زيبايی‏ های حقيقی بانوان

جمعه ۱۳۹۹/۰۶/۲۸، 8:41 PM

﴿فَإِن كَرِهۡتُمُوهُنَّ فَعَسَىٰٓ ...﴾


چنان‏چه اين برخورد تند شما با زنان بنا بر نازيبايى و عدم اخلاق در ايشان باشد، پس بسا اوقات شما چيزى را ناپسند می‌كنيد و خداوند متعال خوبی‌هاى زيادى در آن گذاشته.


لذا با وجود اين، انتظار می‌رود در زن نيز خوبی‌هاى زير وجود داشته باشند:


1️⃣ اگر زن زيبا نباشد و مرد صبر نمايد، روز قيامت زيبايی‌اى نصيب زن خواهد شد كه در زيبايى از زنان ديگر گوى سبقت می‌ربايد.


2️⃣ اگر زن بد اخلاق باشد و مرد صبر پيشه سازد و با نرمى با او بسازد، هر روز برايش اجر و ثواب نوشته می‌شود و هر روز درجه‏‌ى او بلندتر از روز قبل می‌گردد.


3️⃣ ممكن است كه از چنين زنى، فرزندى متولد گردد كه در آينده انسان كاملى گردد و داراى علم و عرفان شود.


نقل می‌كنند: بزرگى آوازه‏‌ى عرفان و شكوه معنويت شيخ «ابوالحسن خرقانى»رحمه‌الله را شنيد و قصد ديدار نمود. شيخ «ابوالحسن»رحمه‌الله، فيض يافته‏‌ى معنوى از ميزاب فيوضات «بايزيد بسطامى»رحمه‌الله سلطان العارفين بود و در ميدان عرفان از هم‏‌عصران گوى سبقت ربوده بود. آن شخص كوله بار سفر بر پشت گرفت و راهى «خرقان» گرديد.


وقتى به «خرقان» رسيد، سراغ خانه‏‌ى شيخ رحمه‌الله را گرفت. آدرس خانه را به وى دادند. به در خانه آمد و در زد.


دخترى در را باز كرد ؛ از او پرسيد: كيستى و چه می‌خواهى؟ مسافر از شيخ‌رحمه‌الله سؤال نمود. جواب داد: اين‏‌جا نيست، از خانم می‌پرسم. دختر رفت و موضوع را به زن شيخ رحمه‌الله گفت. از قضا زن شيخ رحمه‌الله از آن زنانى بود كه خُويَش تُند و اخلاقى بسيار سخت داشت.
با صداى بلند گفت: چه خبر است؟ هر كس می‌آيد و از شيخ می‌پرسد. مگر «ابوالحسن» چه چيزى دارد كه ديگران فريفته‏‌ى او گشته‏‌اند؟ برو به اين مرد احمق بگو كه شيخ اين‏‌جا نيست. او يك زنديق و نادان بيش نيست، بهتر است از راهى كه آمده‏‌اى برگردى!


مسافر از دم در تمام سخنان زن را می‌شنيد و سر تا پايش را تعجب فرا گرفته بود. با خود فكر می‌كرد اين ديگر چه ماجرايى است.


اين همه تعريفات از عرفان و روحانيت «ابوالحسن» و خانه‏‌اش بدين وضع گرفتار؟! حتما چيزى در وجود اين مرد نيست وگرنه زنش چنين پرخاشگر و بی‌ملاحظه بار نمی‌آمد.


از خانه‏‌ى شيخ رحمه‌الله برگشت. امّا با خود گفت اين همه راه را آمده‏‌ام، بهتر است شيخ را ببينم و از نزديك حقيقت را بفهمم. مردى ديد، از او درباره‏‌ى شيخ رحمه‌الله پرسيد كه كجا می‌تواند او را ملاقات نمايد. آن مرد گفت: مدتى پيش آن سوی جنگل رفته و هنوز برنگشته است. اگر به آن طرف بروى حتما او را خواهى يافت.


شخص مسافر راه جنگل را در پيش گرفت. پس از مدتى شيخ رحمه‌الله را ديد در حالى كه بسته‏‌اى هيزم در دو طرف يك شير بسته و خود سوار بر آن بود و اژدهايى به‏‌عنوان شلاق در دست داشت و بر بدن شير می‌كوفت و به‏‌طرف او می‌آمد.


در اين موقع ديگر تعجب او از حد گذشته بود و در ذهنش سؤالات گوناگون در مورد مطابقت وضع شيخ رحمه‌الله و وضع زنش پيش آمد.


شيخ «ابوالحسن» رحمه‌الله نزديك رسيد و پس از سلام بدون تأمل گفت:
ما بار آن گرگان كشيده‏‌ايم كه اين گرگان بار ما را می‌كشند! جاى تعجب نيست، مدت‏ها است كه جور و جفاى اخلاقى زن را تحمل كرده‏‌ايم و در مقابل خداوند متعال هر روز درجه‏‌اى بالاتر به من عنايت می‌فرمايد.


حقيقتا با بركت‏‌تر از اين زن گير نمی‌آيد؛ البته اگر كسى از اصل موضوع سر در آورده باشد.


اين زنى است كه باعث ارتفاع درجات من نزد خداوند
متعال می‌گردد؛ درجاتى كه با سال‏‌ها عبادت نمی‌توانم آن‏‌ها را اخذ نمايم.

-------------------
📚 تفسیر تبیین الفرقان : جلد هفتم، اثر ماندگار و جاید حضرت شیخ التفسیر و الحدیث مولانا محمدعمر سربازی رحمه‌الله

person حسام الدین💚
chat
•••