زيبايی های حقيقی بانوان
﴿فَإِن كَرِهۡتُمُوهُنَّ فَعَسَىٰٓ ...﴾
چنانچه اين برخورد تند شما با زنان بنا بر نازيبايى و عدم اخلاق در ايشان باشد، پس بسا اوقات شما چيزى را ناپسند میكنيد و خداوند متعال خوبیهاى زيادى در آن گذاشته.
لذا با وجود اين، انتظار میرود در زن نيز خوبیهاى زير وجود داشته باشند:
1️⃣ اگر زن زيبا نباشد و مرد صبر نمايد، روز قيامت زيبايیاى نصيب زن خواهد شد كه در زيبايى از زنان ديگر گوى سبقت میربايد.
2️⃣ اگر زن بد اخلاق باشد و مرد صبر پيشه سازد و با نرمى با او بسازد، هر روز برايش اجر و ثواب نوشته میشود و هر روز درجهى او بلندتر از روز قبل میگردد.
3️⃣ ممكن است كه از چنين زنى، فرزندى متولد گردد كه در آينده انسان كاملى گردد و داراى علم و عرفان شود.
نقل میكنند: بزرگى آوازهى عرفان و شكوه معنويت شيخ «ابوالحسن خرقانى»رحمهالله را شنيد و قصد ديدار نمود. شيخ «ابوالحسن»رحمهالله، فيض يافتهى معنوى از ميزاب فيوضات «بايزيد بسطامى»رحمهالله سلطان العارفين بود و در ميدان عرفان از همعصران گوى سبقت ربوده بود. آن شخص كوله بار سفر بر پشت گرفت و راهى «خرقان» گرديد.
وقتى به «خرقان» رسيد، سراغ خانهى شيخ رحمهالله را گرفت. آدرس خانه را به وى دادند. به در خانه آمد و در زد.
دخترى در را باز كرد ؛ از او پرسيد: كيستى و چه میخواهى؟ مسافر از شيخرحمهالله سؤال نمود. جواب داد: اينجا نيست، از خانم میپرسم. دختر رفت و موضوع را به زن شيخ رحمهالله گفت. از قضا زن شيخ رحمهالله از آن زنانى بود كه خُويَش تُند و اخلاقى بسيار سخت داشت.
با صداى بلند گفت: چه خبر است؟ هر كس میآيد و از شيخ میپرسد. مگر «ابوالحسن» چه چيزى دارد كه ديگران فريفتهى او گشتهاند؟ برو به اين مرد احمق بگو كه شيخ اينجا نيست. او يك زنديق و نادان بيش نيست، بهتر است از راهى كه آمدهاى برگردى!
مسافر از دم در تمام سخنان زن را میشنيد و سر تا پايش را تعجب فرا گرفته بود. با خود فكر میكرد اين ديگر چه ماجرايى است.
اين همه تعريفات از عرفان و روحانيت «ابوالحسن» و خانهاش بدين وضع گرفتار؟! حتما چيزى در وجود اين مرد نيست وگرنه زنش چنين پرخاشگر و بیملاحظه بار نمیآمد.
از خانهى شيخ رحمهالله برگشت. امّا با خود گفت اين همه راه را آمدهام، بهتر است شيخ را ببينم و از نزديك حقيقت را بفهمم. مردى ديد، از او دربارهى شيخ رحمهالله پرسيد كه كجا میتواند او را ملاقات نمايد. آن مرد گفت: مدتى پيش آن سوی جنگل رفته و هنوز برنگشته است. اگر به آن طرف بروى حتما او را خواهى يافت.
شخص مسافر راه جنگل را در پيش گرفت. پس از مدتى شيخ رحمهالله را ديد در حالى كه بستهاى هيزم در دو طرف يك شير بسته و خود سوار بر آن بود و اژدهايى بهعنوان شلاق در دست داشت و بر بدن شير میكوفت و بهطرف او میآمد.
در اين موقع ديگر تعجب او از حد گذشته بود و در ذهنش سؤالات گوناگون در مورد مطابقت وضع شيخ رحمهالله و وضع زنش پيش آمد.
شيخ «ابوالحسن» رحمهالله نزديك رسيد و پس از سلام بدون تأمل گفت:
ما بار آن گرگان كشيدهايم كه اين گرگان بار ما را میكشند! جاى تعجب نيست، مدتها است كه جور و جفاى اخلاقى زن را تحمل كردهايم و در مقابل خداوند متعال هر روز درجهاى بالاتر به من عنايت میفرمايد.
حقيقتا با بركتتر از اين زن گير نمیآيد؛ البته اگر كسى از اصل موضوع سر در آورده باشد.
اين زنى است كه باعث ارتفاع درجات من نزد خداوند
متعال میگردد؛ درجاتى كه با سالها عبادت نمیتوانم آنها را اخذ نمايم.
-------------------
📚 تفسیر تبیین الفرقان : جلد هفتم، اثر ماندگار و جاید حضرت شیخ التفسیر و الحدیث مولانا محمدعمر سربازی رحمهالله