدا قدرت و اختیار را بخشیده، و بنده در چارچوب این قدرت، عمل خود را پدید میآورد. بنده خالق قدرت نیست، خالق عمل است به اذن خدا. این است عدل و حکمت.
---
👤 اشعریمسلک (تبسمی زد):
بنگر برادرم! ما هر دو خادم دینیم. غرض ما حفظ توحید است. چه تو گویی و چه من گویم، خدا واحد است و شریک ندارد.
👤 ماتریدیمسلک (دست بر سینه نهاد):
درست گفتی! اختلاف ما در لفظ است، نه در دل. خدا ما را بر اخلاص ثابت بدارد.
---
🌿 نتیجه در این گفتگو:
✅ هر دو به توحید و دین وفادار بودن، اختلافشون سر روش استدلال بود.
✅ یکی تاکید بر نقل و تسلیم داشت (اشعری)، یکی تاکید بر عقل و حکمت (ماتریدی).
---
✨ ادامه گفتگوی خیالی: صفات و وعده و وعید
👤 اشعریمسلک (شیخ ابوالحسن)
شیخا! اکنون بگو، تو که بر عقل تکیه داری، از صفات خدا چه میگویی؟ ما گوییم خدا را ید (دست) و وجه (چهره) هست، آنگونه که در قرآن است، اما بیچگونگی. ما ندانیم که آن چیست، و نپرسیم که چگونه است.
---
👤 ماتریدیمسلک (شیخ ابومنصور)
ای شیخ گرامی، ما نیز این صفات را اثبات کنیم، لیک نگوییم خدا را دست چون خلق است یا چهره چون بشر! ما گوییم دست یعنی قدرت، و وجه یعنی ذات پاک او. نکند کسی پندارد خدا چون مخلوق است، که این کفر است.
---
👤 اشعریمسلک (لبخند زد)
آری، برادرم، سخن تو از بیم تشبیه است، و سخن ما از بیم تأویل بیدانش. ما گوییم: بگذار صفات چنانکه هست بماند، و عقل را در آن راه مده که بیدانشی زاید.
---
👤 ماتریدیمسلک (با نرمی پاسخ داد)
و ما گوییم: بگذار عقل آن را چنان داند که شایسته ذات قدوس است. اگر دست را قدرت دانیم، این نه تأویل بیدانش است، که این حفظ تنزیه است از وهم عوام.
---
👤 اشعریمسلک
و بگو ای شیخ، در وعد و وعید چه گویی؟ ما گوییم خداوند اگر بخواهد از گناه بگذرد و عذاب نکند، این بر او رواست. او را چیزی الزام نتواند کرد.
---
👤 ماتریدیمسلک
اما من گویم خدا خلف وعده نکند، که این خلاف عدل و حکمت است. اگر وعده عذاب دهد و نکند، مردمان اعتماد از دست دهند و دین بازیچه شود.
---
👤 اشعریمسلک (با احترام سر تکان داد)
و من گویم: او هر چه کند، عین عدل است. مگر بنده داور خدای خویش تواند شد؟
---
👤 ماتریدیمسلک (دست بر سینه گذاشت)
نه، بنده داور نیست، لیک خدای دانا، حکیم و عادل است. او چنان کند که سزاوار ذات پاکش باشد.
---
👤 اشعریمسلک
پس ببین ای برادر، ما و تو هر دو از درگاه او نان خوریم. اختلاف ما در راه است، نه در مقصد.
👤 ماتریدیمسلک (با تبسم)
درست گفتی ای شیخ! مقصد ما، رضای اوست، و بس.
---
🌹 نتیجه این گفتگوی خیالی
✅ اشعری و ماتریدی هر دو اهل توحید، هر دو اهل سنت، هر دو اهل حق.
✅ اختلافشان در تفسیر ظرایف است، نه در اصول.
✅ هر دو قصدشان حفظ دین و صیانت از خداوند از تشبیه و تعطیل است.
---
🌙✨ حکایت شبانگاهی: مناظره اشعری و ماتریدی
در شبی تار، آنگاه که مهتاب در پردهی ابر پنهان بود و باران، آرام آرام سقفهای مدرسهی بغداد را مینواخت، دو شیخ بزرگ بر سر سجادههای خویش نشسته بودند.
هوا از بوی کاغذ کهنه، مرکب، و چوب نیمسوختهی اجاق پر بود. فانوسی لرزان، سایهی آن دو را بر دیوارهای گلین گسترده بود.
شیخ ابوالحسن، مردی با چهرهای آرام و نگاه فروتن، گفت:
«ای برادر در دین! بدان که ما در پی اثبات صفات خداییم چنانکه آمد در قرآن و حدیث؛ دست و چهره و چشم و عرش او... لیک نگوییم چگونه است، که عقل بدان نرسد و وهم بدان خطا رود. ما تسلیمیم.»
شیخ ابومنصور، با ریشی سپید چون برف و چشمانی تیزبین، آهی کشید و گفت:
«ای شیخ بزرگوار! ما نیز صفات اثبات کنیم، اما نگوییم خدا را دست است چون دست ما، یا چهره است چون چهرهی بشر. ما گوییم: دست یعنی قدرت؛ چهره یعنی ذات. تا بندگان خدا را برتر دانند و خدای خویش را از شباهت به خلق پاک دارند.»
فانوس تکان خورد، سایهها لرزیدند، و باران شدت گرفت.
شیخ ابوالحسن دستانش را بر زانو نهاد:
«اگر عقل داور شود، پس چرا وحی آمد؟ ما گوییم: بگذار آنچنان که آمد بماند. تنزیه بی پرسش، و ایمان بی چون.»
شیخ ابومنصور دستی به سینه زد:
«وحی آمد تا عقل را چراغ دهد، نه تا آن را خاموش سازد. اگر دست را قدرت دانیم، از تشبیه برهیم، و اگر چهره را ذات دانیم، از وهم رها شویم.»
باد پنجرهی چوبی را کوفت و بوی خاک بارانخورده به حجره دوید.
آنگاه سخن به قدرت بنده کشید...
شیخ ابوالحسن گفت:
«بنده کسب کند، اما خالق فعل خداست. جز او خالقی نیست.»
شیخ ابومنصور گفت:
«خدا قدرت دهد و اراده بخشد، بنده در این چهارچوب، خالق عمل خویش است، وگرنه عدل کجاست؟»
و باز فانوس لرزید.
شیخ ابوالحسن به وعده و وعید اشاره کرد:
«خدا اگر بخواهد عذاب نکند، خلاف عدل نیست، که هر چه کند عدل است.»
شیخ ابومنصور گفت:
«و من گویم خلف وعده روا نباشد، که خداوند حکیم است، و حکیم خلف وعده نکند.»
سکوتی سنگین حجره را پر کرد. تنها صدای باران بود و دلهای مملو از اخلاص.
آنگاه هر دو برخاستند. شیخ ابوالحسن دست بر شانهی شیخ ابومنصور نهاد:
«ای برادر! ما دو راه رفتیم، لیک مقصد یکی است: رضای او جل جلاله.»
شیخ ابومنصور لبخندی زد:
«درست گفتی، ای شیخ! خدا دلهای ما را در محبت خویش نگه دارد.»
و فانوس خاموش شد. شب به پایان رسید. و فردا شاگردان آن دو، علم و حلم و اخلاص را از زبانشان آموختند.
---
🌟 نتیجه:
در مکتب اهل سنت، اختلافها در روش بود، نه در توحید و اخلاص.
مقصد یکی بود: خدا.